Just Impossible Is Impossible
تاریخِ نگاری درونی و بیرونیِ علم
آناکاوانه: دریچه ای فلسفی به دنیای بیکران علم، هنر و تکنولوژی
برشی از دو جلسه آخر کلاس
یکی از مشکلات در بحث تاریخ نگاری علم به ویژه در دورههای پیش از عصر مدرن، تنوع و بسیاریِ منابع علمی و کمبود منابع روایی از این منابع دست اول است. به عبارتی تاریخِ علمْ نگاری(۱) قدمتی ندارد شاید یافتن علتِ آن بتواند این پرسش را پاسخ دهد که چرا در متون کهن، عادتی بر نام بردن از افراد پیش از خود در نقل قولهای برگرفته از آنها مشاهده نمیشود، شیوهای که متاسفانه در جامعه مدرن! کنونی ما، با وجود الزام ذكر منابع در کار آکادمیک، هنوز در برخی کتابها و به اصطلاح مقالههای علمی اساتیدیْ به-نام، نیز همچنان ادامه دارد.
پس از رنسانسِ علمی، البته اگر از نظریههای افراطی پیرامون عصر علم و علمورزی بپرهیزیم، اتفاقا پرداختن به تحول فکری افراد با هدف اشاره به نوزاییهای نظری و روشی، مُد روز و عادت علمورزان بعد از سده هفدهم میلادی بوده و هست. اولین ثمره این شیوه روایتگری، جدایی تاریخ علم از تاریخ فلسفه است و باید گفت که تاریخ علم از این زمان، موضوعیت پیدا کرد. از این دوره به بعد میتوان دو شیوه روایتگری در تاریخ علم را پیگیری کرد:
تاریخنگاری بیرونی علم
و تاریخ نگاری درونی علم
آن چه شاخصه جدایی این دو شیوه -با اشاره به دو رویکرد بیکنی و ادینبورو میباشد، توجه و یا عدم توجه به عوامل بازدارنده بیرونی و پررنگ کردن تاثیر عوامل اجتماعی در مقیاسی فراتر از المانهای موثر ذاتی و درونی علم است. شیوه نه چندان معقولی که گاهی در برخی روشنفکران حتی متخصص و دلسوز تاریخنگار در حوزه علم و نیز جامعهشناسی دیده میشود و سعی دارند که علت شکستها و ناکامیهای زمانی و مکانی در حوزه علم و فرهنگ را به گردن یک سری افراد و عوامل بیرون از علم، همچون غزالی و... یا مکتبها و حکومتهایی چون دوره صفویه بیاندازند (هرچند بینقش نبودند اما این همه ماجرا نبوده است).
نمونه بارز این دیدگاه را در حوزه علم فیزیک، میتوان در مظلوم نمایی گالیله و معرفی دادگاه محکومیت او با شاخصه مخالفت علم و دین در مسیحیت کلاسیک دنبال کرد.
دیدگاهی که اگرچه نمایی از واقعیت را به تصویر میکشد، اما به واقعیت پشت پرده و نقصان عملی و علمی جناب گالیله در اقناع مخاطبان عالِم خود در کسوت کلیسایی نپرداخته است.
در پس این دو نگاه درونی و برونی رویکرد اخیرتری در بیان تاریخ نگاران علم دنبال میشود که بیشتر بر شیوه پدیدارشناسانه علم متمرکز است و البته نوع دیگری از تاریخنگاری علم با نام تاریخ افتراقی علم(۲) نیز موجود است. پیش از پرداختن به انواع تاریخنگاری علم، باید به این نکته توجه شود که علم همیشه یک تعریف واحد و بدون تغییر نداشته و یا دستهبندی علوم بر اساس تمایزهای مختلف مبنایی و کاربردی همیشه بر روال کنونی آن نبوده است.
اگر به تعریفهای کانتیگونه برای علمی بودن علوم توجه کنیم، باید میزان ارتباط یک علم با ریاضیات را شاخصهی بسیار مهمی برای علم خواندن یک حوزه قلمداد کنیم و به عنوان مثال، با چنین تعریفی زیستشناسی حتی مدها پس از نظریه داورین هنوز نمیتواند در حوزه علم مطرح شود. هرچند دخالت داشتن ریاضیات و ارتباط مبنایی با ریاضیات نظم درست و مشخصی در طول تاریخ نداشته است.
اما با این همه تفرق و کمبود منابع چه باید کرد؟
یک پاسخ این است که در چنین گسستگی و ناروالی باید به عوامل بیرونی علم پناه برد و شاید برای برخی همین تگناها باعث شده که به اشتباه همه تاثیرات و تاثرات را در علم به عوامل بیرونی محدود نمایند.
پاسخ دیگر میتواند استفاده از تاریخنگاری استقرایی باشد.
و شاید برای علمی به مانند زیستشناسی استفاده هر دو شیوه و ترکیب استقرایی و روش بیرونی کمک کننده باشد.
اما نکته مهمتر در تاریخنگاری علم توجه به طبقهبندی خود علوم و نیز دستهبندی اشیاء هر علم در درون آن است که تغییر آن در طول زمان دید بسیار خوبی برای تاریخنگاری نزدیک به واقعتر به ما خواهد داد...
ادامه دارد.
پینوشتها:
(۱) این اصطلاح وام گرفته از دکتر حسین معصومی همدانی است.
(۲) این واژه نیز ابداع استاد است و به شیوه استقرایی برای تاریخنگاری علم اشاره دارد؛ اما باید توجه داشت که این نگرش در تاریخنگاری لزوما ما را در فلسفه علم استقراگرا نمیکند.
پ.ن۲ همانطور که در نوشتار پیشین اشاره شد این یادداشتها به بهانه حضور در کلاسی با نام تاریخنگاریِ علم نوشته میشود که پاییز امسال در موسسه حکمت و فلسفه برگزار شد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
داروین و روش علمی ۵
مطلبی دیگر از این انتشارات
فلسفه گربه
مطلبی دیگر از این انتشارات
فلسفه در علوم شناختی VS فلسفه علوم شناختی(1)