اسی
اسی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

آینده ویرگول گون !

آقا منم کرمم گرفت از اینا بنویسم!درضمن خوشم میاد همه یه آینده مشترک رو در دید های متفاوت نوشتین!



با صدای «بیدار شو پدرسوخته کلی کار داری »آلارم گوشی بیدار شدم،بلند شدم و رفتم سمت روشویی و صورتمو شستم یهو ساعت و دیدم ویادم افتاد که آی ننه جان دیر شده،زود رفتم یه لقمه شکلات صبحونه که از دیشب آماده کرده بودم انداختم بالا رفتم سراغ لباسا و سری تیشرت به تن کرده شلوار را پوشیده ،عینک دودی و کلاه را گذاشته و هندزفری در گوش کرده و آهنگ رو پلی کردم،کفش ها رو سریع پوشیدم و کوله پشتی رو انداختم و از واحدم اومدم بیرون و بدو سمت آسانسور؛تو راه آقای احمدی دیدم و سریع سلام کردم و رفتم تو آسانسور و بعد همکف ،بدو افتادم تو خیابون و بدو و با حرکات موزون مسیر رو طی کردم(اونموقع هم گرچه 32 سالمه اما آدم نمیشم!) و رسیدم سر خیابون و ایستگاه اتوبوس،سوار شدم و تو آینه راننده دیدم اه من مو هم دارم!سریع موهامو با دست مرتب کردم و زیر لب ریتم آهنگ میرفتم تا اینکه رسیدیم و و پیاده سدم و بدو سمت پارک؛فک کنم اسمش نهج البلاغه بود!نمیدونم این سمتا زیاد نمیام و انتخاب بچه ها بود،رفتم تو پارک و دیدم یه پسر جوون چشم رنگی دراز سرتا پا سیا با همون نشونی هایی که ممد داده بود و ایستاده،هندزفری محترم رو درآورد و سمتش رفتم و سلام کردم و بعد بقیه بچه ها اومدن،منتظر باب اسفنجولی بودیم چون رفته بود برای هماهنگی اجرا مسابقه......


بقیه اش رو هم در اینده بعد از بقیه بچه های راهبر این چالش تعریف میکنم!

امضاء:ویرگولی های آینده!


اسیآینده ویرگول گون
i am esi of write' i am immortal
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید