اسباب نکویی

با دست و زبان و دل، بد را تو بدی می‌دان

تا جمله‌ی نیکی‌ها کامل شودت در جان

ورنه به زبان و دل، بد را ز خودت و ز غیر

دورش بکنی یابی دو سه ز کمالِ خیر

یا آنکه به دل بد دان هرگونه ز بدها را

یک نیکی از آن سه را کردی کمِ کم اجرا

گر دست و زبان و دل، بد را نه بدی داند

مولا به صراحت گفت خیری نه در او باشد

او مرده بوَد از حق، زنده است به چشمِ سر

زین زنده‌نما پرهیز، گندش برساند شر

دعوت به نکوکاری، نهی از بدی و خواری

چون جوی پر از آبی است که خیر کند جاری

این دو چو قلم گیری، نیکی رود از مردم

باقی چو تُفی باشد بر روی یَم قُلزُم

این دو نکند نزدیک، کس را به زمان مرگ

هم آنکه نریزانَد از روزیِ کس یک برگ

گویی سخنی از حق گر نزد ستم‌پیشه

کاو حاکم مردم بود، از هر عملی شد به

سروده‌ی محمد امین امیدی در 23 مهر 1404. برگرفته از حکمت 374 نهج‌البلاغه.