نامه هایی از مردی که نگهبان قبرستانی متروک بود .

... از وقتی نامه ی تو را خواندم و از مشکلت آگاه گشته ام با خود میگویم چرا در مدارس بجای آن همه مطالب درهم و برهم به شما زندگی کردن را یاد نمی دهند ، تو باید بدانی که:

انسان ، اگر موجودی تنها در جزیره‌ای دور افتاده وسط اقیانوس بود ، حتما قابل تحسین بود ، انسانی تنها ، بی‌زبان ، بدور از سفسطه و فلسفه ، واقعاً حیوانی قابل تحسین بود . لااقل از نگاه موجوداتی هوشمند که قرار بود از آن طرف شیشه‌های آزمایشگاه او را بررسی کنند .

اما وقتی جماعتی از این حیوانات دور هم جمع می‌شوند ... اوه ... اوه ، واقعا مایه‌ی شرمساری است ، جالب‌تر این‌که این جماعت آنقدر که برای خودشان اهمیت قایل هستند هرگز برای خود حق اعتراض قایل نیستند و انگار اگر یکی از آن خوشبخت‌هایی که توانسته از جزیره فرار کند،شروع به اعتراضی واقعی کند دیگر وقتش است که به همان جا برگردد.

اگر تو دوبار در مورد چیزی زیر لب غر بزنی ، این حق طبیعی تو است ولی برای دفعه‌ی سوم اگر صدایت را بالا ببری ، میشوی آدم احمقی که از سر لجبازی دایماً با بقیه‌ی حیوانات بحث می‌کنی . فرق هم نمی‌کند یک سیاستمدار باشی یا یک روزنامه‌نگار و یا فقط کسی باشی که به کارمند بو گندو اعتراض کرده باشی ! میدانی من چه چیزی فهمیدام ؟ تو حق نداری به کارمندها سه بار اعتراض کنی! .

دفعه‌ی اول او فقط نگاهت نمی‌کند ، دفعه‌ی دوم سعی می‌کند با یک چشم غره ساکتت کند ، ولی دفعه‌ی سوم ! اوه خدای من ... حتی آنهایی که پشت سر تو – و یا جلوی روی تو –ایستاده‌اند هم برایشان عجیب است که تو چرا به این موضوع که "کارمندی که بوی سیر دهانش تا ده متری پرتاب می‌شود کار برخی از افراد را زودتر راه می اندازد سه بار اعتراض میکنی "...

میدانی ؟ انگار برای اعتراض فقط دوبار فرصت وجود دارد .

احتمالا آن کارمند احمق شب که به خانه‌اش برمی‌گردد ، برای اینکه کمی خودش را مهم جلوه بدهد ، سرمیز شام به زنش می گوید :

" اوه ... خدای من امروز خیلی سخت گذشت جولیا ..."

– آخر چرا یک همچی احمقی باید زن هم داشته باشه؟ این دیگه از حماقت سرنوشت نشات می‌گیرد –

"یک احمقی فقط به خاطر اینکه من سعی داشتم کارهایم را سریعتر انجام بدهم سه بار به من اعتراض کرد ... می فهمی ؟ سه بار آن هم پشت سر هم "؛

آنوقت جولیا او را می بوسد و می‌گوید " آخ شوهر بیچاره ی من ! بهتر اون آدم مریض رو فراموش کنی "

وای جولیا ! آخه چرا ؟! ازداوج با همچین نخاله ای کافی نبود ؟ حالا حتماً باید آن توده ی چربی بوگندو را ببوسی؟! اوه جولیا ... بخاطر خدا بس کن

خب ، البته اگر جولیا می دانست شوهر نخاله اون فقط برای خانمهایی که دامن کوتاهی پوشیدند استثناء قایل میشه ، حتما اوضاع به نفع اون بشکه ی کچل پیش نمیره

میبینی؟ تنها راه برای اینکه بتوانی سه بار پشت سر هم به چیزی اعتراض کنی این که یک 8 میلیمتری به سمت مغز پوکشان نشانه رفته باشی ... البته در اون صورت مهم نیست پولدارترین مرد این شهر هستی یا نه ، یک دانشمند فضایی باشی یا یک کارتن خواب بی کس و کار ، نیازی نیست حرفت را سه بار تکرار کنی ... میفهمی ؟! حتی لازم نیست یک‌بار هم تکرارکنی ، کافیه به چشمانشان زل بزنی ... آنوقت اگر واقعا ازشون متنفر باشی دیگه نیازی نیست حتی یک گلوله هم خرج کنی ...


https://vrgl.ir/LKySf