Just Impossible Is Impossible
داروین و روش علمی ۱
علم و شبه علم
بر این باورم که شبه علم با توجه به تمام مخاطراتی که همیشه برایمان به ارمغان! آورده اما، یک کمک اساسی به جریان علم و علمورزان داشته است و آن لطفی است که به مدد تلنگرهای وارد بر ساختار و بدنه علم، شکوفایی و تبیین درست مرزهای علم و تعریفهای شسته رُفته)ببخشید اگر کمی عامیانه است) از آن را از سوی نهادهای علمی عایدمان کرده است؛ پس بیایید کمی قدرش را بدانیم.
در این شماره به کمک تعریف ویژگیهای شبه علم میخواهم مرز آن را با علم مشخص کنم تا نزدیکی بیشتری با آنچه قرار است علم بنامیم پیدا کنیم. برای خود من پیش از آنکه بخواهم به سراغ تبیین فلسفه علمی و تبیین مرزهای علم و شبهعلم، از نظر منابع قابل استناد آن بروم، شبهعلم چیزی است که نه میتوان آن را رد کرد و نه میتوآن آن را اثبات کرد. اما قبول دارم که این تعریف قانع کننده نیست. برای درک بهتر موقعیّت شبه علم در تبیین مرزهای علم باید دقت کنیم که این موقعیّت یک رابطه چند مولفهای است که در سوی دیگر آن غیرعلم یا ناعلم نشسته است. درواقع برای دستیابی به تعریف ملموستری از علم باید مرز آن را با شبه علم و غیرعلم و همچنین علمِ بد، همزمانً مشخص نماییم.
من یک شبه علم هستم زیرا:
· معتقدم که نظریه من یک اتوریته است یا خیلی ساده نظریه من مقتدرانه جولان میدهد
· من از آزمایشهایی حرف میزنم که قابل تکرار نیستند
· مثالها (شاهدمثالها) ی من دستچین شده هستند
· تمایلی به آزمون ندارم
· به تکذیب اطلاعات منتسب به خودم بیتوجهم
· کمی دچار مخفیکاری درونیام
· میتوانم تبیینی را بدون جایگزین کردن تبیین دیگری کنار بگذارم...
خب تعجب نکنید قرار نیست که همین ابتدای راه بحث را ببندیم. اینها بخشی از زحمت اندیشهورزان و یا احتمالا دانشمندانی است که با نگرانی در مورد مرزهای علم سعی در تبیین ویژگیهای شبه علم داشتهاند. اما سابقه این مرزبندی به کجا میرسد؟ و یا آیا داستان به همین جا ختم میشود؟
ریشه و ورود شبه علم به قرن هفدهم و ظهور علم تجربی برمیگردد. در حقیقت در مواجهه دانش مذهبی و علم تجربی واژه شبه علم خیالی یا خیالانگیز (Fantastical pseudo-science ) توسط جیمز آندرو[1] به ادبیات علم و فلسفه راه یافت. امروزه اما شاهد واژههای مشابهی با معیارها و حوزههای گسترش مختلف در اطراف علم هستیم از جمله: parascience, badscience, non-science, unscience. این واژهها با ورود علوم مختلفی چون عصبشناسی و مباحثی چون نظریه بازیها به ساختار متعارف علم که ارتباط بین علوم اجتماعی، ریاضیات و علوم کامپیوتر و ساختار فیزیولوژیکی انسان را در پی داشتهاند؛ دغدغهمندان حوزه فلسفه و علم را نسبت به تعریف مرز تبیینی علم حساس نموده است. اگر به فرهنگ واژهیابی آکسفورد مراجعه کنیم برای تعریف شبه علم با چنین عبارتی مواجهه میشویم: مجموعهای از باورها (در مورد همه چیز در جهان) که به اشتباه گمان میشود که بر پایه روش علمی است یا دارای اعتباری است که حقایق علمی در حال حاضر دارا هستند.
اما از آنجایی که علم علاوه بر اینکه یک فرایند تبیینی[2] است، دارای ویژگی هنجاری یا تجویزی[3] هم میباشد، ازین جهت باید روشن سازد که شبه علم دقیقا چیست؟ مدخل «علم و شبهعلم» دانشنامه استنفورد تعریف نهایی و اصلاح شدهای از آن را برپایه نظر صاحبنظران این حوزه بدین شکل در دارابودن دو مولفه زیر معرفی میکند:
یک: (شبه علم) چیزی است که از معقولترین دانشی که درباره ماده-موضوع خود است و قابل دسترس است فاصله و انحراف دارد.
دو: (شبه علم) بخشی از نظامی است که مولفههای اصلی آن سعی در ایجاد بیانی از آن نظام دارند که دربردارنده دانش معقول ماده موضوع خود است.
این دو تعریف بیانهای جایگزینی هم دارند و برای پوشش دادن به همه موارد شبه علمی گاهی نیاز به نوسان بین این تعریفهای مکمل داریم؛ اما هدف اصلی ما از رجوع به شبه علم، دست یافتن به تعریفی جامع و سرراست برای علم بود. این تعریف به صورتهای مختلف در مقالهها و نظریههای علمی انجام شده است. برخی از آنها مرزبندی علم و شبه علم را به صورت تک ویژگی و برخی نیز آن را با چند مولفه تعریف کردهاند. برای مثال برخی مسأله اصلی را در این نمیبینند که چگونه علم را تعریف کنیم بلکه مسئله این است که ایا چیزی که علم تعریف میشود کارکرد علم را داراست؟ به ویژه در بهرهوری از دانش و یافتههای معقول در ماده موضوع خود. گروهی دیگر همچون درکسن[4] بر این باورند که درحقیقت پشت شبه علم یک شخص قرار گرفته و نه یک نظریه، بنابراین علم، گرایشی عقلانی یا دارای معیار برپایه یک نهاد یا جامعه است، ازینرو فرقی بین جادوگری در عهد قدیم و علم فردی در دنیای مدرن وجود ندارد. اما نکته باریک در این تعریف این است که بیم آن میرود که بیش از حدِ مجاز علم را تبدیل به یک نهاد اجتماعی و متاثر از آن نماید.
ازسویی دیگر تعریفهای مرزبندی علم و شبه علم هنگامی که به طور تجویزی به یک برنامه پژوهشی همچون یک رشته معرفتی یا چون معیار و دکترینی شناختی معرفی شود و یا حتی به گروهی با فعالیّت علمی متعارف ارجاع داده شود و یا به یک نظریه یا پرسش علمی استناد شود هرچند که سازوکار مشخص و حساب شدهای را نوید خواهد داد اما هنوز بر سر سطحبندی این معیارها و یا نحوه ارزیابی و تخمین پیشرفت آنها و بنیان پشت صحنه چنین تجویزی بحث و اختلاف نظر وجود دارد. خب به نظر شما چاره کار چیست؟ ایا به همین قدر بسنده کنیم؟
در ادامه با مثالهای ملموسی از شبهعلمهای آشنا و بسیار متعارف اطرفمان آشنا خواهیم شد، حساسیّت دستیابی به تعریفی دقیقتر و البته راحتتر برای مرزبندی علم و شبه علم را بیشتر درک خواهیم کرد. به ویژه اینکه یکی از این مثالها همان دغدغه اصلیمان یعنی نظریه تکامل داروینی و مواجهه شبه علمی با آن باشد. پس لطفا به این کم بسنده نکنید!
منبع
Hansson, Sven Ove, "Science and Pseudo-Science", The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Fall 2021 Edition), Edward N. Zalta (ed.), https://plato.stanford.edu/archives/fall2021/entries/pseudo-science
[1] J. P. Andrew
[2] توصیف، تبیین و یا توضیح درحقیقت تعریفی برای یک نظریه و قانون علمی است که به معرفی چگونگی یک رویداد میپردازد.Explanation
[3] تجویزی یا هنجاری بودن نظریه در علم و به طور کلی ساختار علم به معنای دارا بودن بایدها و معرفی معیار تشخیص آن از غیر خود است. Normative
[4] Derksen
مطلبی دیگر از این انتشارات
داروین و روش علمی ۳
مطلبی دیگر از این انتشارات
فلسفه در علوم شناختی VS فلسفه علوم شناختی(1)
مطلبی دیگر از این انتشارات
روانشناسی ادراک زمان ۳