استراتژی از زبان یک کارآفرین

چند وقتی است که درگیر استراتژی هستم، البته این چند وقت فکر می کنم الان حدود 7 سالی ازش می گذرد، در این مسیر از کمک های اساتید زیادی استفاده کردیم. اولین برنامه استراتژی را سال 1394 با کمکهای آقای باطنی روی کاغذ آوردیم، گرچه هم بلوغ ما کم بود و هم برنامه خیلی خلاصه بود، ولی واقعا به ما در مسیر توسعه کمک کرد تا به انتخاب های خوبی دست بزنیم که در آینده بارها به خود یادآوری کردیم که چه انتخاب های خوبی داشتیم. استراتژی بعدی را در سال 1397 به کمک آقای مهندس علیرضا مفتخریان و مدیران شرکت با استفاده از روش کارت امتیازی متوازن تدوین کردیم. تمرین دوم برنامه استراتژی بود که البته با جزییات بیشتر تدوین شد.گرچه هدف های توسعه ای در برنامه محقق می شد و برنامه به ما دید خوبی داده بود ولی من تصورم این بود که ما از حداکثر 10 درصد منافع استراتژی داریم استفاده می کنیم. در این راه با آقای دکتر فرید اصغری آشنا شدم ، در حدود 2 سال از منتورینگ ها و راهنمایی های ایشان جهت توسعه نگرش و تغیرات پارادایم در زمینه کسب و کار و استراتژِی استفاده کردم. دنیایی زیبا و عمیق و پر از ناشناخته ها. افتخار همکاری دوباره با آقای مهندس باطنی باعث شد دوباره تدوین و بروزآوری برنامه استراتژی در دستور کار قرار گیرد. همزمان حضور در کلاسهای استراتژی آقای دکتر نوریان علتی شد که دوباره مفاهیم را مرور کنیم. در این راستا تصمیم گرفتیم که خلاصه کلاس آقای دکتر نوریان را ( البته با برداشتها از تجربیات قبلی خودم) را در ویرگول بنویسم تا هم خودم و هم دوستانم در آریا پلیمر و هم دیگر عزیزان استفاده کنند.

امیدوارم که این اشتراک مطالب که برداشت های من را را در بر دارد و به صورت خلاصه مطالب را در بیان کرده ام برای دوستان مفید باشد. یکی از تمایزهای این نوشته این است که از قلم یک استاد استراتژی نیست بلکه برداشتهای یک کارآفرین و دانش آموز در این حوزه است.

سفر یک شرکت از چشم انداز آغاز می شود. سفری بی انتها و پر از ابهام و چالش. به نظر می رسد راهنمای ما در سفر به سمت چشم انداز ، استراتژی است. ما لغت استراتژِی را به دفعات و کرات استفاده می کنیم. این لغت آنقدر پرکاربرد است که تصور می کنیم که به صورت کامل آن را می شناسیم. اما یک سوال مهم در اول جلسه من را به خود آورد که بازتعریف مفاهیم شاید بعضی وقتها مفید باشد. یک سوال مهم :

استراتژی از چه جنسی است؟

آیا از جنس برنامه است؟

آیا از جنس راه و روش است؟

آیا از جنس چشم انداز است؟

آیا از جنس راهکار است؟

چشم انداز از جنس هیچ یک نیست گرچه همه این موارد را در دل خود دارد.

استراتژی از جنس انتخاب است

انتخاب هایی که ما را به چشم انداز نزدیک تر می کند. بیاید برای درک بهتر موضو ع یک مثال را بررسی کنیم. همیشه وقتی یک شرکتی موفق می شود، یکی از نمادهای موفقیتش این است که دیگران به عنوان مثال و الگو از آن استفاده می کنند. یکی از آرزوهایم این است که روزی آریا پلیمر به عنوان الگوی ایرانی موفق در کسب و کار مثال زدنی شود. خوب از آرزو برگردیم به واقعیت و مثال شرکت اپل را بیان کنیم.

داستان اپل

شرکت اپل در دوره ای بود که استیو جابز پس از خروج از مدیرعاملی ، به تازگی دوباره به عنوان مدیرعامل به اپل بازگشته بود، اپل شرکتی بود که جایگاه برند خوبی در بازار داشت ، محصولات با کیفیتی تولید می کرد و تنوع محصول بالایی داشت که همه نوع سلیقه مشتریان را پوشش می داد. فقط یک مشکلی وجود داشت، از لحاظ مالی در آستانه ورشکستگی قرار داشت!!!! مساله بزرگی که باید جابز آن را حل می کرد و از آن بحران به سلامت بیرون می آمد. در این شرایط آقای ریچارد روملت یکی از بزرگترین استراتژیست های آمریکا که از دوستان جابز بود، یک تماس با جابز می گیرد. او برای پسرش یک لپ تاپ نیاز داشته و می خواسته علاوه بر احوالپرسی با جابز از وی کمک نیز بگیرد. جابز در حال توضیحات امکانات مختلف لپ تاپها ، تفاوت در رم و سی پی یو بود، که روملت گفت که از این همه تنوع من سر در نمی آورم ، به نظرت برای پسرم چه لپ تاپی مناسب است. جابر نتوانست دوباره جواب مشخصی بدهد. ناگهان روملت گفت فهمدیم!! جابز هم گفت ، من هم فهمیدم!!!!!

جالب است. این دو چه فهمیده بودند؟!

مشتریان به راحتی نمی توانستند محصولات اپل را انتخاب کنند و سردرگم می شدند و در واقع تمایز چندانی بین محصولات وجود نداشت!!!

استیو باهوش پس از بررسی ها و این مکالمات یک استراتژی جدید انتخاب کرد:

تمایز

خوب این استراتژی یعنی چی؟ در شرایطی که نزدیک ورشکستگی بود چند تصمیم به ظاهر غیر منطقی گرفت:

  • عرضه به خرده فروشی ها را ممنوع کرد و تنها محصولات را در اپل استور ارايه کرد.(برعکس پیشنهاد مشاوران دیگر که می گفتند باید محصول شما در همه جا جلوی چشم مشتریان باشد)
  • تنوع محصولات را کم کرد تا مشتریان راحت تر بتوانند انتخاب کنند (بر عکس مشاوران دیگر که می گفتند تنوع محصول می تواند مزیت رقابتی باشد)

این دو تصمیم استراتژیک اپل را از ورشکستگی نجات داد!! این دو انتخابی که در ظاهر تصمیمات غلطی بودند ، در واقع انتخابهایی بودند که اپل را نجات دادند.

به طور کلی ما دو مکتب استراتژی داریم:

1- همه مسایل سازمان را بررسی کنید و مسایل اصلی سازمان را خودتان شناسایی کنید.

2- با استفاده از الگو و ابزار به استراتژی برسیم.

بیشتر شرکتها با استفاده از متد دوم استراتژی خودشان را تدوین می کنند چون هم راحت تر است و هم در دسترس تر. یکی از مسایلی که روش دوم دارد این است که ممکن است ما دچار اشتباه شناختی کند و به مسایل اصلی سازمان نرسیم و بنابراین یا استراتژی را به خوبی اجرا نمی کنیم، چون سازما در این زمینه دردمند نیست و یا ممکن است حتی بعد از اجرا هم به نتایج درخشان نرسیم و باعث اتلاف زمان بسیار گردد. به نظر می رسد که تلفیق دو مکتب بهترین روش برای ما باشد. یعنی اول مسایل سازمان را خودمان شناسایی کنیم و در قالبهای تعریف شده مرتب کنیم و آنها را ارایه کنیم.

استراتژی خوب استراتژی بد

بر پایه مساله اولی سازمان است تقلیدی است

همسو کننده و جهت ساز است تفرق ایجاد می کند و همسو نمی کند

منسجم است و بخشهابا هم سازگار است بین اجزا تناقض است

کارهای خوبی که نباید انجام دهیم را مشخص می کند می گوید که همه کارهای خوب را انجام بده

روشن و شفاف است مبهم است



ادامه بحث و جلسه را می توانید در پست زیر که با قلم بسیار شیوایی نیز نوشته شده است بخوانید:

https://vrgl.ir/uurw9