دفترچه ی مرگ دو؟/نقد و بررسی انیمه i want to eat your pancreas

بله،شاید با دیدن عنوان بگویید چه منتقد بی سلیقه ای ،البته این به شرطی است که انیمه را ندیده باشید و اگر هم دیده باشید باز هم همین را خواهید گفت.حقیقتاً خودم هم به همین فکر می کردم ولی خب این تنها راهی بود که بگویم با یک انیمه جدی طرف هستیم که قصد دارد ما را به چالش بکشد، اما نه چالشی از نوع معمایی و جنایی و انسانی که با نوشتن اسم روی یک دفترچه آدم می کشد، بلکه با چالشی احساسی طرف هستیم که معنای چیز های زیادی را تغییر خواهد داد و این از نظر من به مراتب از طرح معماهای پیچیده ،سخت تر و پیچیده تر است، چون ما با غیر قابل پیش بینی ترین عناصر طرف هستیم .(دارای اسپویل جزئی)

داستان

مثل همیشه با داستان شروع میکنیم،خلاصه داستان:پسر(که به دلیل مهم بودن اسمش ان را به زبان نمی آوریم)روی صندلی بیمارستان نشسته بود که توجهش به یک دفترچه جلب می شود و علاقه اش به مطالعه مجبورش می کند تا دفترچه را باز کند ،زندگی با مرگ، این اسم دفترچه بود و نویسنده آن،ساکورا یامائوچی،هم کلاسی اش بود و این دفترچه در حقیقت دفترچه ی خاطرات او بود که قصد داشت تا قبل از مرگ بر اثر بیماری آن را هر روز پر کند.این خلاصه روایت گره خوردن سرنوشت دو شخصیت اصلی بود که به زیبایی هر چه تمام تر روایت می شود و داستان از همین جا شروع کار خود را آغاز می کند، بی نقص و زیبا،هر چند که حقیقتاً این شروع داستان نبود،اما خب این کار ما را راه می اندازد و تا اینجا شما با حال و هوای پیچیده ی انیمه که ترکیبی از غم و شادی است آشنا می شوید.آمیختن این دو فضا با هم بدون شک کاری بس ظریف و پیچیده است که یورو سومینو(نویسنده انیمه)به خوبی از پس آن بر می آید و چنان این کار را عالی انجام می دهد که به احترامش از جا بر می خیزم و به مدت یک دقیقه برای این هنرنمایی او کف می زنم.داستان کامل است و باز هم داستان گواه آن است که خوب بودن پیچیده بودن نیست و باز می گوید که با یک داستان ساده هم می توان مخاطب را به چالش کشید و این چالش دقیقاً همانی است که در ابتدای نقد به آن اشاره کردم که با آمیختن با فضای آن در محیطی سفید-صورتی به کار خود ادامه می دهد.صحبت درباره ی فضا کافی است ،می رسیم به عنصری از داستان که از خود آن اهمیت بیش تری دارد :روایت.روایت این انیمه در راستای فضای آن قرار می گیرد که صحبت کردن درباره ی روایت را به مراتب پیچیده تر و مشکل تر می کند.انیمه با یک شوک شروع می شود شوکی ناقص و به ظاهر بی اهمیت و با جلو تر رفتن ذره ذره این شوک را برای ما دردناک تر و غیر قابل تحمل تر می کند که این باز هم حکایت از قلم روان نویسنده دارد. روایت ما را محو خود می کند و مجبورمان می کند که تا آخر انیمه را ببینیم و حتی قصد جلو زدن آن را نداشته باشیم این جذابیت روایت بدون شک کار خود را به خوبی انجام می دهد و در نهایت چنان خنجری به ما می زند که آرزو می کردیم ای کاش انیمه را تا اخر نمی دیدیم اما در نهایت انیمه کار خود را با یک پایان خوب که سزاوار آن است به پایان می برد که متاسفانه این پایان اصلا کمکی به بهتر شدن درد ناشی از شوکی که در انیمه چشیده ایم نمی کند و حتی شاید در بعضی موارد این پایان خوب حال ما را از آنچه که هست بدتر کند و در نهایت انیمه شما را به فکر فرو خواهد برد و این تازه شروعی بر آه و افسوس های شماست که چرا این انیمه را تماشا کردید،مگر درد هایمان کم است.

انیمه ها را در کنار داستان فوق العاده همیشه بخاطر طراحی بصری چشم نواز ستایش می کردم که این انیمه هم در این مورد هیچ کم نمی گذارد.
انیمه ها را در کنار داستان فوق العاده همیشه بخاطر طراحی بصری چشم نواز ستایش می کردم که این انیمه هم در این مورد هیچ کم نمی گذارد.


شخصیت پردازی

اگر بخواهم شخصیت پردازی این انیمه را خلاصه در قالب یک مثال توضیح دهم بدون درنگ آن را به پیاز تشبیه می کنم هر چه در طول انیمه رو به جلو حرکت می کند متوجه تغییر حجم اطلاعات خواهید شد ابتدا مثل پیاز یک پوست نازک را بر می دارد و بعد به خود پیاز که می رسیم لایه ها قطور تر و اطلاعات پر حجم تر می شود و در نهایت شخصیت پردازی به کمال خود می رسد. انیمه یک روایت کلی از به بلوغ رسیدن احساسات شخصیت اصلی است و همچنین رشد فکری او در طول روایت که این خود گویای سخت بودن کار است. تمام شخصیت پردازی روی شخصیت اصلی (همان پسر)متمرکز است اما نکته ی خوب این است که از شخصیت های بی اهمیت آنچنان غافل نمی شود که بخواهیم ایرادی بر آن وارد کنیم و در این حوزه حتی طرز برخورد شخصیت ها هم ابزاری برای شخصیت پردازی قرار داده می شوند که کاری بس پیچیده است و درک شخصیت از روی رفتار به مراتب از لحاظ کردن آن رفتار برای هر شخصیت پیچیده تر است و شاید بتوانیم این مورد را ایرادی برای این انیمه لحاظ کنیم اما چون در این حوزه عالی ظاهر می شود از این مورد رد می شویم و به آن توجه چندانی نمی کنیم و در نهایت متوجه می شویم که تنها شخصیتی که اهمیت دارد شخصیت اصلی است و انیمه از ابتدا فقط قصد داشته که ما را با او همراه سازد و در نهایت با کمک گرفتن از عنصر روایت، شخصیت پردازی شخصیت اصلی به کمال می رسد به طوری که ما با یکی از دوست داشتنی ترین و فراموش نشدنی ترین شخصیت ها رو به رو خواهیم شد و پایان این انیمه انسانی متفاوت را برای ما به نمایش خواهد گذاشت.

موسیقی

به عنوان یک انسان عادی وقتی به موسیقی این انیمه گوش می کنم نهایت لذت را می برم.ساند ترک های این انیمه کاملاً با حال و هوای آن سازگار است به طوری که وسیله ای واقع می شوند برای هرچه کامل تر شدن روایت و به طور کلی اگر از ساند ترک های جانبی بگذریم،اوپنینگ این انیمه به تنهایی چنان لذتی ایجاد می کند که بدون هیچ درنگی به دنبال نسخه ی کامل ان خواهید گشت و این خود گویای قدرت موسیقایی این انیمه است.

پایان بندی نقد

در پایان این انیمه شاهکار است و مثل همیشه می گویم که نمی تواند یک چیز خوب باشد و از آن بد گفت هر چند که این انیمه در این روزها حال بد ما را، بدتر می کند و شوک های آن انقدر دردناک هستند که زخم آن تا روزها بر دلمان بمانند ولی اگر از طرفداران ژانر درام هستید و انیمه هم دوست دارید به خوبی با این درد اشنا شدید و دیدن این انیمه برای شما مشکلی به وجود نخواهد آورد.