Just Impossible Is Impossible
روانشناسی ادراک زمان
تیک تاک نبض یا تیک تاک زمان؟
تیک اول؛ کمی تاریخچه
در زمانی به سر می بریم که چرخه شناخت و دانش بشری نمیتواند به تنهایی و با تکیه بر یک محور،
بینیاز از دریچههای متفاوت علوم ، سنگ آسیاب خویش را به حرکت درآورد. این موضوع البته به طور
کلی متفاوت از آن چیزی است که در تاریخ علم و فلسفه به درهم آمیختگی علوم و شاخههای مختلف دانش
اعم از فلسفه، الهیات و هنر و... مرتنط میشد و شما با یک دوره شاگردی و البته!! ریاضت و جهد
چندین ساله، علامه دهر لقب می گرفتید؛ بلکه رویکرد جدید در علم تجربی با توجه به شاخههایی چون علوم شناختی(Cognitive Science) پس از پشت سر گذاشتن مرحله تخصیص یافتگی و تخصصی شدن علوم مختلف− یعنی ایجاد مرزهای معین و قطعی بین شناخت نظری و تجربی در پاسخ به پرسشهای گوناگون طبیعت و کیهان− به همگرایی نوینی از این شاخهها دست یافته است. نکته اصلی در این رویکرد، عدم تقلیل پرسش از چرایی به چگونگی در تبیین یک مسأله است و این هردو را، نیازی میبیند که در کنار جنبههای دقیق کیفی و کمی پاسخ هر مسئله، قابل چشم پوشی نیست.
به طور ویژه چنین نگرشی در خصوص شناخت ذهن با استفاده از چهار حوزه تخصصی علوم اعصاب، فلسفه
ذهن، روان شناختی و هوش مصنوعی، خودنمایی میکند و این درحالی است که مبنا و روش هر یک از این
شاخههای علمی، بسیار متفاوت است و بالطبع باید منتظر پاسخهای متفاوتی نیز به مسئله ذهن از این چهار
حوزه باشیم؛ هرچند در بیان و ارایه نتیجه نهایی استناد به دادههای تجربی یک اصل محوری است. اما اگر کمی با مبانی علوم شناختی در پرسش از ذهن و چگونگی عملکرد آن برای دست یابی به استفاده ای بهینه از کارایی و کارکردهای ذهن آشنا باشیم، در مییابیم که پاسخ به هریک از سه پرسش پیشین بر عهده یکی از حوزههای درگیر با مسئله ذهن است و این هماهنگی و همگرایی نوین با نادیده نگرفتن مرزهای تخصصی علوم، تنها راه رسیدن به پاسخی جامع و مانع است.
پیشنهاد: اگر خیلی حوصله متن های طولانی را ندارید حتی نیم نگاهی به فهرست کتاب پایه مبانی علوم
شناختی فردنبرگ می تواند به شما در یافتن این هم گرایی کمک شایانی کند.
سکون یا حرکت؟ مسئله اینست!
ادراک زمان به عنوان چالش و مسئلهای از پرسشهای ذهن، نیز از این الگو مستثنی نیست. پرسش از ماهیت یا همان چیستی زمان در کنار پرسش از چگونگی ادراک آن و نحوه تبیین زمان در جهان واقع و ذهن مسئله دامنه داری در تاریخ علم و اندیشه بشری است و قطعا با نگاه به آغازه های مکتوب تفکر بشر در یونان باستان به جرأت می توان گفت که پاسخی به قدمت تاریخ فلسفه و علم را در کارنامه خویش دارد. آن زمان که یونانیان باستان به زمان می اندیشیدند(!) مسئله اصلی ایشان، تعریف واقعیت در عالم بود. همان مشکل همیشگی ذهن و عالم واقع. سکون یا حرکت؟ مسئله اینست.
پارمنیدس و هراکلیتوس که در دو رویه متناقض این جدال صف آرایی می کردند هریک واقعیت را کرسی یکی از این دو یعنی سکون و یا حرکت( یا همان تغییر) می دانست. در این بین آن چه زیر سوال و محل نظر بود پرسش از گذر زمان و رابطه آن با تغییر بود. این جمله زیبا که منتسب به هراکلیتوس است در حقیقت تغییر همیشگی
را واقعیت عالم می دانست و بنابراین ثبات و سکون جایی در فلسفه او نداشت: شما نمی توانید دوبار در یک
رودخانه قدم گذارید. (کاپلستون)
البته برخی از دانشآموزان عزیز در جلسه امتحان فلسفه بر این باورند که به سبب آلودگی آب نمیشود دوبار در یک رودخانه قدم گذاشت!!!):
شاید برایتان سوال پیش آمده باشد که ارتباط تغییر و زمان در این نظام فکری یعنی چه؟ پاسخ روشن است
به تعریف زمان در عرف معمولی مراجعه کنید. گذر زمان یک استعاره آشنا در ذهن همه ما دارد که
در بحثهای پایهای فلسفه زمان نیز از آن یاد میشود: « استعاره رودخانه» نظام جهانبینی که برخلاف
هراکلیتوس تغییر را در عالم به رسمیت نشناسد در حقیقت به انکار زمان و گذر آن پرداخته است. اما قضیه
این قدرها هم راحت نیست و یقینا شخصی به نام پارمنیدس و زنون الئایی که از سردمداران نظریه ثبات بودند
نیز افراد ساده لوح و کوتاه نظری نبودند که تغییر هر روزه و هماره در عالم را نبینند و همه چیز را توهم و خیالی
فرض کنند. ادعای زنون که احتمالا او را با معماهای هفت گانه مرموزش می شناسید، اشاره به ماهیت ادراک
انسانی و نحوه تعامل ذهن و جهان خارج دارد. برای آشنایی با معماهای زنون سری به ایـــــــــنجا بزنید
کی و کجا؟
مسئله زمان و ادراک آن با کلیدواژه Time Perception دیرزمانی نیست که در حوزه روان شناختی به
عنوان یک واژه تحت بررسی در مقاله های علمی رخ عیان کرده است به طوری که به ادعای ویلیام جیمز ادراک
فاعلی زمان قله مباحث روان شناسی در سال های پایانی قرن نوزدهم میلادی بوده است (Nichols)ادراک فاعلی
زمان به بیانی ساده تر و امروزی بین دو معنای ذهن و تجربه دست به گریبان است. برخی هم چون اوکلاندر که
از فیلسوفان زمان است بر این باور هستند که کلیدواژه امروز فلسفه زمان تجربه زمان است و برخی هم چون
مارک ویتمن که از روان شناسان حوزه زمان است معتقد است باید بین دو نگاه و رویکرد کمی و کیفی برای
زمان فرق بگذاریم و آن چه در اندازه گیری بازه زمانی توسط انسان با استفاده از آزمایش های عکس برداری
مغز حاصل می شود را تخمین زمان معرفی کنیم. آیا نحوه پاسخ ما به چیستی ادراک زمان هم چنان با مسئله
واقعیت جهان بیرونی یا حاکمیت ذهن مرتبط است؟ و آیا اساسا می توان تمایزی بین ادراک انسانی و ادراک
حیوانی برای درک و تخمین زمان قائل شد؟ اگر این تمایز را بپذیریم آیا چالشی برای نظریه تکامل داروینی
به همراه خواهد داشت؟
در تیک دوم به سراغ یافته های جدیدتر ادراک زمان خواهیم رفت. یافته هایی که با شروع از یک مخزن ایزوله
شبیه سازی شده با شرایط مدیتیشن ما را به محاسبات به روز تکنیک عکس برداری مغناطیسی از مغز یا همان
FⅯRI خواهد برد. اما پیش از آن و در ادامه تاریخچه به داستان نخستین آزمایش تجربی جهت کمی سازی
ادراک زمان در سال ۱۸۶۰ توسط فیوررت خواهیم پرداخت...
منابع:
1. کاپلستون، فردریک (۱۳۶۲ :(تاریخ فلسفه، مجتبوی، سید جلال الدین، تهران، انتشارات علمی و
فرهنگی.
2. Nichols, H(1891): The Psychology of Time, The American Journal of Psychology, Vol. 3, No. 4(Feb., 1891), pp. 453-52⒐
مطلبی دیگر از این انتشارات
تاریخِ نگاری درونی و بیرونیِ علم
مطلبی دیگر از این انتشارات
داروین و روش علمی ۴
مطلبی دیگر از این انتشارات
فلسفه در علوم شناختی VS فلسفه علوم شناختی(1)