داروین و روش علمی؛ واقعیت


کارل پوپر[1] بر این باور است که نظریه تکامل یعنی:

« کسانی که سازگاری بهتری نشان می‌دهند؛ شانس بیشتری برای داشتن فرزند دارند».

هدف او از این تعریف ارایه‌ی نظریه بر پایه‌ی چیزهایی است که واقعا وجود دارند. او تنازع بقا و یا انتخاب طبیعی را استعاره می‌داند، نه بیانی نظری؛ و مصداقِ درست نظریه داروین را همین امور واقعی برمی‌شمرد.

چنین تاکیدی بر وجود واقعی از سوی یک فیلسوف علم، مربوط به طبیعت علم تجربی است که در ارتباط با امور مشاهده پذیر و قابل آزمون تجربی است. البته می‌دانیم که اگر علم را منحصر به آزمون‌پذیری صرف تفسیر کنیم، بیشتر بر پایه‌ی نظر پوزیتیویسم منطقی[2] و با معیار ارزیابی یک نظریه علمی بر اساس اثبات یا به بیانی بهتر تاییدپذیری آن است؛ اما از سویی دیگر، آنچه علم تجربی را از سایر معرفت‌های بشری متمایز می‌کند ویژگی مهم آن در مشاهده و آزمایش بر روی داده‌های واقعی، به عنوان یک شیء موجود در طبیعت است و از این منظر تعریف پوپر، بیانی نزدیک‌تر به جامعه‌ی علمی مورد بحث خواهد بود؛ حتی اگر در قدم اول به نظرمان عجیب بیاید.

---از چالش‌های معرفت‌شناسی پوپر در آن سخنرانی معروف عبور می‌کنیم!

حال اگر با قدری تسامح، این تعریف را برای ورود به بحث روش علمی نظریه تکامل بپذیریم باید پیش از آن روشن کرده باشیم که منظورمان از علم؛ روش علمی و ملاک‌های ارزیابی آن چیست؟ و از همه سخت‌تر به این پرسش پاسخ دهیم که تعریف یک نظریه علمی برای جامعه علمی چگونه صورت می‌گیرد؟(اگر واقعا صورت گرفته باشد!!).

آیا برای این تعریف معیار و یا معیارهای واحدی مورد توافق است؟ یا به طورکلی فرایندی که یک دانشمند برای رسیدن به نظریه‌ای علمی طی می‌کند چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد تا از سوی علم‌پردازان، علم محسوب شود. پیش از آن هم‌چنین باید بدانیم علم در بیانی وسیع‌تر از علم تجربی و به معنای محض آن چه ویژگی‌ها و چارچوبی دارد؟

اگر از عهده تمام این پرسش‌ها برآمدیم می‌توانیم به سراغ ذهن خلاق و البته دقیقِ داروین برویم و نگاهی روش‌مند به نظریه تکامل داشته باشیم. این نگاه را با تعریف ساده‌ای از هر یک از روش‌های استقرایی؛ قیاسی تمثیلی و ابطال‌گرایی پوپری آغاز کرده و درنهایت بر اساس آن تعریف‌ها، پای‌بندی نظریه داروین را از چهار روش مطرح شده و به طور کلی ارزیابی روش‌مند نظریه تکامل، مورد ارزیابی قرار می‌دهیم.

در نوشتار پیشین، اشاره داشتیم که چارلز داروین بریتانیایی چگونه به بحث‌های فلسفی پیش و هم‌زمان خود توجه داشت و سعی در همراهی و جلب نظر فیلسوفان علم با نظریه تازه تاسیس خود داشت. هرچند که حداقل می‌توان گفت در زمان ارایه نظریه، قدری از این شانس کم بهره بود؛ اما او خود اذعان داشت که باورپذیری نظریه‌ای در مورد حیات و به دور از باورهای ریشه‌دار سنّتی کاری بس سخت و مسیری دشوار است. اما به قطع یقین این دشواری دلیلی بر خالی کردن عرصه و عدم تلاش برای همه‌فهمی و همه‌پذیری آن نخواهد بود. همان‌گونه که به صراحت در نامه‌ای به هاکسلی بیان می‌کند که:

« هاکسلی عزیزم نبرد بسیار طولانی است حتی پس از مرگ من و تو نیز سالیان دراز ادامه خواهد یافت.»

گام نخست؛ تعریف علم:

اگر هنوز جزء آن دسته از کسانی هستید که باور دارند برای هر واژه و مفهوم یک تعریف مطلق و مورد قبول که به اصطلاح عامیانه- مو لای درزش نرود- وجود دارد؛ باید بگویم که وقت‌تان را با خواندن این سطرها تلف نکنید! این ناامیدی شیرینی است، چرا که دقت نظر نهفته در دل آن هر ذهن انتقادی و دقیق را کنجکاو می‌کند. نکته مخفی این نا-بودگیِ معنای واحد برای تعریف علم، ریشه در تخصصی و شاخه‌ای شدن روز افزون پدیده‌ای به نام: علم؛ دانش و یا معرفت است. جستجو برای یافتن تعریف‌ها با توجه به حوزه‌های تخصصی علوم اگر ما را به ورطه نسبی‌گرایی محض و شکاکیّتی منجر به انکار هرگونه تعریف و معنا نکشاند؛ در حالتی میانه به دسته‌بندی و دقت نظر و بیان کارایی هر تعریف در حوزه اعتبار خویش، خواهد رساند. پس ما در این‌جا رویه‌ای میانه برای تعریف علم و واژه‌های مرتبط با آن را دنبال خواهیم کرد.

در بیانی ساده برای توضیح روش علمی در دانش‌نامه استنفورد و بر اساس نظر هیوئن[3] پس از سه مرحله تعریفِ روش علمی و ذات علم که به صورت زیر آن را دسته‌بندی می‌کند، دوره‌های:

یک. ارسطویی-افلاطونی یعنی قطعیّت مطلق بر اساس شواهد
دو. سپس مرحله دوم یعنی رسیدن به ذات استقرایی علم
سه. و پس از آن مرحله سوم که ابطال‌پذیری است( البته با اندکی اغماض)

را معرفی کرده و می‌گوید: اکنون وارد مرحله‌ای شده‌ایم که هیج‌یک از این تعریف‌ها قانع‌کننده نیست و شاید بتوان در اجماعی با نظر هاک[4] این تعریف را در فنّی‌بودن نظریه علمی دانست از این جهت که الزاما پرسش‌های علمی چیزی متفاوت از سایر اندیشه‌ها نیست اما چگونگی پاسخ به آن‌ها فنّی‌تر، تخصص‌محورتر و با دقّت بیشتری انجام می‌شود. این مطلب را به نوعی دیگر جوزف اگسی[5] در توضیح چرخش پرسش‌ها در باب چیستی علم بیان می‌کند؛ او معتقد است که نخست پرسش ما بر سر چیستی علم بود و سپس به پرسش در باب ذات و ماهیّت علم تغییر کرد و سپس به این‌که چه چیزی علم را از دیگر موضوع‌ها جدا می‌کند رسیدیم و در نهایت این پرسش به شکلی تقلیل‌یافته، جای خود را به چیستیِ ویژگی یا مشخصه خاصِ علم داد.

پس اگر موافق باشید فعلا این تعریف را در عوض تعریف‌های سنّتی از علم چون:

یک معرفت به مجموعه علم تعلّق دارد؛ اگر و فقط اگر یقینی باشد
علم جنون پرومته‌ای است؛ جست‌وجوی راز عالم
علم طبقه اجتماعی معتبری است که اعتبار خود را به ایده‌هایش وام می‌دهد...

بپذیریم و با بیانی ساده نحوه تبیین فنّی یک چالش و مسئله در حوزه تخصصی آن را ملاکی برای علمی بودن آن در نظر بگیریم. اما در این‌که این ملاک‌ها از سوی جامعه علمی چیست و به بیانی چگونه می‌توان علم را از ناعلم متمایز کرد، باید اندکی صبور باشیم...

منابع برای مطالعه بیشتر:

On The Orion of Species, By Charles Darwin.

Stanford, Scientific Methods, By Andersen, Hanne and Hepburn, Brian

https://medium.com/@humanoriginproject/darwins-theory-of-evolution-in-5-easy-points-7682f47986ad

پوپر، کارل . (1986). زندگی سراسر حل مسئله است. (ترجمه‌ی شهریار خواجیان) تهران. نشر مرکز.

شنکر، اس. جی .. (2012). تاریخ فلسفه‌ی غرب راتلج؛ جلد نهم. ابوالفضل حقیری. تهران ۱۳۹۲. انتشارات حکمت.

[1] Karl Popper

[2] نظریه‌ای در فلسفه علم مشهور به نظریه تحصّلی در باب روش علم، که توسط اعضاء حلقه وین در قرن بیستم ظهور کرد؛ تجربه‌گرایی منطقی نام بهتری برای این دیدگاه فلسفی است.

[3] Hoyningen-Huene

[4] Haack

[5] J Agssi