مانهوا

دفتر خاطرات ایاتو

حدود یک سال از دیدن

امی:هی ایاتو

ایاتو:ام مگه بهت نگفتم قبل از اومدن به اتاق من در بزن

امی:خب ببخشید ولی چرا تو هیچ وقت در نمی زنی

و دستش را با لا می اورد انگشت کوچکش را باز می کند

امی:تو هیچ وقت در نمی زنی

مثلا وقتی حموم

و انگشتانش را یکی یکی همراه با مثال ها باز میکند

وقتی خوابم

وقتی دارم بسکت بال کار می کنم

ایاتو:هی هی صبر کن ببینم خوبه با خودم بسکت با ل بازی می کنی

امی :هیچی نگو تو اصلا نمی تونی بسکت بال بازی کنی

ایاتو بهش بر میخوره میخوار یه چیزی بگه که امی میگه:واسه این کارا نیومد اینجا اومدم بریم یه جای مهم

کجا

امی:مهم اینه که باید لباساتو عوض کنی

ایاتو:خودت میدونی که

امی:می دونم که هر وقت با توی اسکل میرم خرید لباسای عجق وجق بر می داری

ایاتو:اره تو خوبی که با کت شلوار میخوابی

امی:الان با تی شرت میخوابم

ایاتو:اونم من مجبورت کر دم

امی یه دست لباس روی پای ایاتو میندازه و میگه اینا رو بپوشو از ااتاق میره بیرون و میگه منتظرم

ایاتو همون موقع درو بازمیکنه

و امی پاش لیز میخوره و میره توی بقلش ایاتو می بوسدش

بیا پوشیدم

امی:خیلی کیوت شدی حالا بیا بریم

پس شونه به سر کوش

امی میخنده و میگه اونم میاد

بعد باهم توی راه رو راه میرن

که یه دفعه نا خالصی ها پیدا شون میشه

ایاتو می خواد به جنگه که امی جولوشو میگیره

اسمشو عوض کرده اسمش اوریا می باشد
اسمشو عوض کرده اسمش اوریا می باشد

میره پشت کگاره دستاشو روی شونه هاش میزاره و بغلش میکنه

بعد با صدایی ترسناک میگه

اگه بهت نگفتم لباساتو عوض کن

اوریا:چ چرا گفتی

امی با جیغ و گریه می گوید:خوب چرا عوض نکردی

من اخرش با لباس عوض کردن شما میمی رم

و نا گهان شخص دیگری از راه میرسد

امی:میخوایم بریم مهمونی شما خجالت نمی کشید

ایاتو:اینا کی هستن

امی :اینا دوستای منن مثل تو

وای اورنا رنگ پوستت برگشته مگه من پاکش نکردم

اورنا:چرا نمی دونم چی شد

امی دستش رو روی صورت اون میزاره و صورتش و بدنش به رنگ عادی بر میگرده امی روی اون یه طلسم میزاره و یه لباس زیبا تنش میکنه و مو هاش به برق میفته

خوشگل شدی

اورنا:مرسی

خوب ولش حاشو ندارم بریم که دیر شو دریچه ای با ز می کند و به تالار شخصی امی میروند

خوانواده موکامی رو میبینند که روی صندلی نشست اند

سلام ایاتو جون

ایاتو:این بی شعور ها اینجا چی کا می کنند

امی نگاهی به ایاتو میکند

ایاتو:باشه

دیگه کی اینجاست بگو غافل گیر نشم

ااااااا

خیلی ها قابل کفتن نیست

یعنی به جز اینا اره خوانواده خودت عموت

ایاتو:عموم اون عوضی

امی:به هر حال خیلی خوشگله نمی تونستم بزارم بمیره

که

ایشون
ایشون

میاد جولو و امی رو بقل میکنه بهد از اون به ام لب میده

ایاتو فکش با ز موند

ایاتو:تغییر کردی

شو:فقط تو تغیییر نمی کنی خب بچه ها برید اونجل همتون


اون وسط

همه از روی صندلی هاشون بلند میشن

و به سوی وسط طالار میرن به جز سباستین

امی:سباس چان چرا وایستادی

سباستین:من یه خدمتکارم

امی:من نباید وارد این جمع بشم ها دیونم کردی منم حفظ شدم می دونی که زورم از تو بیشتره یا میخوای بگم گرل اسکاتیف جان وارد شن

باشه ادم از قیافت میفهمه می خوای چی بگی

سیل

شیل:می تونی بیای

و شیل و امی هردو میزنند زیر خنده

امی میگم شیل اذیت کردن سباستین خیلی حال میده ها

سباستین به ارامی می گوید:من گه نمی فهمم اینا چشونه

امی:خوبه میدونی من و زینیستو خیلی تمیز از 100 کیلومتری میتونیم صدا هارو بشنویم باز اینطوری می کنی

از این بگذریم بیاین نوشیدنی بخوریم

امی دست

جوزو و میکائلا را می گیرد و میدود به سوی میز

بقیه هم قدم زنان به نزدیک میز میرسند

بچه ها هر کدوم که اسمتون نوشته شده روش رو بخورید

همه یه جام برمی دارند به جز

اشون ایشون کین؟

=سوبارو ساکاماکی

امی:من دیگه دست جمعی یه هویی جشن نمی گیرم

چرا نمی خوری سوبارو و میپرد روی پشتش

سوبارو:علاقه ای بهش ندارم

امی از روی شانه های سوبارو پایین می اید-جلوی سوبارو میرود و از پشتش یک جام پر از خونبیرون می اورد

نا سلامتی من دوستتم اگه ندونم چی دوستداری-که دوست حساب نمی شم

سوبارو جام را می گیرد و می نوشد

و امی را بقل می کندبعد از اینکه ولش میکند دستش را میگیرد و جمع را تنها می گذارندو به سوی میز های غذا میوند از انجا که خارج می شوند

امی:چرا اومدیم اینجا

وای داره هنتای میشه بقیشو بعدا میگم