داروین و روش علمی؛ علم و شبه علم(۲)

؟
؟


در این قسمت می‌خواهیم یک بار برای همیشه تکلیف خود را با حوزه‌هایی چون اختربینی، هومیاپاتی[1]و سایر نظریه‌های شبه علمی یک سره کنیم. پس این مقاله را تا انتها همراهی کنید.

سخن از ویژگی‌های شبه علم بود و برشمردن معیارهای آن.

انحراف از استاندارد شاید رایج‌ترین واژه‌ای است که به منظور ارزیابی و معیار شبه علم در برابر علم استفاده می‌شود. دومین عبارت پیش‌گویی( و نه پیش‌بینی) است که خارج از درستی یا نادرستی آن، یک ویژگی شبه علمی است. اما به لحاظ تکنیکی معیاری که می‌توان به آن پرداخت این است که آیا شبه علم دارای ویژگی بی‌زمانی است؟ یا به بیان ساده آیا شبه علم بودن، یک نشان همیشگی است؟ در پاسخ می‌توان گفت که علم به هیچ وجه یک ویژگی دایمی یا همیشگی نیست. حداقل بر اساس سه روش متعارف علمی که عبارتند از:

آزمون‌پذیری تجربی، نقد هوشمندانه و کشف زمینه‌ها و مبانی جدید

نمی‌توان ویژگی بی‌زمانی یا دایمی بودن را به علم نسبت داد و این ناتوانیِ مثبت به مرزهای علم و شبه علم نیز سرایت می‌کند. بنابراین اولین برداشتی که از این ویژگی می‌توان دریافت، این است که احتمال دارد چیزی در حال حاضر در دایره علم باشد و برای زمانی دیگر -در گذشته و یا شاید آینده- اعتبار شبه علمی داشته باشد.

اگر شماره‌های پیشین این نوشتار را به خاطر داشته باشید بحث اصلی برای تعریف علم به مرزبندی علم و شبه علم رسید، اما معیارهای جایگزینی هم برای تعریف شبه‌علم در ادبیات فلسفه علم وجود دارد که برخی همان‌طور که پیش از این هم اشاره شد تک ویژگی هستند و برخی دارای چندمعیار هم‌زمان هستند. شماره نخست علم و شبه علم را با معرفی یک معیار چندگانه برای شبه علم شروع کردیم. در این شماره به سراغ تک ویژگی‌ها می‌رویم. تک ویژگی‌هایی که بیشتر ملاکی برای تعریف علم از آن‌چه علم نیست قلمداد می‌شوند:

نخستین تک معیار مربوط به ایده پوزیتیویسم منطقی است که به نام تاییدپذیری آن را می‌شناسیم اما این معیار بیشتر برای مرزبندی علم و متافیزیک مناسب است. به عبارتی مرز دقیقی برای جدایی مذهب از متافیزیک و هم‌چنین هر دوی این‌ها از شبه علم به دست نمی‌دهد.

دومین معیار، ابطال‌پذیریپوپری است که البته تعیین نوع این ابطال‌پذیری که به دو صورت منطقی و تجربیمطرح شده است کمی حوزه‌های علم را جابه‌جا می‌کند. برای ما که دغدغه مهم مان نظریه تکامل است ابطال‌گرایی تجربی پوپری نظریه داروین را از حیطه علم خارج می‌کند، همان‌طور که خود او به صراحت در مورد انتخاب طبیعی اظهار کرده بود که تنها چیزی که از آن دست گیرمان می‌شود(به لحاظ تجربی) این است که بازماندگان بقاء می‌یابند![2] اما جناب پوپر در نهایت نظریه خویش را تعدیل داد و به ابطال‌پذیری منطقی رضایت داد و اظهار کرد: « هرچند نظریه داروین به سختی قابل آزمون می‌باشد اما قابلیّت آزمون پذیری و ابطال را داراست.»

توماس کوون فیلسوف بعدی است که علم را با معرفی علم نرمال و ویژگی puzzle-solving معرفی می‌کند. احتمالا نام انقلاب‌های علمی او را شنیده‌اید. او علم بین دو انقلاب را دارای ویژگی‌های اصلی علم می‌داند که مرز بین علم و شبه علم را در این دوره می‌توان پی گرفت. این دوره نرمال و به اصطلاح، بدون تنش در ادبیات کوون تعبیر به پارادیم شده است. تامس کوون برای دوره نرمال یا علم طبیعی، ویژگی اصلی فعالیّت علمی را در حل کردن یک نقشه پیچیده می‌ییند که بر اساس پذیرش یک نظریه در جریان این فعالیّت انجام می‌گیرد. نمونه مثال‌ها که اصطلاح دیگر پوپری است در حقیقت نقشه راهی است که هر مسئله جدیدی با کمک آن‌ها در بستر همین فضای علم طبیعیِ پذیرفته شده حل خواهد شد. از نظر کوون انقلاب علمی زمانی رخ می‌دهد که دیگر شدت ناسازگاری‌ها با نظریه در حال جریان، تاب حل مسائل جدید را نداشته باشد. انتقادی که به شدت دامن‌گیر نظریه انقلاب‌های علمی است، جهت‌گیری جامعه‌شناسی آن است که درواقع حوزه انتقادی عقل را در فضای اجتماعی و در تشابه فعالیّتی سیاسی در بستر جامعه شبیه‌سازی می‌کند.

اگر از ابطال‌گرایی شکاکانه لاکاتوش[3] که فرایند علمی را مستقل از خود امور واقع یا فکت‌ها برمی‌شمرد، بگذریم و هم‌چون فایرابند[4]نخواهیم علم را از روش‌مندی منحصر به فرد خالی کنیم، به نظریه‌های میانه‌ای می‌رسیم که البته جامعیّت یک تعریف کاربردی در زمینه علم و شبه علم را ندارند هرچند که نمی‌توان به راحتی هم از آن‌ها عبور کرد. برای مثال پل تاگارد[5] بر این باور است که شبه علم دارای دو مولفه اساسی است:

یک: قابل پیشرفت نیست
دو: در تعامل با سایر نظریه‌ها قابلیّت حل مسئله ندارد.

و یا ریچ[6] شبه علم را عاری از نیازمندی‌های یک‌پارچه شده در نظام علمی می‌داند که البته این تعریف ضعیف می‌تواند نظریه‌های معرفت‌شناسی را داخل در حوزه شبه علم نماید ولیکن نظریه خلقت‌گرایی در باب حیات را چون با اصولی که علوم را به هم متحد و یکپارچه می‌کند در تناقض است، از دایره علم خارج می‌کند. اما به طور کلی بیان این‌که علم یک دانش سیستماتیک است تعریفی قوی برای مرزبندی علم و شبه علم نیست.

اگر این تعریف‌های مرزبندی تک شاخصی را کنار بگذاریم تنها به یک نظر که دارای معیاری چندگانه در این مرزبندی است خواهیم رسید و آن نظریه مرتون[7] با معرفی ۴ ویژگی برای تمیز علم و شبه علم است:

معیار جامعیّت معیار یکپارچگی معیار بی‌غرضی معیار شک‌گرایی سازمان یافته

خب احتمالا خواهید پرسید که فایده کاربردی این همه تعریف و معیار برای مرزبندی علم و شبه علم چیست؟

استفاده در عمل مفهومی است که ذهن هر فلسفه خوانی را به سمت فیلسوف مشهور اتریشی؛ ویتگنشتاین[8] خواهد برد، جالب است بدانید که یکی از احتجاج‌های مطرح در زمینه مرزبندی و معیارهای علم و شبه علم به نظریه معروف شباهت خانوادگی او استناد می‌کند که بر این اساس استدلال می‌شود که نیازی به چنین خط‌کشی‌های دقیق برای دست‌یابی به معیار واحد و یا مطمئن نیست؛ بلکه هم‌چون تشخیص هم‌خانواده بودن در یک فامیل که احتمالا فاقد برخی ویژگی‌ها نیز باشند به راحتی علمی بودن در قیاس با سایر نظریه‌های علمی مشابه قابل پیگیری است. اما اگر این تساهل منجر به هم‌رتبه دانستن نظریه حیات هوشمند و یا نظریه آفرینش‌گرایی با نظریه تکامل داروینی شود چطور؟

بیایید یک مروری داشته باشم؛ شکی نیست که ما به معیار مرزبندی علم از شبه علم و ناعلم نیاز داریم اما همان‌طور که برای تعریف خود علم نمی‌توانیم تنها به یک تعریف و معیار بسنده کنیم به طور مشابه برای تمیز علم از شبه علم نیز می‌توانیم برپایه تعریفی مرتبط با حوزه مورد بررسی آن نظریه شبه علم را از علم متمایز نماییم. پس در ادامه بهتر است با ارایه مثال‌هایی از شبه علم‌های متعارف اطراف‌مان نگرانی ناکارآمدی این بسیاری معیارها را تا حدی برطرف ‌کنیم.

در شماره پیشین این نوشتار ۷ معیار کلی به صورت هنجاری برای معرفی شبه علم معرفی شد؛ اگر آن معیارها را بپذیریم تلاش برای اتوریته دانستن یک نظریه و یا مخفی کاری درون ذاتی یک نظریه و یا حتی بی تفاوتی نسبت به تکذیب اطلاعات مورد ادعای آن و تمام چهار معیار دیگر (که حتما به خاطر دارید!) را می‌توان در قالب دو مدل از شبه علم طبقه بندی کرد:

یک: شبه علم‌هایی که تنها سودای پیشرفت نظریه خود را دارند.
دو: شبه علم هایی که در تضاد با یک نظریه خاص علم ظهور می‌کنند.


بر این اساس دانش‌هایی هم‌چون هومیاپاتی، اختربینی و... در ردیف دسته اول هستند که لطمه مستقیمی به جامعه علمی نمی‌زنند و حتی بر اساس برخی معیارهای ضعیف مرزبندی شبه علم گهگاهی در طول زمان شانس قرار گرفتن در ردیف یک نظریه علمی و قابل آزمون را گرفته‌اند( البته این مطلب را در مورد اختربینی نمی‌توان پذیرفت) و نظریه‌هایی چون انکار واکسیناسیون!، انکار حقایق مربوط به بیماری‌های دخانیات و انکار نسبیّت و حتی انکار هولوکاست با توجه به شواهد تاریخی مستند آن در دسته دوم شبه علم ها قرار خواهند گرفت. و از همه مهم‌تر و جالب تر این‌که سخت بودن پذیرش نظریه تکامل داروینی مخالفان آن را در تلاشی افکنده است که دسته سومی از شبه علم را رقم زده‌اند که هر دو مدل شبه علم را با هم دارا هستند یعنی نظریه‌های آفرینش‌گرایی و حیات هوشمند در دسته سومی از این طبقه‌بندی قرار می‌گیرند که شامل هر دو دسته پیشین می‌باشد.؛ زیرا هم در ترویج نظریه خاص خود اصرار دارند و هم به عنوان رقیبی برای نظریه تکامل داروینی آن را انکار می‌کنند-البته اگر نظریه طراحی هوشمند را نمونه به روز شده‌ای از نظریه آفرینش‌گرایی بدانیم.

اما چگونه:

نظریه آفرینش‌گرایی به عنوان یک نظریه برگرفته از کتاب مقدس(ادیان ابراهیمی) که اشاره‌ای به شکل‌گیری حیات در نخستین لحظه‌های پیدایش و به اصطلاح آفرینش حیات دارد؛ برای طرفداران باور مذهبی نظریه‌ای قابل احترام و توجه است[9]؛ اما اگر آن را به عنوان یک معیار و یا به بیان دقیق‌تر یک بیّنه برای توصیف علمی از جهان در حیطه علم زیست‌شناسی قلمداد کنیم، نظریه‌ای فاقد ملاک‌های علمی و قابلیّت ارزیابی است. برای مثال و ذکر تنها یک نمونه، ادعای ایشان در انتساب مدت شکل‌گیری حیات بر روی زمین که عددی در حدود کمتر از ۱۰۰۰۰ سال است و بر اساس روی‌دادن یک سیل و یا طوفان جهانی می‌باشد که با شواهد دیرینه‌شناسی و زمین‌شناسی سازگار نیست. و این ناسازگاری با شواهد تجربی، یک مسئله مهم در نظریه‌های علمی است.[10]

نکته مهمی که معمولا مورد غفلت قرار می‌گیرد این است که در ویراست‌های بعدی کتاب منشاء گونه‌ها او به وجود چنین حسّاسیّتی احترام می‌گذارد و اذعان می‌کند که الزاما نظریه او تعارض مستقیم با باور مذهبی ندارد: « علت واضحی نمی‌بینم که الزاما دلایل مشروح این کتاب به باورهای مذهبی کسی لطمه‌ای بزند.Darwin:1899, 466) (» در شماره‌های بعدی که به سراغ چارلز داروین و دوران پر تلاطم فکری او تا رسیدن به نظریه انتخاب طبیعی می‌رویم درک بهتری از چگونگی رسیدن او به این نظریه با توجه به دلایل و شواهد قابل مشاهده و البته روش علمی او با توجه به فلسفه علم مطرح در زمان خود خواهیم داشت. در حقیقت می‌خواهیم با کمک معیارهایی که تا به این‌جا از آن‌چه علم را از غیر خودش مجزا می‌کند یافته‌ایم، نگاهی دقیق‌تر به شکل‌گیری نظریه تکامل داروینی داشته باشیم تا در دفاع از آن مستدل به دلایل علمی باشیم.

سخن آخر این‌که بارزترین ویژگی برگرفته از معیارهایی که برای شبه علم بودنِ یک نظریه در آن هفت معیار برشمردیم، عدم تمایل به تغییر است چیزی که با ذات علم و تفکر نقادانهِ منتسب به آن در تضاد است. پس اگر به شدت بر روی یک نظریه علمی تعصب دارید و یافته‌های جدیدی که می‌تواند آن را زیر سوال ببرد را به راحتی نفی می‌کنید بدانید که در یک روحیه شبه علمی در دفاع از علم محصور شده‌اید و بی‌شک روحیه متواضعانه علم‌ورزی به دور از این احساس تمامیّت است.

منابع

Darwin, “The origin of species”,1899

19xx_OriginPersian_F2522.pdf (darwin-online.org.uk)

Hansson, Sven Ove, "Science and Pseudo-Science", The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Fall 2021 Edition), Edward N. Zalta (ed.), https://plato.stanford.edu/archives/fall2021/entries/pseudo-science

[1] homeopathy

[2] Survivors survive.(البته این را با بقای بازماندگان در زبان فارسی اشتباه نگیرید!)

[3] Lakatos

[4] Feyerabend

[5] Thagard,P

[6] Reisch, G

[7] Merton

[8] Wittgenstein, L

[9] در حقیقت استناد به یک متن که می‌تواند تعبیری استعاری نیز داشته باشد ملاکی برای نظریه‌ای برپایه شواهد تجربی نمی‌تواند باشد و در جای دیگری قابل ارزیابی است.

[10] البته نظریه‌ها و بیان‌های متفاوتی از آفرینش‌گرایی موجود است اما استناد ما در این‌جا آفرینش‌گرایی در زمان خود داروین است. برای آشنایی با این تقریرها به اینجا سری بزنید.