مروری بر کتاب روان‌شناسی ادراک زمان

نوشته مارک ویتمن


عنوان گزارش: ادراک زمان چگونه صورت می‌گیرد؟

نگاهی بر کتاب «روان‌شناسی ادراک زمان[1]» نوشته روان‌شناس فیزیولوژیست دکتر مارک ویتمن


اغلب تجربه کش‌آمدگی زمان را در موقعیّت‌های خسته‌کننده و در قیاس با افراد دیگر حاضر در آن موقعیّت بخصوص داشته‌ایم. شاید برای تجربه اول، کمی به نظرمان عجیب می‌آمد اما با تکرار آن تقریبا عادت می‌کنیم که درک ما از گذر زمان در شرایط متفاوت و در نسبت با افرادی با تجربه‌ها، توانایی‌ها و شرایط فیزیکی متفاوت نسبت به ما، یکسان نیست.

روان‌شناسی ادراک زمان عنوان کتابی است که با پرداختن به این تفاوت‌ها در زندگی روزمره سعی در بررسی ریشه‌های علّی آن در آزمون‌های روان‌شناسی و آزمایش‌های عصب‌شناسی دارد. اگر بررسی علمی این دغدغه برایتان جالب است بیایید با هم نگاهی به بخش‌هایی از این کتاب داشته باشیم.

مارک ویتمن روان‌شناسِ فیزیولوژیست موسسه روان‌شناسی و بهداشت روان در شهر فرایبرگ آلمان، در کتاب کوتاهی مشتمل بر هفت فصل درک ما از زمان و البته به بیان دقیق‌تر نرخ گذر زمان را با توجه به سازوکار سیستم عصبی و آزمایش‌های روان‌شناختی تجربی هم‌چون آزمایش مارشمالو[2] برای کودکان تبیین کرده است. این تبیین گاه به مرز باورهای اخلاقی و ارزشی در رفتارشناسی انسان‌ها مبنی بر سودجویی لحظه‌ای و یا آینده‌نگری نیز کشیده شده و با به چالش کشیدن دیدگاه صفر و یکی در این زمینه، بر ارتباط نحوه مدیریت زمان به نوع گرایش شخصیّتی افراد تاکید می‌کند.

در ابتدا با مرور یک آزمایش زمان‌دار و پیوسته بر روی گروهی از افراد انتخاب شده در طول بازه رشد و دوران تحصیل که توسط والتر میشل روان‌شناس مشهور آمریکایی انجام گرفته، نحوه صبوری ما در مواجهه با گذر زمان که به موفقیّت‌های بعدی در زندگی منجر می‌شود را مقایسه می‌کند. این مقایسه بر اساس آزمون مطرح شده در سن کودکی برای دریافت یک مارشمالو اضافه‌تر در ازای تحمل بازه زمانی نسبتا بلندی برای کودکان است که بالطبع تصمیم سختی برای گذشتن از لذت فوری و منفعت اندیشی در آینده است. نتایج این آزمون که به وسعت افق دید کودک در زمان و یا به اصطلاح عدم تنگ‌نظری زمانی مربوط می‌شود، در سنین نوجوانی پی‌گیری شد و جالب بود که اغلب کودکانی که قدرت خویشتن‌داری و صبر تا دریافت مارشمالوی دوم را داشتند به لحاظ شاخص‌های موفقیّت در کالج و از دید اولیاء خود و کارشناسان آموزشی افراد موفق‌تر و باهوش‌تری بودند. البته در ادامه با تاکید بر اینکه صبور بودن می‌تواند معیاری برای ارزیابی هوش باشد خاطر نشان می‌کند که تعیین شاخص موفقیت به عوامل بسیاری بستگی دارد و علاوه بر نسبی بودن آن ریتم مغزی موضوع جذاب فصل بعدی است. این موضوع با بررسی اصطلاحی به نام توانایی تفکیک زمانی فرد معرفی می‌شود که با طراحی آزمایش‌های ساده‌ی تصویری و شنیداری قابل ارزیابی است. هرچند نمی‌توان تنها با استناد به چنین آزمایشی سرعت ادراک و یا به بیانی میزان هوش و توانایی فرد در انجام وظیفه‌های شخصی را معیار زد اما اعتبار چنین ریتمی برای فرد به عنوان نشانه‌ای از ویژگی‌های بیولوژیکی هم‌چون گروه خونی می‌تواند جذاب باشد... شما فکر می‌کنید عدد ریتم مغزی‌تان چند باشد؟! در فصل بعدی به سراغ حال می‌رود موضوع پرجدلی از بحث زمان که متمرکز بر تجربه‌ی زنده ما از زمان است. جمله آغازین این فصل درک ما از زمان را به خودآگاهی پیوند می‌زند: درک ما از حال به معنای خودآگاهی از هر لحظه است. اگر خیلی نخواهیم به تفکیک معنای خودآگاهی و ذهن‌آگاهی در ادراک از لحظه بپردازیم؛ عمده بحثی که ویتمن در این فصل دنبال می‌کند مربوط به کوچکترین بازه ادراکی ماست که به زیباترین نمونه آن را با هنر موسیقی و سمفونی بتهوون آغاز می‌کند. در حقیقت این ادعا بیانگر تکه‌های بهم چسبیده اما دو یا سه ثانیه‌ای از ادراک زمان است که در شرایط آرامش و ارتباط با حال برقرار می‌شود. همین حالا، سه ثانیه از اکنون که عنوان فصل سوم کتاب است، به بررسی سه ثانیه‌های ادراکی ما در جهت تبیین آگاهی می‌پردازد و در ابتدا به این نکته نیز اشاره دارد که پدیده آگاهی( اگر بتوان اصلا آن را باور داشت!) تا حدود سی سال پیش بحثی علمی و به اصطلاح روتین نبوده اما امروزه این دانشمندان علوم اعصاب شناختی هستند که به این میدان ورود کرده‌اند؛ هرچند که راه نرفته بسیار است و هنوز در تعریف ساده‌ای از این واژه یعنی آگاهی اتفاق نظر نداریم. موضوع فصل بعدی یعنی فصل چهارم از این هم جذاب‌تر است و به ساعت درونی مغز می‌پردازد یعنی همه آن‌چه که ما برای درک زمان نیاز داریم. تا مدت‌ها و یا شاید کمی پیش از حالا تصور بر این بود که یک ساعت درونی که میتنی بر همان ریتم شبانه‌روزی ۲۵ ساعته برای بیداری است، پایه و اساس درک ما از گذر زمان و یا فرایندی به نام تخمین زمانی است؛ اما بر اساس یافته‌های اخیر علوم اعصاب مارک ویتمن گزارش می‌دهد که تخمین و ادراک زمان، دو واژه متفاوت از هم بوده و باید در این استفاده دقت لازم به کار برده شود. دو مثال ابتدایی فصل در تفاوت درک ما از گذر زمان دو شرایط مختلف و در دو فرهنگ گوناگون امریکایی و فرانسوی است که توجه جالبی است اما در ادامه با اشاره به تجربه شایع و هر روزه انتظار برای ترافیک به نکته جالب توجهی از واقعیت بازه زمانی انتظار و تخمین ما از آن می‌پردازد. به واقع در یک شرایط نامطلوب اغلب تخمین ما از گذر و طول بازه زمانی بیشتر از حد طبیعی آن است. این در حالی است که برای مثال دو دقیقه از زمان در یک گفتگوی عادی زمانی برای انجام سریع یک عمل خواهد بود اما همین زمان هنگامی که برای انتظار سبز شدن چراغ راهنمایی سپری شود تبدیل به یک دوره طولانی و خسته کننده خواهد شد. بر اساس چنین مثال‌های ساده و هر روزه‌ای است که آزمون‌های سنجش تخمین زمانی برای بررسی چگونگی تفاوت پاسخ ما به زمان طی شده برای رخدادهایی با شرایط مختلف طراحی شده‌اند. مدل‌های ارزیابی این آزمون‌ها به طور ساده از نمونه پالسی و شمارنده تا مدل متکی به انگیزه و تمرکز دسته‌بندی می‌شوند. با تکیه بر پیشرفت مدل‌های ارایه شده می‌توان به تفاوت پاسخ‌ها در شرایطی که بر گذر زمان تمرکز داریم در مقابل شرایطی که به علت تمرکز بر علاقه خاص دیگری از گذر زمان غافل هستیم پی برد. بنابراین تقریبا معقول است که بپذیریم که ساعت فیزیکی منحصر به فردی در مغز ما برای تخمین و شمارندگی زمان وجود ندارد. در این فصل شماری از دیدگاه‌های جایگزین مدل ساعت درونی مغز معرفی شده‌اند. در سه فصل پایانی یعنی فصل‌های ۵ و ۶ و ۷ موضوع زمان بیش از پیش فردی و در ارتباط با احساس زندگی است و هم با حس بدنی گره می‌خورد. در ابتدا یعنی فصل پنجم به واژه‌ای برمی‌خوریم که به آن «چشم‌انداز زمان» در زندگی می‌گوید. حتما محاسبه ساده تفاوت گذر زمان در ذهن یک کودک و انسان بزرگسال به گوش‌تان خورده است. در این جا اما موضوع قدری بیشتر بر اساس پرسش‌نامه‌های مشخصی که رده‌های مختلف سنی را مورد واکاوی قرار داده‌اند به پیش می‌رود. برای نمونه تمرکز بر واحد سنجش و ارزیابی زمان در سنین مختلف نشان از چشم‌اندازهای مختلفی دارد که به ترتیب هفته‌ای، ماهیانه و حتی دهه‌ای دسته‌بندی می‌شود. بنابراین دیگر عجیب نیست که بشنویم برای یک فرد در رده هشتاد سال دوره‌های گردش زمان به طور دهه‌ای به نوروز ده سال پیش و یا خاطره‌ای از عید دو دهه پیش از زمان کنونی خویش محل توجه باشد. اما در عین حال نکته جالب‌تری که در ادامه دنبال می‌شود شمار افرادی هرچند محدود در رده سنی متفاوت است که برخلاف همگان سرعت گذر زمان ذهنی‌شان در پاسخ به پرسش‌ها متعلق به رده سنی خویش نیست. این موضوع با اشاره به رمانی از توماس مان به نام « کوه جادو» به قضاوت متفاوت ما از یک تجربه برمیگردد. درحقیقت نوع تجربه یعنی جدید بودن و هیجان‌انگیز بودن آن باعث کش‌آمدگی زمان می‌شود. مثالی که شاید برای خیلی از ما آشناست. خاطره‌ای از یک سفر دوست‌داشتنی به آب‌وهوایی متفاوت چون کویر و یا کوهستانی و جنگلی را در ذهن خود متصور شوید. توماس مان از مثال تعطیلات استفاده می‌کند تا نشان دهد چند تجربه مختلف در طی چند روز اول در یک مکان ناآشنا چطور به لحاظ ذهنی در زمان کش می‌آیند. اما هنگامی که چند روزی در مکان جدید جا گرفتیم، روزها بر اثر عادت کوتاه می‌شوند. سرانجام، با پایان تعطیلات، روزها با درک اینکه تعطیلات رو به اتمام است، انگار پرواز می‌کنند. در این مدل درک ما از گذر زمان به تعداد رویدادهای قابل توجه و تمرکز مربوط می‌شود و این تعداد هیجان‌انگیز و یا حتی صرفا متفاوت سرعت‌های متفاوتی را برای قضاوت ما از گذر زمان در پی خواهد داشت. نکته دقیق‌تری که در ادامه این بحث مطرح می‌شود تفاوت درک گذر زمان برای برخی افراد مثلا مسن در رده سنی هشتاد سال را تنها به نوع خاطره‌ها و تعداد رویدادهای هیجان‌انگیز مرتبط نمی‌کند، بلکه این امر را به تفاوت در نوع پرسشی می‌داند که گذشته‌نگر باشد و یا متمرکز بر زمان حال. در حقیقت هنگامی که از فردی بستری در سرای سالمندان در مورد گذر زمان در زندگی بپرسیم پاسخ اغلب همان گذر سریع زمان است به گونه‌ای که انگار با رشد سنمان گذر زمان را سریع و سریع‌تر احساس می‌کنیم. اما اگر در مورد اوقات جاری او در طی روزی که در آن قرار گرفته است پرسش کنیم، پاسخی برپایه شکایت از ملال‌آوری و کندگذری زمان خواهیم شنید. هرچند این موضوع نیز به نحوی می‌تواند به همان کمبود فعالیت و تنوع امور هیجان‌انگیز مربوط شود. دو فصل انتهایی کتاب که به نظر من جالب‌ترین بخش کتاب روان‌شناسی ادراک زمان است به طور ضمنی حول بحث رایج ذهن-بدن و یا به بیان معروف‌تر مسئله ذهن-بدن (mind-body problem)می‌پردازد. فصل ششم که به موضوع بحث‌برانگیز آگاهی و هشیاری می‌پردازد، بیشتر برپایه یافتن ارتباط بین ایده‌های فلسفی پیش و یافته‌های اخیر عصب‌شناسی است. برای مثال در توجیه جمله معروف هیوم که «... درمیان تمام تصوراتی که دارم، هیچ «من» ی را نمی‌یابم»؛ به تبیین فرآیندی آگاهی از قول متزینگر می‌پردازد که آگاهی را یک فرآیند می‌داند که تاییدی بر پیشنهاد زهاوی فیلسوف دانمارکی است بر جابه‌جایی فاعلیّت سوژه به جای فاعل شناسا؛ و برای این تبیین شاهد مثالی از سیستم عصبی می‌آورد که یک شبکه فعال هشیاری است: ساختار شبکه‌های مشبّکی[3] که از ساقه مغز و تالاموس به قشر مغز بالا رفته و آهنگ قشر مغزی را حفظ می‌کند و باعث هشیاری و هم‌چنین جهت‌گیری هدف‌مند در زمان و مکان می‌شود. مسئله آگاهی و گره خوردن موضوع حضور من و یا خود در زمان و مکان چیزی است که طبق گفته ویتمن حتی اگر از مسئله قدیمی ذهن-بدن به شکل تقلیل‌گرایانه‌ای بگریزیم؛ اما تبیین چگونگی این ادراک یعنی حضور مستمر من در زمان است. خودآگاهی، به عنوان یک فرایند، شامل ظهور و حفظ حضور است؛ حضور زمانی و حضور جسمی. در حقیقت پرسش اصلی اینست: درک از بدن خود و تجربه بازه‌ی زمان - که احساس از خود را ایجاد می‌کند - در کجای مغز و طی چه فرآیندهایی اتفاق می‌افتد؟ این پرسشی است که البته در انتهای فصل با ارجاع به یافته‌های جدیدتر دانشمندان علوم اعصاب در مورد سلول‌های فون اکونومو یا VENها افق روشنی برای پاسخ می‌یابد. در آخرین فصل از کتاب که به بیان ارتباط دقیق‌تر ادراک زمان و حسّ بدن می‌پردازد به نوعی پاسخی نیز از طریق پرداختن به تجربه مدیتیشن و یا مثال آزمایشی مخزن ایزوله جهت بررسی ادراک حال، به پرسش اصلی کتاب یعنی چیستی درک ما از حال و زمان می‌پردازد.

همان‌طور که او خود به خوبی در درآمد کتاب اشاره می‌کند معمّای زمان با آگاهی و زندگی شخصی ما گره خورده است و « ما خود، زمان هستیم!» از این ‌رو بیش از آن که زمان موضوع تخصصی فیزیک و یا فلسفه باشد برای داشتن یک زندگی رضایت‌بخش و به اصطلاح موفق با شاخص‌های مختلف و حتی بسیار سلیقه‌ای هم نیازمند درک درستی از زمان هستیم. به ویژه اینکه شناخت ما از گذر و سرعت زمان در تصمیم‌گیری‌های روزمره تاثیر بسزایی دارد. این کتاب بر اساس ادعای نویسنده سعی در پاسخ به پرسش‌هایی دارد که کم و بیش مسئله روزمره اکثر ماست. پاسخ‌ها که بسیار گزیده و مستند به تحقیق پژوهشگران علوم اعصاب و روان‌شناختی است در برخی موارد تصورات سنتی و رایج پذیرفته شده مان را به چالش می‌کشند. پرسش‌هایی هم‌چون:

چرا با پیرتر شدن زمان سرعت می گیرد: آیا افزایش روزمرگیّ زندگی و حافظه نقش تعیین کننده ای دارند؟

اینکه

چگونه کمال زندگی(زندگی خوب) به توانایی ما در انتخاب آزادانه بین لذت بردن از لحظه و ناراضی بودن بستگی دارد؛ اینکه چرا افراد سست اراده(تکانشی) زودتر خسته می شوند، مسئله زمان است!

اینکه

آیا هر شخصی دارای ریتم مغزی خاصی است که افراد سریع را از افراد کُند جدا می کند – موضوعی برای تحقیقات علمی است: آیا ریتم مغز در شرایط ترسناک سرعت می گیرد؟

اینکه

آیا می توان از طریق خودآگاهی، از سرعت زندگی‌ای که درک می‌کنیم بکاهیم و در نتیجه زمان بیشتری به دست آوریم؛ مدیتیشن یکی از راه های کاهش(سرعت ) زمان ذهنی است.

چگونه عواطف و احساسات ما از بدن و زمان به شدت با هم ارتباط دارند؛

شواهدی وجود دارد که نشان می دهد چگونه سیگنال‌های بدن، بخشی از تجربه ما از بودن در "اینجا و اکنون" هستند و زمینه را برای احساس گذر زمان فراهم می کنند.

و اینکه

از آن‌جایی که برپایه این پژوهش‌ها درمی‌یابیم که کارکرد سیستم های مغزی زیربنای تجربه ما از زمان و خودِ آگاه است، مطالعات آگاهی زمان کمک می‌کند تا خودِ آگاه مان را بهتر درک کنیم.

خودِ آگاه بخشی از تجربه ادراکی ما را شامل می‌شود که تصمیم‌گیری‌های آگاهانه ما را رقم می‌زند. تصمیم‌هایی که گاه بر روند کلی زندگی تاثیر غیرقابل جبرانی خواهد گذاشت. پس بهتر است قدری بیشتر به بُعد زمان و چگونگی شکل‌گیری حسّ زمان در خودمان توجه کنیم. این توصیه‌ای است که در سطرهای آغازین کتاب ما را به خوانش آن دعوت می‌کند.

اگر داشتن یک شاخص برای تعیین اعتبار و جایگاه کتاب در سه گانه فلسفی، روان‌شناسی و عصب‌شناسی برایمان مهم باشد؛ باید بگویم که جهت‌گیری بیشتر کتاب بر اساس استناد و ارجاع به یافته‌های اخیر عصب‌شناسی در حوزه نوروسایکولوژی گرایشی عصب‌شناختی را دنبال می‌کند، اما به همان میزان آزمون‌های روان‌شناسی و تحلیل فردی و اجتماعی آن با توجه به تفاوت‌های معنادار آماری هر حوزه نیز به غنای بحث او کمک کرده است. در این میان گرایش ویتمن به مفاهیم و چالش‌های فلسفی و حتی فرهنگ عرفی رایج در مورد ادراک زمان به نظر می‌رسد که حوزه علاقه‌مندان این کتاب را وسیع‌تر خواهد کرد.

کتاب در سال ۲۰۱۴ به زبان آلمانی نگاشته شده و در سال ۲۰۱۶ توسط اریک باتلر به زبان انگلیسی ترجمه شده است.

پایان.

1. The Psychology of How We Perceive Time by Marc Wittmann

[2] به بیان شیرین پارسی : پف‌نبات

2. formatio reticularis