در کرات دیگر چه خبر؟

یک سفینه نشست روی زمین

سرنشینان آن همه خوشگل

از کُراتِ دگر شدند اعزام

تا بخندیم و حل شود مشکل

گفت فرماندهش که در مرّیخ

عاطل و باطلیم و سرگردان

کاری از دست ما نمی آید

از بوروکراسیِ شدید ، خجل

رفته ما در اداره ها هرروز

از برای امور جاریِ خود

ماجراهایِ قیرو قیف حاکم

درد چون میکروبی قوی ناقل

دستهامان درازتر از پا

کرده ما متر اداره را هر روز

همه مشغول در نهایت هم

پشت بامی نمی‌شود کاهگل

راحت است چون اداره ی مرّیخ

می چمند آدمان مرّیخی

حرف سربسته اینکه در آخر

کس ندارد سراغی از حاصل

حرف میزد ، تَشَر زدم گفتم؛

هست اینجا بهشتِ انسان ها

بروید ، از زمین ما بیرون

ما همه راحتیم و بی مشکل .