بد می رانی

وقتی که تو مال این و آن میبردی
در بانک نهاده بهره اش میخوردی
چشمان خدا نظاره ات می فرمود
پس داده هر آنچه را که بردی خوردی
در گوشه ی دیگر عدّه ای نورانی
از کار تو دیدگانشان بارانی
از دست ستمگرت چو گل افسردند
برگرد زمان کم است ، بد میرانی