مکاتب رنسانسی نسخه هایی ناقص برای جوامع انسانی

رنسانس تحولی در اروپا ایجاد کرد اما این تحول نسخه ای ناقصی از برداشت اشتباه بود که تقابل بین علم و دین را در دنیا نهادینه کرد.

با این که ملت های اطراف اروپا اصلا تقابلی میان علم و دین نداشتند.

لیبرالیسم و سکولاريسم و اومانیسم و... حاصل نسخه های ناقص و دارای اشکال که مختص مسیحیت در بعد از رنسانس ایجاد شد بود

اما تمامیت خواهی اروپایی ها این نسخه را بر تمامی ملت های متمدن و ضعیف رساند

و نتیجه اش عدم تطبیق با آن جامعه ها بود

اما استعمار کار خود را کرد...

هرچند که خود آنها فهمیدند

لیبرالیسم و سکولاريسم و... در اروپا آسیب های زیادی ایجاد کرد...

مانند بحران معنویت و هویت و بحران خانواده و...

تقابل بین علم و دین حاصل اشتباه مسیحیان بود در حالی که در همان زمان علمای اسلامی دانشمندان عصر خود بودند

و در جامعه اسلامی تلفیقی از علم و دین باعث رشد شد و از فلسفه گرفته تا پزشکی

مرهون تلفیق علم و دین بود

اتفاقا اسلام مردم را به علم تشویق می کند

و هیچ تقابلی میان علم و اسلام نیست تا رنسانسی دگر تکرار شود

مسلمانان با تلفیق علم و دین به پیشرفت های بزرگی رسیدند

مثل ابن سینا پزشک بود اما در کلام و فلسفه هم صاحب نظر بود

یا بزرگانی مثل خوارزمی

غیاث الدین جمشید کاشانی

خیام نیشابوری

خواجه نصیر طوسی

و...

همه دانشمندان علاوه بر دانشمند بودنشان از دینداری قویی برخوردار بودند

و این نشان می دهد در جامعه اسلامی تقابلی میان دین و علم وجود ندارد

و حتی ملت های مسلمان از لحاظ تکنولوژی از اروپایی ها قوی تر بودند

و صاحب دانشگاه ها و بیمارستان های مجهز بودند، آب رسانی و...

رنسانس حاصل برداشت اشتباه از دین و تحریفات مسیحیت بود

و نباید این نسخه ناقص را به ملت هایی دیگر تعمیم می دادند.

تقابل میان علم و دین مسئله ای که غربی ها آن را شروع کردند
تقابل میان علم و دین مسئله ای که غربی ها آن را شروع کردند

اروپایی ها در زمان رنسانس و بعد از رنسانس خود را عقب تر از دنیا دیدن با وحشی گری تمام سرمایه های تمدنی ملت ها در آفریقا و آسیا را به تاراج بردند و با استعمار سبک های زندگی را تغییر دادند و خوی بی تمدنی و بربریت خود را نشان دادند

چون دیگر هیچ قید و بندی برای مهار خوی جلادگونه خود را نداشته بودند و اسم آن را آزادی گذاشته اند

در تمام شئون زندگی انسان بی قید و بندی را اجرا کردند که حاصلش نابودی بنیان های خانواده ها شد، حاصلش نابودی و بردگی ملت ها شد و...

می توان گفت شروع و ریشه های استعماری از بعد از رنسانس با وحشی گری بسیار رغم خورد
می توان گفت شروع و ریشه های استعماری از بعد از رنسانس با وحشی گری بسیار رغم خورد

و حتی اکنون با پیشرفت و مدرنیته علم و دانش از ملت های دیگر است که اروپایی ها از علمیت آنها سواستفاده می کنند و به نام خودشان تمام می کنند

و استعمار علمی برجهان حاکم کردند

خوی جاهلیت اروپایی همچنان پابرجاست جاهلیتی که ریشه در تاریخ اروپا دارد

و دارد اروپا را نماد تمدن نشان می دهد و کشور های دیگر را بی تمدن و بی فکر نشان می دهند

و با رسانه هایشان خودشان را برتر از انسان های دیگر نشان می دهند

این تباهی انسان است که جهان را به سوی قانون جنگل پیش می برد

در این قانون جنگل هر کسی قوی تر باشد قدرت دارد و می تواند ملت های دیگر را بدبخت کند و خودش را قدرتمند کند
در این قانون جنگل هر کسی قوی تر باشد قدرت دارد و می تواند ملت های دیگر را بدبخت کند و خودش را قدرتمند کند

و این مکتب نمی تواند برای کشور ما کارساز باشد چون هیچ هماهنگی با تمدن و فرهنگ ما ندارد.

و به قول شهید بهشتی :

اگر مى‌بينيد كه مى‌گوييم ما از حاكميت و حكومت ليبرال‌ها بر جمهورى اسلامى ايران احساس نگرانى مى‌كنيم از باب اين است كه ما عينيت اين حاكميت را در زادگاه تفكر ليبراليستى ديده‌ايم و شنيده‌ايم، ديده‌ايم يا برايمان نقل كرده‌اند و شنيده‌ايم.

ما مى‌بينيم آنجا راه به سوى تباهى انسان گشوده است نه به سوى شكوفايى انسان. چرا؟

براى اين كه در يك محيط اجتماعى كه دائماً زير فشار اشعه مرئى و نامرئى جاذبه‌هاى جنسى قرار دارد، آيا انسان واقعاً آنجا #آزاد است‌؟ البته كه نيست.

#لیبرالیسم. انتشارات روزنه. ص 38-42