Just Impossible Is Impossible
چیست آنچه گویندش: کاتارسیس
کاتارسیس از واژه لاتین kathairein یا katharos (catharticus) به معنای تحتالفظی پاکسازی گرفته شده است. به بیان بریتانیکا، کاتارسیس به معنای تطهیر یا پاکسازی احساسات (بیشتر ترس و ترحم) به ویژه از طریق هنر است. ریشه یونانی آن مبتنی بر پاککردن و به نوعی تزکیه است که البته دگردیسیهای مذهبی و دینی نیز بر آن تاثیرگذار بوده است. اما این معنا مفید نیست. برای درک بهتر کاتارسیس خوبست از ترجمه آن به پاکسازی، تطهیر یا تزکیه -حداقل فعلا (و چه بسا برای همیشه)- بپرهیزیم و کمی به شرح و واکاوی آن در متون فلسفی و ادبی بپردازیم؛ هرچند مشتاقم بگویم که فرهنگستان ادب پارسی برای واژه کاتارسیس، «روانپالایی» را پیشنهاد کرده است.
بیان مشهور این است که کاتارسیس استعارهای است که ارسطو، آن را در رساله فن شعر، به کار برده است. علاوه بر ارسطو، نیچه نیز در بیانی انتقادی به توصیف کاتارسیس و نقد نظر ارسطویی پرداخته است. در حوزه ادبی، کاتارسیس، ابزاری است که به خواننده، اجازه تجربه احساسات برگرفته از اثر را میدهد و به نوعی همچون یک شیوه درمانی، تجربهای از احساسیْ عاطفی است که فرد به طور شکوفا نشده در درون خویش داشته است. کاتارسیس در روانشناسی، حالتی از تحول هیجان است که با ابراز عاطفی آن، فرد به سطحی پایینتر از اوج آن هیجان میرسد (همانند تخلیه هیجان خشم در هنگام بازی دربی:). درواقع، کاتارسیس در حوزه علوم رفتاری، برای توصیف فرآیند بیان افکار و احساسات به منظور تخلیه و به اوجرسانی آنها استفاده میشود و همین تعریف، قرار است بحث ما را به روشهای نوین درمانی در سایکودراما یا درمان مبتنی بر هیجان، گره بزند که در ادامه این نوشتار به آن خواهیم پرداخت.

در مورد آمیختگی شفقت با ترس در فن شعر ارسطو و رهایش و پالایی درونی در فرد، سخن بسیار گفته شده است. بحث ما در این نوشتار، فلسفی، تاریخی و یا به معنای آکادمیک کلمه پژوهشی علمی در باب واژه کاتارسیس نیست. هدف اصلی در این بیان کوتاه علاوه بر واکاوی دقیق واژه و مصداقهای آن، استفاده از عنصر هنری کاتارسیس در حوزه روانشناسی به ویژه با کمک گرفتن از راهکار به نسبت جدید فیلمدرمانی است. اما از بیان ارسطویی به این راحتی هم نمیتوانیم عبور کنیم زیرا که او به نوعی، فرایند ایجاد کاتارسیس را کشمکشی برای رسیدن به تعادل بین احساسات متناقض در درون فرد میداند که در همراهی با یک اثر هنری، اتفاق میافتد. در ادامه به این برداشت تعادلی برمیگردیم.
اگر بخواهیم یک نقطه برای ورود کاتارسیس به روانشناسی تعیین کنیم باید به نیمه قرن نوزدهم و شکوفایی دوباره واژه کاتارسیس در حوزه روانکاوی برویم. در این حوزه و با نگاه روان درمانی، کاتارسیس یعنی تخلیه و یا آزادسازی احساس های سرکوب شده که به طور قطع نخستین تداعی کننده برای شما، زیگموند فروید است.
فروید در کتاب مطالعاتی در باب هیستری در مورد کاتارسیس (تخلیه هیجانی) این گونه توضیح می دهد: در سیر طبیعی امور اگر تجربه ای بار عاطفی زیادی داشته باشد آن عاطفه یا به واسطه کنش های متنوع بازتاب «تخلیه» می شود یا به واسطه پیوند با دیگر موضوع های ذهنی، آگاهانه و به تدریج و آهسته از بین می رود؛ اما در بعضی موارد این مساله رخ نمی دهد، عاطفه در وضعیتی خفه شده باقی می ماند و خاطره تجربه ای که این عاطفه به آن مرتبط است، از لوح آگاهی محو و پاک می شود. اگر بتوان محتوای تجربه اصلی را به همراه عاطفه توام با آن به لوح آگاهی کشاند، آن عاطفه تخلیه یا تخلیه هیجانی می شود و نیرویی که نشانه بیماری را حفظ کرده است، دیگر عمل نمی کند و خودِ نشانه، ناپدید می شود.
اما در مورد ارتباط دقیق تر کاتارسیس، هنر و روان درمانی باید قدری به ساحت و زبان هنر یعنی قالب نمادین و خیال پردازی درونی آن پرداخت. آن چه در روان کاوی و هنر مشترک است وجه پردازش هیجان از طریق تجدید تجربه یا بازیافت آن است. این وجه اشتراک به خوبی ارتباط کاتارسیس را به هنر و درمان مشخص می سازد.
همین جا و پیش از پردازش بیشتر واژه کاتارسیس، میخواهم به سراغ شاخهای از رواندرمانی به نام درمان مبتنی بر هیجان بروم. EFT به عنوان شاخهای از رواندرمانی دلبستگی و در ارتباط با roleplaying میباشد که برپایه هیجان افزاینده در اتاق درمان است. رواندرمانگر با مهارت خاصی هیجان مرتبط با چالش درونی درمانجو را به اوج خود میرساند و در این اوجرسانی یکبار دیگر رویداد تجربهشده در گذشته درمانجو بازی میشود. درمان مبتنی بر هیجان از صندلی نقش کمک میگیرد تا بیمار بتواند چالش ذهنی پیشین خود را به وضوح تجربه و ادراک کند و این ادراک قرار است این بار با کمک درمانگر و با نگاهی از زاویه جدید پایانی متفاوت از پیش رقم زند.
درمان مبتنی بر هیجان بیشتر در ردیف درمانهای گروهی و یا به بیان دقیقتر گروهتراپی دنبال میشود؛ اما این بدین معنا نیست که در اتاق درمان فردی قابل اجرا نباشد. شیوه بازی نقش و استفاده از صندلی خالی در این درمان، به گونهای است که فرد را بار دیگر در موقعیت تجربه شده و با حس حضور فرد چالشبرانگیز قرار میدهد و این تجربه به او کمک میکند که بتواند با نگاهی بیرونی چالش پیشین خود را به طور ناخودآگاه مورد بازنگری و تجربه دوباره قرار دهد.

احتمالا در اینجا متوجه ارتباط درمان مبتنی بر هیجان و کاتارسیس از دو زاویه اوج هیجان و بازی یک نقش شده باشید. این هر دو مفهوم در هنردرمانی با یکدیگر مواجه نزدیک و همپوشانی دارند. تنها تفاوت در تجربه کاتارسیس یک اثر هنری و درمان مبتنی بر هیجان، عدم حضور یک درمانگر خارجی در اتاق درمان یا وجود یک گروه تحت درمان با احساسی مشترک یا چالشی نزدیک به فرد است.
در مورد EFT لازم است کمی بیشتر به گفتوگو بنشینیم...
این مطلب ادامه دارد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
داروین و روش علمی ۵
مطلبی دیگر از این انتشارات
روانشناسی ادراک زمان ۲
مطلبی دیگر از این انتشارات
فلسفه گربه