دعوت

ای یوسف کنعان بیا

دست برادر را بگیر

ما را به بالاها بخوان

غم‌های ما چون برگ، ریز

گرچه گنه‌ها کرده ایم

با تو جفاها کرده ایم

در غیبتِ چاهِ جهان

باری رهایت کرده ایم

روی مه ات از ما مپوش

مسکین به درگاه آمدیم

بیچاره و درمانده ایم

بی تو ز هر سو رانده ایم

ابری نیامد سوی ما

آبی نشسته است روی ما

ما را ز درگاهت مران

از لطف حق رحمت رسان

سروده‌ی محمد امین امیدی در 3 آذر 1404.