روان‌شناسی ادارک زمان ۲


تیک دوم: کوچک‌ترین حال

داستان ادراک کمّی زمان در شماره پیشین به آلمان و سال ۱۸۶۰ یعنی آزمایش‌های تجربی فیوررت رسید. او که درحقیقت یک فیزیولوژیست و مخترع دستگاه سنجش تپش قلب می‌باشد (دستگاه وی، نمونه اول از دستگاه‌های تست فشارخون معمولی است که امروزه در اختیار اغلب بیماران قلبی و فشارخونی قرار دارد.)؛ با فرض وجود احساسی به نام ادراک زمان، سعی در کمّی‌سازی آن و اندازه‌گیری این حسّ داشته است. آزمایش‌های منتسب به او که درواقع مبنای تز دکتری دانشجو و همکار او به نام هورینگ نیز شد، در سال ۱۸۶۴ تحت عنوان آزمایش تجربی احساس زمان به چاپ رسید و از آن نتایج، قانونی به نام خود فیوررت مشهور شد. (Wearden, 2016)

شاید ساده‌ترین آزمایش سنجش ادراک بازه حال: آزمایش فیوررت و همکار وی، شامل یک بشقاب شیشه‌ای ساده و یک آزمایش‌شونده (دانشجوی فیوررت، آقای هورینگ!) و یک کورنومتر، بود. وظیفه شخص آزمایشگر این بود که ضربه‌ای به بشقاب وارد کند و فرد آزمایش‌شونده به محض شنیدن ضربه باید ضربه مشابهی به بشقاب وارد می‌کرد. اگر به مطالعات تحلیلی روان‌شناسی رجوع کنید بسیار در شباهت با «حال خاص» در نظریه ویلیام جیمز[1]است. شاید در قیاس با آن‌چه که از آزمایش‌های تخمین زمانی امروزی در آزمایشگاه‌های علوم اعصاب انجام می‌شود؛ آزمایش به ظاهر ساده و پیش پا افتاده‌ای به نظر آید. البته که قضاوت کمی سخت است. زیرا این آزمایش مبنای یک تحول فکری در علم روان‌شناسی بر اساس تبدیل یک کیفیّت ادراکی به داده‌ای کمّی است که برای ۱۷۰و اندی سال پیش اصلا آزمایش و نگرش پیش پاافتاده‌ای نخواهد بود. در ادامه دوباره به این حال خاص و ارتباط آن با بحث‌های امروزین تجربه حال و ادراک آن خواهیم رسید. این آزمون تجربی برای تست کوچک‌ترین واحد ادراک زمان یا «حال» بیانگر یک زمان بی‌تفاوت[1]در بین دو حالت تخمین بیشتر از حد میانگین و تخمین کمتر از حد میانگین (عدد تقریبی 0/75 ثانیه)، بیانگر زمانی از آزمایش بود که تخمین بازه توسط فرد شرکت کننده دقیقا مطابق با زمان بین دو ضربه گزارش شده بود.

پیشنهاد: برای مطالعه بیشتر در خصوص قانون فیوررت و قانون وبر که مشابه آن است؛ توصیه می‌کنم به مقاله جناب وردن که در انتهای این نوشتار رفرنس شده است رجوع کنید.

قطار سلسله آزمایش‌های تجربی جهت سنجش چگونگی ادراک ما از زمان در همین ایستگاه متوقف نمی‌شود و در هر ایستگاه باری به آزمون قبلی اضافه می‌گردد. برای مثال می‌توان به آزمایش‌هایی اشاره کرد که علاوه بر حس شنوایی احساس بینایی را نیز جهت سنجش ادراک زمان به کمک می‌گیرند. و یا آزمایش‌هایی که از فرد خواسته می‌شود فعالیّت مورد پرسش را در بازه زمانی محدود و معیّنی انجام دهد تا نقش تمرکز بر گذر زمان را در بازسازی و تخمین زمان مورد سوال بررسی کنند و بسیاری از این دست... . شاید برای شما هم سوال پیش آمده باشد که اساسا به چه چیزی خواهیم رسید؟ آیا اگر مبنای کمّی‌سازی یک ادراک کیفی ارتباط آن ادراک به یکی از حواس پنجگانه ماست، حس مسئول زمان و ادراک یا تخمین و بازسازی آن چه منبعی در مغز انسان خواهد داشت؟ آیا اساسا می‌توان یکی از حواس پنجگانه را به احساس و ادراک زمان نسبت داد؟ یا مجاز خواهیم بود که تلفیقی از دو یا چند حس برای درک زمان به کار ببریم. برای پاسخ به این پرسش‌ها باید تا تیک نهایی که تیک نبض است منتظر بمانید!

پرسش پایانی: ما زمان را نمی‌بوییم، لمس نمی‌کنیم، نمی‌بینیم و نمی‌شنویم و در بهترین شرایط روانی و تعادل مزاجی نیز کسی گزارشی از چشیدن زمان ارایه نداده است! اما با این حال ما زمان را ادراک می‌کنیم. به نظرتان حس ادراک زمان در کدام ناحیه مغز ما وجود دارد؟

منبع:

Wearden, J. (2016). The Psychology of Time.

[1] Indifference point

[1] ویلیام جیمز در کتاب مفصل خود به نام اصول روان‌شناسی ، که در شماره پیشین معرفی شد در فصلی تحت عنوان ادراک زمان، واژه حال خاص را به نقل از کِلی وارد ادبیات فلسفه زمان کرد و با این معرفی ارتباطی بین منازعه‌های روان‌شناسی و فلسفی در موضوع زمان، برقرار کرد. او حال خاص را این‌گونه معرفی می‌کند: حالی که به داده ارجاع می‌کند، در حقیقت نشان از گذشته دارد؛ گذشته نزدیک، که به طرز فریبنده‌ای به عنوان زمانی بین گذشته و آینده داده می‌شود؛ اجازه دهید آن را حال خاص بنامیم او در ادامه زمان را متشکل از ۴ بخش می‌داند: به نام‌های گذشته مشهور، حال خاص، حال واقعی و آینده. که هیچ کدام را واقعی نمی‌داند نه گذشته و نه آینده و نه حال واقعی یا خالص که به آن دسترسی نداریم و تنها حال خاص را نماد زمان و ادراک آن می‌داند که به نوعی گذشته ی نزدیک است.