تحلیل و نقد انیمیشن Soul و مقایسه ای با انیمیشن Inside Out

سلام!
خوبین؟

من خودم نقد انیمیشن خیلی می دوستم ولی تنبل تر از اونی هستم که بشینم نقدای بقیه رو بخونم،ببینم با کجاها موافقم یا خودم کلی راجب یه فیلم بنویسم. ولی آلبالو دینی بر گردن من گذاشت که دیگه مجبورم نقد انیمیشن روح رو بنویسم و منتشر کنم!

مطالبی که پایین تر می بینین ترکیبی از نقدهای چند سایت مختلف و همچنین من قاطی باهاشونه
اگه حوصله داشتین پیشنهاد می دم برین نقد همه سایتا رو بخونین

⛔اگه فیلم رو ندیدین باید بگم خیلی جاها این متن حاوی اسپول فیلمه، پس بعد نگین نگفتم!

soul

انیمیشنی که برای اولین بار اکران آنلاین رو تجربه کرد
انیمیشنی که برای اولین بار اکران آنلاین رو تجربه کرد


نام انیمیشن: Soul
شرکت سازنده: Disney
کارگردانان: Pete Docter, Kemp Powers
8.1 از IMDb: 10
بودجه: 150 میلیون دلار
فروش: 135.7 میلیون دلار


خلاصه

جو گاردنر یک معلم موسیقی در یک مدرسه معمولی است و با اینکه از کارش راضی به نظر می‌رسد اما رویای بزرگتری در سر دارد: اینکه بتواند روزی در یک گروه موسیقی خوب بنوازد و شب‌ها را با آنها به سر کند. این مرد میانسال مجرد اما تا به امروز بخت و شانسی همراهش نداشته و مادرش نیز اصرار دارد که یک کار با حقوق ثابت و بیمه برای خودش دست و پا کند تا زندگی‌اش به درستی پیش برود.
اوضاع زمانی دگرگون می‌شود که بالاخره به واسطه یکی از دانش آموزان قدیمی جو، او می‌تواند با یک گروه کوچک همراه شود و تصمیم گرفته می‌شود تا در همان شب، اولین اجرایشان روی صحنه برود. جو در پوست خود نمی‌گنجد و در خیابان‌های شلوغ نیویورک می‌دود و در نهایت با افتادن در یک چاه عمیق، می‌میرد؛ یا به بیانی دقیق‌تر به کما می‌رود.

بررسی جزییات

انیمیشن پر سر و صدای Soul از موردانتظارترین انیمیشن‌های سال گذشته بود که نقدهای آن اخیرا منتشر شده‌اند. انیمیشنی که برای اکران در سینماها برنامه‌ریزی شده بود ولی به علت قرنطینه و مشکلات ویروس کرونا اکران آنلاین را تجربه کرد.

کارگردانی انیمیشن Soul را پیت داکتر (Pete Docter) مشهور که سابقه ساختن انیمیشن‌هایی مانند کارخانه هیولاها و بالا را در کارنامه دارد برعهده گرفته. همچنین در این انیمیشن افراد معروفی مانند جیمی فاکس (Jamie Foxx) و تینا فی (Tina Fey) صداگذاری شخصیت‌ها را برعهده داشتند.

یکی از نکات مهم درباره انیمیشن Soul این موضوع است که برای اولین‌بار در تاریخ شرکت پیکسار، نقش اصلی یکی از انیمیشن‌های این کمپانی به شخصیتی سیاه‌پوست رسیده است. اتفاقی عالی برای مقابله با نژادپرستی که تاثیر مستقیمی روی نظر تماشاگران و منتقدین داشت.


داستان فیلم Soul با معلم موسیقی سرخورده‌ای آغاز می‌شود که در تحقق اهداف و آرزوهایش شکست خورده و به جای تبدیل به ستاره‌ی جاز شدن حالا مسئول تربیت تعدادی بچه‌ی بی‌استعداد و بی‌علاقه به موسیقی است. در ابتدا به نظر می‌رسد که ما روایتی از تلاش یک مردِ سیاه پوست برای رسیدن به آرزویش را شاهد هستیم.

خیلی زود اما مسیر داستان عوض می‌شود و منظره‌ی تازه‌ای پیش رویمان گسترده می‌شود؛ جهان پس از زندگی.

بزرگترین دستاورد فیلم Soul را می‌توان یک نمایش تماشایی از جهان پس از مرگ دانست. استفاده از داستان‌های فولکلور مذهبی و مفاهیم کتاب‌های آسمانی جوری در داستان گنجانده و اجرا شده‌اند که تصاویر فیلم روح را می‌شود جدی‌ترین تلاش برای نمایش زندگی پس از مرگ دانست. پلی که به سمت نوری بی‌انتها ختم می‌شود و بهشت کوچکی که بچه‌ها پیش از ورود به دنیا در آن صاحب شخصیت می‌شوند؛ اینها انگار واقعی‌ترین تصاویری هستند ما در طول تاریخ سینما درباره‌ی جهان پیش یا پس از زندگی دیده‌ایم و به راستی چقدرهم آشنا هستند.

دنیایی فارغ از هر مذهب و آیین و باور

داستان Soul از این بخش به بعد به چند قسمت تقسیم می‌شود، وقایع دنیای برزخ مانند انیمیشن (که از آن با عبارت Great Before یاد می‌شود) و سرک کشیدن به مناطق مختلف این سرزمین جادویی و بازگشت به زمین و… جو گاردنر که ناگهانی مرده قصد دارد هرجور شده به زندگی برگردد و در این راه باید با روح متولد نشده‌ای به اسم ۲۲ (با صدای تینا فی) همکاری کند تا بلکه بتواند دوباره پا به کره خاکی بگذارد.

اولین اقدام تحسین برانگیزی که سازندگان Soul انجام دادند اینست که در طراحی و نمایش و روایت دنیای پس از مرگ خود، کاملا پا را فراتر از آیین‌ها و مذاهب گوناگون دنیا گذاشتند. آنها کاری کردند که هر کس با هر عقیده‌ای ولو اینکه بی‌خدا باشد، بتواند با صحبت‌های مطرح شده در انیمیشن همذات پنداری کند. هوشمندی سازندگان تا جایی پیش رفته که حتی برای خلق فرشتگان! (در انیمیشن معلمین هستند) به هیچ یک از تعاریفی که در کتب مذهبی شده ارجاعی نداده‌اند و مسئولین برزخ را شبیه به نقاشی‌های پیکاسو درآوردند. آنها جنسی شبیه به «هواژل» دارند و معلوم نیست که دقیقا دو بعدی هستند یا سه بعدی و یا حتی جامد هستند یا گاز.

در قسمت Great After که جهان پسابرزخی است نیز برای آغوش گرفتن مرگ، یک نور بزرگ در تاریکی طراحی شده که پله برقی به سمت آن می‌رود. این طرح و شمایل از مردن نیز مستقیما به دین و مذهب خاصی اشاره ندارد و باوری است که در میان اکثر مردم وجود دارد: نوری در تاریکی و به کام مرگ فرو رفتن. پیکسار این بخش را کمی ترسناک خلق کرده و مانند Inside Out خیلی صریح به این مسائل می‌پردازد و نمی‌خواهد الکی دروغ بگوید. قسمتی که ارواح به سمت مرگ پیش می‌روند برای عده‌ای ترسناک است و برای عده‌ای نیست، درواقع تاکید می‌شود که مرگ برای عده‌ای وحشتناک است و ترسیدن از آن اشکالی ندارد. همانطور که در Inside Out گفته شد که گریه کردن اشکالی ندارد.

حقیقت تلخ

انیمیشن Soul مرگ را نه ترسناک، که رویدادی ناگهانی و غیرقابل پیش بینی نشان می‌دهد؛ در نهایت انسان محکوم به پذیرفتن این پایان است و تصویری که Soul از این واقعه‌ی ناگزیر نشان می‌دهد، به عنوان یک اثر برای تمام سنین، قابل تقدیر و مثال زدنی است. اما یکی از معدود نقدهایی که می‌توان به این اثر گرفت عدم همسویی پایان اثر و سرنوشت جو با پیام کلی داستان می‌توان دانست. معنای گزاره‌ی پیشین این نیست که ما با پایانی مواجهیم که به کلی پیام و مفهوم داستان را زیر سوال می‌برد و در خلاف جهت آن حرکت می‌کند؛ اتفاقا این پایان می‌آید تا بار دیگر پیام را با زبانی ساده‌تر برای بیننده بازخوانی کند. مسئله اینجاست که این پایان آنطور که باید به خدمت مفاهیم پذیرش مرگ به عنوان سرنوشت غیرقابل انکار و لزوم اهمیت دادن به تک تک لحظات و زیبایی‌های کوچک زندگی درنمی‌آید و از بار احساسی و تاثیرگذاری آن اندکی می‌کاهد. البته با نگریستن از نگاهی دیگر به این اقدام، می‌توان دریافت که پیت داکتر قصد نداشته پایان این ساخته‌ی خود را به عنوان اثری خانوادگی بیش از حد غمگین و تلخ کند.

از این قبیل بیان حقیقت‌ها در Soul به کرات دیده می‌شود. کل انیمیشن بر پایه یک پیام اصلی استوار است و آن هم اینست که باید Sparkle خود را پیدا کنید. مفهوم Sparkle (به معنی براق و درخشان) در اینجا یعنی همان استعداد. همان هدف. چیزی که باعث می‌شود زندگی برای شما مفهوم پیدا کند.

افراد زیادی هستند که دقیقا نمی‌دانند می‌خواهند با زندگی چه کنند. کسانی که از هیچ شغل و حرفه‌ای خوششان نمی‌آید و از همه چیز بیزار هستند. آنها دنیا را حوصله‌سربر می‌دانند و می‌خواهند پول گنده‌ای به صورت مفت به دستشان بیاید و زندگی‌شان را انجام دهند و یا برخی از آنها این انتظار را هم ندارند و می‌خواهند فقط روزمرگی‌هایشان بگذرد و تمام شود. از این قبیل افراد (بخصوص بخش اول) در ایران کم نیستند و Soul دقیقا می‌خواهد تلنگری به آنها بزند.


great beyond
great beyond

روح ۲۲

روح متولد نشده ۲۲ از همین دسته افراد است که نمی‌داند چه از زندگی می‌خواهد و برای همین هم علاقه‌ای به تجربه زندگی ندارد. او حتی علاقه‌ای به دنیا آمدن ندارد و جهان ما انسان‌ها را جایی ملال آور می‌پندارد. ترجیح او این است که دیگران را اذیت کند و صبح تا شب به هیچی فکر نکند.

۲۲ داستان‌های زیادی در مورد زندگی شنیده،‌ قصه‌هایی از استادان فانی پیشینش از جورج اورول،‌ مادر ترزا گرفته تا فروید و آبراهام لینکلن،‌ که هیچکدام نتوانسته‌اند در او شوقی برای پا به دنیا گذاشتن ایجاد کنند. از اینجا فیلم شروع به فلسفه‌بافی خود می‌کند و به سراغ یکی از سخت‌ترین پرسش‌های بشری می‌رود: آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟

مادر ترزای مهربان از ۲۲ متنفر است و آبراهام لینکلن نیز از دست او به ستوه در آمده است. گاندی نتوانسته حریف افسردگی او شود و افراد دیگر نیز کاری از پیش نبردند.

اشخاصی که در این شبه افسردگی گیر می‌کنند، خودشان نمی‌خواهند از آن بیرون بیایند. ۲۲ نیز از آن دسته افراد است و دوست دارد که خودش را در باورهایش محاصره کند. او در بخشی از انیمیشن می‌گوید مخصوصا با صدایی روی مخ حرف می‌زند تا دیگران را ناراحت کند. کاراکتر او دقیقا فردی است که از همه چیز بیزار است و اینکه از او تنفر داشته باشند نیز مایه تسلی‌اش است چرا که راهی بلد نیست تا بقیه بتوانند او را دوست داشته باشند.

فصل میانی داستان، جایی که روح جو وارد کالبد یک گربه شده و روح ۲۲ در بدن جو حلول یافته، از درخشان‌ترین بخش‌های سینمایی سال است. نوع جهان بینی ۲۲ به عنوان کسی که درکی از زندگی روی زمین و احساسات ندارد در تصاویری سرخوشانه و در ارتباط با انسان نشان داده می‌شود. یک ریتم آرام در کنار شوخ‌طبعی به قاعده و نمایش اتفاقاتی عادی در زندگی، مثل تجربه‌ی یک طعم تازه یا افتادن برگ درختان، با اینکه بارها و بارها در داستان‌های مختلف تکرار شده و حتی گاهی به ابتذال کشیده شده‌اند اما اینجا با تکیه بر منطق درست روایی اصلا از خط بیرون نمی‌زنند و حس امیدبخشی خود را از دست نمی‌دهد. درست است که فیلم Soul با وجود تلاش زیاد برای جلوگیری از این موضوع، بعضا درگیر سانتی‌مانتالیسم هم می‌شود، اما شعارهایی هم که گاهی مطرح می‌شود -مثلا لحظه‌ی انتهایی که با دیالوگ «دیگر باید قدر تک‌تک لحظات زندگی را بدانم» تمام می‌شود- خیلی توی ذوق نمی‌زنند و منطق داستانی خودشان را دارند.


جو گاردنر

قهرمان داستان (جو) نیز مردی میان سال است که جزو معدود روح‌هایی در تاریخ بوده که می‌خواسته به زمین برگردد (هرچند این موضوع کمی عجیب به نظر می‌رسد). او تازه رویای خود را در زندگی به مرحله عملیاتی رسانده و نمی‌خواهد مسیر تازه زندگی‌اش را در دنیای پس از مرگ سپری کند. او مردی است میانسال که به نظر می‌رسد زندگی عاشقانه خاصی هم ندارد و هنوز پسر مامان است.می‌توان گفت او چشمش را به تمام دیگر زیبایی‌های جهان بسته و صرفا به تک رویایش فکر می‌کند.

جو عاشق موسیقی است و آجرهای زندگی‌اش را بر پایه این عشق نهاده است. مادرش به او می‌گوید که موسیقی و عشق او به این هنر، برایش صبحانه روی میز نمی‌چیند و جو می‌گوید که «پس من صبحانه نمی‌خورم». او نمونه آدم موفقی است که دنبال راه دلش رفته و واقع‌بینانه با این مساله برخورد می‌کند.

در واقع سازندگان در بخش معرفی و پرورش شخصیت جو نیز از همان صراحت کلام استفاده کرده‌اند. آنها می‌گویند که دنبال کردن آرزوها شاید به ثروت نرسد (هرچند تمام گروه پیکسار، آرزوی انیماتور بودن خود را دنبال کردندو احتمالا وضعشان هم بد نیست!) ولی اگر می‌خواهید دنبال رویاهایتان باشید، باید این مساله را بپذیرید. این موضوع بخصوص در زندگی و معیشت ما ایرانیان بسیار بیشتر از فرهنگ و زندگی در کشوری چون آمریکا به چشم می‌خورد و پیام اخلاقی فیلم در پرورش شخصیت جو، کاملا مانند مشت به صورت ما تماشاگر ایرانی برخورد می‌کند. این پیام دقیقا همان جمله معروف قدیمی است که می‌گویند «کدامین کس از شاعری برج ساخت؟»

همچنین جو کسی است که بیش از حد برای یک هدف تلاش می‌کند به طوری که دیگر بخش‌های زندگی را فراموش کرده و لذت بردن از دنیا را فقط در پیانو زدن می‌داند در حالی که دنیا ابعاد بسیار بیشتری مانند گاز زدن یک پیتزای خوشمزه دارد.

او اولین قهرمان سیاهپوست در انیمیشن‌های پیکسار است و از این حیث نیز یک کاراکتر تاریخ‌ساز به شمار می‌رود. جو هم خر را نمی‌خواهد و هم خرما را. او می‌خواهد پی عشق و زندگی‌اش برود ولو اینکه میز صبحانه‌ای برایش در کار نباشد. این مساله در کشوری که بتوان با حداقل درآمد یک زندگی بخور و نمیر داشت منطقی‌تر است تا در ایران که به خاطر وضعیت اقتصادی، این کار عملا شدنی نیست. در هر حال آنها انیمیشن را برای وضعیت اقتصادی حاد کشور ما نساختند! و پیام درستی را منتقل می‌کنند: «دنبال رویاهایتان باشید، اگر موفق شدید که فبها و اگر نشد هم حداقلش این است که در زندگی گیر نکرده‌اید و به رویای خودتان چنگ زدید.»


«من گیر کردم»

صحبت از «گیر کردن» شد. در دنیای برزخ گونه انیمیشن، افرادی وجود دارند که در زندگی خود گیر کرده‌اند. برخی از این گیرها یک حواس پرتی است (درست مانند وقتی که مغز یکهو خالی می‌کند و تهی از هیچ چیزی می‌شود. مانند لحظه‌ای که بدون هیچ فکری به دیوار زل می‌زنیم) و برخی از آنها حادتر است و به نوعی معنای اسارت دارد.

نمایش هر دوی این «گیر کردن»ها به زیبایی انجام شده. در اولین حالت، روح انسان دور یک هاله تنیده می‌شود که با یک سوزن بادکنک می‌ترکد (مثل لحظه یک بشکن و پریدن شما از حالت زل زدن) و در دیگری که مساله عمیق تری در جریان است، هاله‌ای از سیاهی و هیولا شکل دور انسان را فرا می‌گیرد. افرادی که اسیر مال و منال دنیا شدند و یا با افکار پوسیده خودشان را می‌خورند و زخمش می‌کنند. این افراد نیازمند کمک بیشتری از اطرافیان خود هستند و باید برایشان کاری کرد تا از این هیولای سیاه رهانیده شوند و با یک بشکن کارشان حل نمی‌شود.


در جایی از فیلم Soul چند روح با کشتی رنگارنگ و با لنگری که به شکل نماد صلح است، روحِ شخصی را که تمام فکر و ذکرش درگیر شاخص‌های بورس ‌و پول درآوردن شده را نجات‌ می‌دهند و او را  تشویق به تجربه‌ی زندگی واقعی می‌کنند. تمام حرف فیلم Soul همین است؛ دعوت به دست کشیدن از آرزوهای بزرگ و لذت بردن از زندگی. فیلم ‌Soul درمورد جدی نگرفتنِ جاه‌طلبی‌هاست. جو تا انتها تصور می‌کند جرقه‌ای که می‌تواند ۲۲ را به زمین بفرستند یک هدف منحصر به فرد است؛ یک اشتباه فاحش که منعکس کننده‌ی یک ایدئولوژی رقابتی و بی‌فایده در طول زندگی است، رقابتی دائم با خود و دیگران برای شماره یک بودن. پیکسار با فیلم روح ایده‌هایی چون: هر کس استعداد خاص خودش را دارد، لازم است تلاش کنید تا به خواسته‌هایتان برسید و هدف داشته باشید و برایش بجنگید… و جملات و مفاهیم دیگری از این قبیل را دست می‌اندازد و کنار می‌زند و آرام در گوشمان می‌گوید: هدفی وجود ندارد،‌لذت ببرید. (قبول یا رد این توصیه به عهده خوتان)



شخصیت پردازی


شخصیت پردازی ۲۲ و قهرمان فیلم یعنی جو از جمله برگ‌های برنده Soul است با این وجود باید اعتراف کرد که رابطه این دو به هیچ وجه به رفاقت‌های دیگر پیکسار نظیر مایک و سالی و یا وودی و باز نمی‌رسد. همچنین تعداد شخصیت‌های کمی که در Soul وجود دارد (در واقع همین دو شخصیت را داریم و بقیه شبیه پیام بازرگانی هستند) باعث شده تا انیمیشن کمی خالی و خلوت از داستان سرایی به نظر برسد.


نقاط ضعف

اساسا هسته داستان Soul در یک جمله کارت دعوت تولد هم می‌تواند جای بگیرد. در واقع در تمامی کارهای پیکسار ما تقریبا آخر قصه را می‌دانیم چرا که کمتر سنت شکنی در آثارش دیده می‌شود. ما می‌دانیم که احتمالا با یک پایان خوش روبرو هستیم و قرار است ۲۲ از این حالت بیرون بیاید، مهم اینست که این اتفاق «چطور» رخ می‌دهد. جادوی داستان سرایی پیکسار در همین «چطور‌»هایی است که داستانش را پیش می‌برد و در Soul این کار به درخشانی دیگر آثارش نیست. Soul با مفهوم مرگ و زندگی بازی می‌کند اما اولا آنچنان برای کودکان (مخاطبین اصلی یک انیمیشن) قابل درک نیست و دوما مشکلاتی در این روایت وجود دارد که آن را سطحی‌تر از آثار گذشته کرده است. بگذارید بیشتر کنکاش کنیم.

انیمیشن Soul در پی موفقیت Inside Out ساخته شده است و قصد دارد ادامه راه همان انیمیشن باشد. یک انیمیشن با مفهومی عمیق بدون حضور خیر و شر و مبارزه این دو بایکدیگر که به «زندگی» می‌پردازد. این موضوع واضح و مبرهن است ولی اتفاقی که در ساخت آن رخ داده اینست که اگر Inside Out یک کلاس روانشناسی جذاب بود، Soul یک کلاس فلسفه پر از شعار است. Inside Out درس زندگی را به همه مخاطبین خود اعم از کوچک سال و بزرگ سال با کاراکترهایی جذاب و دنیاهایی متفاوت یاد می‌داد و پیام‌هایی که در بطن خود داشت را خیلی زیرپوستی منتقل می‌کرد. در Soul اما این پیام‌ها بسیار تابلو هستند و همچنین مفاهیم آن برای مخاطبین کم سن و سال احتمالا بسیار گنگ خواهد بود. کمتر بچه‌ای است که با یک مرد میانسال و بحران‌های زندگی‌اش همذات پنداری کند اما همان بچه‌ها با شخصیت‌های Inside Out و طراحی بامزه‌شان، انس می‌گرفتند.

طراحی گرافیکی دنیای پیش از تولد کمی توی ذوق می‌زند و کمی بی‌حوصلگی در آن دیده می‌شود. به جز طراحی بسیار خوب فرشتگان (معلم‌ها، یا هر اسم دیگری که دوست دارید روی آنها بگذارید) طراحی روح‌ها بسیار ساده و پیش پا افتاده است. همه چیز بیش از حد آبی است و چشم‌ها خیلی زود خسته می‌شوند. خوشبختانه پیکسار سر بزنگاه لوکیشن را عوض می‌کند و هرچند زمانی که داستان به روی زمین بازمی‌گردد، ریتم خود را تا حد زیادی از دست می‌دهد. در دنیای روی زمین فقط رویارویی جو و مادرش است که ارزش دیدن دارد و مابقی سکانس‌ها به زور چپانده شده تا ما بپذیریم که یک روح بیزار از دنیا و زندگی، با خوردن پیتزا و کارهای پیش پا افتاده دیگر به این جهان علاقه‌مند می‌شود.

سرسری بودن پایان بندی داستان کاملا واضح است و پاشنه آشیل فیلم دقیقا در همین بخش دیده می‌شود. در این بخش Soul عملا یک مانیفست یا به بیانی بهتر یک شعارنامه می‌شود که می‌خواهد هرآنچه را نتوانسته در طول مدت زمان یک ساعت و نیم خود بگوید، فریاد بزند. در اینجا انگار کارمندان به ساعت پایانی کاری خود نزدیک شده‌اند و می‌خواهند هرچه زودتر تعطیل کنند و بروند و Soul هم می‌خواهد خیلی زود بساط قصه‌اش را جمع کند، قصه‌ای که با وجود نقص‌های کوچک بسیار خوب پرورانده شده ولی در پایان بندی نمی‌تواند به همان خوبی ظاهر شود.



اینم یه پست دیگه در باره انیمیشن روح:

https://vrgl.ir/xHbbo

منابعی که ازشون کمک گرفتم:

https://vigiato.net/p/153188
https://www.sargarme.com/soul-2020-review/
https://www.zoomg.ir/movie-tv-show-review/332135-soul-animation-review/
https://psarena.ir/soul-ratings/




تموم شد!
امیدوارم خوشتون اومده باشه?

اگه نظری دارین که بخواین تو بخش کامنتا بگین خوشحال می شم ببینمش :))



و

همین دیگه

ختم جلسه?