Just Impossible Is Impossible
داروین و روش علمی ۴
داروین و روش علمی: فلسفه در کشتی بیگل۲
در شماره پیش با نام فرانسیس بیکن آشنا شدیم. اگر به صفحه دانشنامه استنفورد سری زده باشید احتمالا آشنایی مختصری با این سیاستمدار و حقوقدانِ ادیب و هنرمند و البتهْ فیلسوف علم، پیدا کردهاید. در این قسمت با نظریههای فلسفه علمیِ او در باب طبقهبندی مشاهدهها و جدول فراوانی بر اساسِ شباهتها و تفاوتها، سخن خواهیم گفت و پس از آن به سراغ تعریف استقراء از پدر علم تجربی میرویم.
در یک بیان ساده برای رسیدن از یک یا چند مقدمه به یک یا چند نتیجه، دو روش وجود دارد:
یک؛ روش قیاسی[1] یا برهانی و یا به اصطلاح استنتاج یا استدلال قیاسی و دو؛ روش استقرایی[2] یا با اندکی تساهل: استدلال استقرایی.
اگر از مقدمهای کلی به نتیجهای جزئی[3] برسیم و البته آن نتیجه در دل مقدمهها باشد، به آن قیاس میگوییم و اگر از مقدمهای جزئی به نتیجهای کلیتر از خودش برسیم، به آن استقراء گفته میشود[4]. ( البته روش سومی هم مبنی بر رسیدن از مقدمهای جزئی به نتیجهای جزئی در علم منطق وجود دارد که به تمثیل[5]معروف است و در جای خود به آن میپردازیم.)
شاید در نگاه اول اینطور به نظر بیاید که کار ما در علم تجربی با معیار آزمونپذیری و با هدف ارایه قانونهای کلی در قالب همین استقراء، صورتبندی خواهد شد. البته شکی نیست که استقراء، بدنه و چارچوب اصلی علم را تشکیل میدهد، اما از زمان ارسطو، همواره نوعی استتنتاج برپایه قیاس و استقراء و با عنوان استنتاج قیاسی-استقرایی برای علوم تجربی دنبال میشد و بر اساس شواهدی که جان لازی[6] در کتاب درآمدی تاریخی به فلسفه علم در اختیار ما میگذارد، این نوع استدلال و یا روش علمی توسط فرانسیس بیکن مورد بازنگری و اصلاح قرار گرفت.
جیمز لیدیمن[7] نویسنده کتاب فلسفه علم در توصیف روش علمی مورد نظر بیکن میگوید: « روش بیکن بر دو پایه استوار است: مشاهده و استقراء. مشاهده باید بدون پیشداوری یا پیشفرض انجام گیرد و سپس نتایج دادههای تجربی ثبت شوند... نتایج مشاهده در قالب چیزی بیان میشوند که احکام مشاهدتی نام دارد. هنگامی که مجموعه بزرگی از مشاهدهها را انجام دادیم، این مشاهدهها را باید به عنوان مبنای قانونها و نظریههای علمی به کار ببریم. بسیاری از این قانونهای علمی، به صورت تعمیمهای جهانشمول هستند که ویژگیهایی را به تمامِ اشیاءِ متعلق به یک نوعِ خاص، تعمیم میدهند. این نوع از استقراء که به استقراء شمارشی معروف است تنها با تکیه بر مشاهدههای فراوان، ما را مجاز به استنباط حکم کلی در مورد آن موضوع میکند، بدین معنا که در مجموعه بزرگ مشاهدتی ما هیچ موردی پیدا نشود که دارای ویژگیِ تعمیم داده شدهِ مورد نظر ما نباشد؛ بنابراین روش علمی یعنی: انباشت بیغرضانه مشاهدهها و استنتاج استقرایی از آنها برای دستیابی به تعمیمی درباره پدیدهها.»
فرانسیس بیکن بر این باور بود که برای دادن یک حکم ممکن است ما دچار اشتباه شویم و فرق یک استدلال استقرایی معتبر را از نامعتبر تشخیص ندهیم. او چهار عامل یا چهار بُت را به عنوان سد راه استدلال استقرایی، معرفی میکند که به طریق سلبی مانع از اشتباه ما میشوند( یعنی چه اموری را انجام ندهیم تا دچار خطا نشویم). به طور خلاصه این چهار بُت عبارتند از: بت طایفه یا تمایلهای جمعی ما؛ بت غار یا ضعف فردی هر یک از ما در استدلالورزی؛ بت بازار یا ابهامهای عُرفی و در آخر، بت نمایشخانه که مبتنی بر دیدگاه فلسفی رایج در زمان خویش است.( این بت درواقع همان فلسفه ارسطویی است)
آنچه بعد از این چهار مرحلهِ نهی شده، پیش روی ماست، نحوه کار با دادههای مشاهداتی برای رسیدن به حکمی کلی است. در حقیقت عمده اختلاف بیکن با نظام قیاسیوار ارسطویی در نحوه صورتبندی و رسیدن به این فرایند است. روش بیکن برای گردآوری دادههای تجربی با معرفی چند جدول برای طبقهبندی دادهها مشخص میشود. این همان چیزی است که داروین ماجراجو در کشتی بیگل، مشغول مطالعه آنها بود. اما جدولهای بیکنی از چه قرارند؟
اولین جدول برای طبقهبندی دادهها، جدول ذات و حضور است؛ این فهرست شامل انواعی است که همگی ویژگی مورد نظر را دارا هستند.
دومین جدول، جدول انحراف و غیبت از طریق مجاورت است(جدول طرد). یعنی انواعی که به پدیده مورد نظر نزدیک هستند اما با آن همراهی ندارند و به نوعی، جزء موارد سلبی هستند.
سومین جدول یک جدول کمّی است بدین روی که انواع، بر اساس میزان دارا بودن آن ویژگی، طبقهبندی میشوند.
هنگامی که این جدولبندیها که بر روی هر دو نوعِ داده، یعنی دادههای طبیعی و دادههای آزمایشی، صورت گرفتند، کار را برای مرحله آخر روش علمی بیکن، یعنی استقراء، سهل و آسان میکنند.
اگر به تعریف جان لازی از روش علمی ارسطویی بازگردیم، به فرآیندی سه مرحلهای در تحقیق علمی میرسیم که شامل پیشروی از مشاهدهها به اصول کلی و بازگشت به مشاهدهها میباشند، به طوری که بر اساسِ این روش استقرایی-قیاسی، یک دانشمند موظف است که اصول تبیین کننده را از پدیدارهایی که باید تبیین شوند، استقراء کند و آنگاه حکم مربوط به آن پدیدهها را از مقدمههایی که شامل آن اصول هستند به نحو قیاسی استنتاج نماید.
آنچه بیکن به عنوان نقد به مدل ارسطویی وارد میکند، در دو نکته خلاصه میشود:
یک: در مدل ارسطویی جایی برای توجه به موارد سلبی یا همان جدول انحراف و غیاب که به روش طرد نیز معروف است، وجود ندارد و این موضوع در نظر بیکن به ریشهیابی موارد مشابه کمک بسیاری میکند.
دو: در مدل ارسطویی دادههای مبتنی بر شباهتها نیز دارای کثرت و فراوانی نیست و این نتایج حاصل تجربهای منظم و حساب شده مبتنی بر ابزارهای علمی نیز نمیباشد. و در حقیقت این ایراد دوم به تکیه بیش از حد ارسطوئیان به قیاس برمیگردد که از نظر بیکن استدلال قیاسی تنها هنگامی با ارزش است که مقدمهها از پشتوانه مناسب استقرائی برخوردار باشند.
البته در مورد تصحیحهایِ بیکنی، باید گفت که اولا خود او یعنی فرانسیس بیکن، مثالهای واقعی و ملموس برای تبیین روش علمیاش ارایه نداده است؛ و دوم اینکه عمده ایرادهایی که او بر روش ارسطویی و طبقهبندی او میگیرد، به استفاده نادرست ارسطوئیان، از روش علمی او برمیگردد و نه خود ارسطو.
اما نکته حایز اهمیّت در این مقایسه این است که رویکرد بیکن برخلاف شهرت اصلی ارسطو، رویکردی مبتنی بر علت غایی نیست و این تفاوت به وضوح در نظریهای به نام تکامل داروینی که خالق آن مدعی به استفاده از روش بیکنی است، قابل شهود است. درواقع دیدگاه جدید بیکن در تبیین روش علمی، جدایی میان علیّت و غایتانگاری بود؛ به طوری که ویژگی یک دانشمند را در خلوص کودکانهای میدانست که در برابر طبیعت از خود نشان میدهد. هرچند این خلوص و دست کشیدن از باوری مبتنی بر علتی غایی و به اصطلاح الهیّاتی برای چالرز داروین بریتانیایی چندان هم کار راحتی نبود، آنجا که حتی تا پایان عمر به حالت دوگانه خویش در میانه شانس و غایتمندی گرفتار بود:
« من از یک سو نمیتوانم جهان را نتیجه شانس کور به حساب بیاورم، اما از سوی دیگر شاهدی بر یک نظم نیکوکارانه( بی عیب و هدفمند) یا نظمی از هر نوع در جزئیات، نمیتوانم ببینم.»
نامهای به جوزف هوکر؛ ۱۰ سال پیش از مرگ۱۲ ژولای ۱۸۷۰
)Hull,2003,183)(برگرفته از : بادامچی، میثم؛ تکامل داروینی و فلسفه علم در قرن نوزدهم بریتانیا، ۱۳۸۶، مجله ذهن)
منابع برای مطالعه بیشتر
پایا، علی.(۱۳۹۷). درآمدی تاریخی به فلسفه علم(جان لازی2001) . تهران . انتشارات سمت.
کرمی، حسین(۱۳۹۰) فلسفه علم؛ (جیمز لیدیمن2002).
[1] inductive
[2]deductive
[3] جزئی در این تعریف یعنی دارای تشخّص و به دور از کلیّت؛ همانند واژه سقراط در مقابل فیلسوف که اولی جزئی است و دومی کلی.
[4] در تعریف واژگانی و ریشهیابی کلمه استقراء گفته میشود که به معنای قریه قریه رفتن و یا از این آبادی به آن آبادی رفتن است و به نوعی معنای استدلال استقرایی که دربردارنده شروع از جزئیها و رسیدن به کلی است را تا حد خوبی میرساند.
[5] Analogy
[6] Losee, J
[7] Ladyman, J
مطلبی دیگر از این انتشارات
فلسفه گربه
مطلبی دیگر از این انتشارات
داروین و روش علمی؛ علم و شبه علم(۲)
مطلبی دیگر از این انتشارات
روانشناسی ادراک زمان