مهدی یزدانی خرم نویسنده و روزنامهنگار
بُهت
باز هم مریم زندی و عکسهایاش از روزها و هفتهی بعدِ انقلاب در کتابِ «حکومتِ ۵۸».
در توضیح این عکس نوشته دو زن از تظاهراتی که برای حقوق زنان برگزار و به خشونت کشیده شده میگریزند. زنانی که پوششهای متفاوتی با هم دارند، ترسخورده و نگراناند. یکیشان برگشته و عقب را نگاه میکند و باد در چادر دیگری پیچیده. کادری که دو سویاش درختاناند و راهی که انتهایاش مشخص نیست.
زندی در مقامِ شاهد حرکت را ثبت کرده و گردش سر زنِ دامن سفید عکساش را بُعد و وجهی متفاوت بخشیده. بارها نوشتهایم که عقب را نگریستن یکی از استعاریترین حرکتهای تاریخِ هنر و اسطوره است. حرکتی که معمولن فرجامِ خوشی ندارد بهخصوص در داستانهای افسانهای. از سنگنمکشدن زن لوطِ نبی تا بیتوجهی شخصیتهای قصههای هزار و یکشب به هشدار برای نگاهنکردن به پشت سر و دیدنِ چیزی که طلسمشان میکند. و قطعن بهاندازهی کافی هم دربارهی نظریهی فرشتهی تاریخِ که والتر بنیامین ساخت بر اساس یکی از نقاشیهای پُل کِله خواندهایم. فرشتهای که در تندبادِ تاریخ خیره به گذشته مانده.
حالا در این عکس هم تاریخ هست، هم باد، هم خطر، هم نگاه به عقب و هم مسیر.
انگار تمامِ عوامل و عناصر کنار هم چفت شدهاند تا زنِ دستراستی با نگاه به دوربینِ عکاس سنگ شود.
او چیزی را دیده که زماندار، کهن و شاید بیرحم است و زنِ کناریاش نیز از این رخداد بینصیب نمانده است. حضور درختان انگار استعارهی «باغ» و زنِ راندهشده را به ذهن متبادر میکنند. قطعن عکاس وقتی بر شاتر فشار میداده فقط به کادر و قاب و نور و آگاهیبخشی خبریاش فکر میکرده اما این تاویل بعد از کار اوست که عکس را به متنی چندسویه تبدیل میکند. امری که زخم میسازد و مدام خود را تکثیر میکند.
زنانِ فراری یا راندهشدهای که یکیشان با حیرت به عقب نگاه میکند مگر ببیند چه پشتِ سرشان است.
آدمها، فریادها یا فقط عکاسی که آنها را متصل میکند به شلوغی و آشفتهگیای که پشت سر وجود دارد.
عکس بسیار نمادین است.بسیار توانایی دارد تا خود را در معرضِ قضاوت قرار دهد و آدمهایاش را از دلِ یک تاریخِ کمرنگشده بیرون بکشد. تاریخِ متراکمِ سال ۵۸ که برای نوشتنِ «سرخِ سفید» بسیار درش غور کردم و دیدم چه اتفاقهایی رقم خورده و حتا صدایشان به امروز نرسیده. مثل همین زنان که میگریزند تا جایی بیرونِ این باغِ ممنوعشده پناه بگیرند و این آغاز یک دوران مهم است. انگار نگاه به پشتِ سر تاثیر کهن خود را میگذارد و آنها را منجمد میکند، انجمادی که از تماشای امری عجیب میآید.
چیزی آن بیرون و در ابتدای مسیر.
بُهت.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بریدنِ عُلقهها و تکثیر جنون.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازیگری که ممنوعالکار شد و به خاطرهها پیوست!
مطلبی دیگر از این انتشارات
زخم و داغ و رنج