خوشی

خوب است زندگی و ندارم شکایتی

سختی و راحتی ام برقرار بود

در پشت سر شده شادی و غم درو

صیّاد بوده و گاهی شکار بود

در روبرو شب و روز است در طلب

تا گفتگو کنم که در اینجا چه کار بود

من مرغ زیرکم که نیفتم به دام غم

غمخانه در طلبم بیشمار بود

خوب و بد است همانی که کرده ای

غم بود کوه و شادی من چون غبار بود

وقتی شکایتی ندهد حاصلی تو را

بهتر که گفته خوشی در کنار بود .