مهدی یزدانی خرم نویسنده و روزنامهنگار
این یک سیگار بهمن نیست!
این قطعن فقط یک پاکتِ سیگار بهمن نیست. عکسهای بابک جوادزاده از صبحِ سقوط و خُردهریرهای رها بر خاک شگفتاند. مثل همین بسته بهمنِ نیمکشیده که بلاتکلیف روی خاک دراز کشیده.
سیگار را دود میکنند برای عادت، غم، شادی و...
دودِ تندِ سیگار همیشه برای من شکلی از تاریخِ فردی آدمها داشته. اینکه با هر پُک به چه فکر میکردهاند یا هرچه. یازده سال از آخرین سیگاری که دود کردم میگذرد. حالا بیشتر تماشاگرِ دود سیگارهای دیگران هستم. سیگارهایی که باید مصرف شوند و خون را تندتر در رگها بچرخانند. و این بسته سیگار با چند نخِ نکشیدهشده مثلِ رخدادیست که چیزی آن را نامحقق کرده. بیشک در روزهای زیادی با بهمنِ سوییسی و آن افسانههای پشت سرش بر من و شما گذشته.
این سیگار بر خاک کجا باید آتش میگرفت؟ حین تعویضِ هواپیما در اتاق مخصوص سیگاریها وقتی دارندهاش تماس میگرفت با خانواده؟ یا اصلن میماند تا خود کانادا. آنجا در انتظار تحویل بار در اتاق دود، دود میشد؟ شاید قرار بود تعارف شود به یک ایرانی دیگر که سالهاست طعمِ بهمنِ وطنی را از یاد بردهبوده؟ و دهها قضیهی دیگر که میتوان برایاش ساخت.
این یک سیگار بهمن نیست، این آیندهایست که محقق نشده. وجودیست که نتوانسته خودش را به ریههای دارندهاش برساند و شاید آن انتها کمی سلولها را برای سرطانی در سی سال بعد هارتر کند. مردی یا زنی که باید بیجان میشد به خاطر سرطان شاید در بیمارستانی کوچک در تورنتو، برلین، ژنو یا تهران و شاید مشهد. موقع احتضار به سیگارهایی که کشیده بود فکر میکرد و شادمان از راه و رفته و رفتارش آمادهی مرگ میشد که ناگهان...
آتش سلولهای سرطانی و سالم را میسوزاند. مثل محتویاتِ فشردهشدهی یک نخ سیگارِ بهمن که دودش در فضا آبیست و غلیظ. دارندهی سیگار هیچوقت سرطان نمیگیرد، هیچوقت دچار تصلب شرایین نمیشود، هیچوقت در یک تصادف مرگبار در جادهای برفی با گوزنی برخورد نمیکند و البته هیچگاه فرصت ندارد تا این پاکتِ کمگوشتشده را کاملن خالی کند.
سیگار خواهد پوسید، له میشود و جایی در زمین مدفون. هیچگاه شاهد دودی که میتوانست داشته باشد نخواهد بود و حتا نیمکشیده در یک فرودگاه کوچک بینراهی نیز در جاسیگاری خاموش و فراموش نمیشود. این فقط یک سیگار بهمن نیست، بلکه سرنوشتیست که هیچگاه به سرانجامِ خود نرسید و حالا چنین سرخ، مچاله و بیجان بر زمینِ سرد رها شده است.
پایانِ یک سیگار بهمن هیچگاه چنین تراژیک نبوده است. و پایان مرد یا زنی که در ابتدای سفر فکر میکرده چند ساعت دیگر باید تحمل کند تا بتواند سیگاری آتش بزند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چیزهایی دربارهی مصطفا چمران
مطلبی دیگر از این انتشارات
بُهت
مطلبی دیگر از این انتشارات
بیجان شدهگان کرونای