در کار کلام
راز گل سرخ
همین الان کامل شناختمش. از دیشب شروع شد. این مدت با یه دوست در حال بحث بودم و بعد از اتمام اون بحث، در موردش تأمل کردم و راز گل سرخ برام آشکار شد.
یه شعر سرودم به نام راز حیات. مدعیام راز حیات جاودان در این شعر نهفته است. شعر اینه:
حیاتی خالی از مرگ.
ظهور مرگ.
نفوذ مرگ.
حیات و مرگ علیه حیات.
سکوت مرگ.
انقلاب حیات.
حیات و مرگ علیه مرگ.
حیاتی خالی از مرگ.
احتمالا این شعر رو نمیفهمید. برای همین توضیحاتی رو که در کانال تلگرامم و به یکی از مخاطبان دادم، همینجا هم مطرح میکنم:
این یه قصه است.
حیاتی خالی از مرگ به دوره کودکی انسان اشاره داره. زمانی که همه چیز خوب و خوشه و هیچ مرگی نیست. زمانی که حتی زمانی نیست. همه چیز اینقدر خوبه که به سرعت تموم میشه.
ظهور مرگ اولین باریه که کودک با مرگ آشنا میشه. زمانش کیه؟ برای افراد مختلف فرق داره. مساله اصلی اون زمانیه که فرد میفهمه زندگی سخته. میفهمه رنج هم هست. زمانیه که از خوشی دوره کودکی خارج میشه.
افراد مختلف در زمانهای مختلف از این مرحله خارج میشن. یه عده تا آخر عمرشون هم از اون مرحله خارج نمیشن.
افراد در برابر ظهور مرگ به انحا مختلف واکنش نشون میدن. یه عده نادیدهاش میگیرند؛ میچسبند به زندگی؛ به یه چیز شیرین زندگی معتاد میشن. اما یه عده هستند که مرگ ول کنشون نیست. مرگ درونشون نفوذ میکنه و فلجشون میکنه.
اگه این نفود به اندازه کافی باشه، حیات و مرگ دست به دست هم میدن و علیه حیات اقدام میکنند. در این مرحله، فرد آگاهانه و با اراده خودش تلاش میکنه خودش رو بکشه.
وقتی سکوت مرگ فرا برسه، حیات متوجه میشه این چیزی نیست که دلش بخواد.
برای همین، در مرحله بعد، حیات انقلاب میکنه.
و با همکاری خود مرگ، به زندگیش ادامه میده.
در مرحله آخر، حیات خالی از مرگ میشه. به دوران خوش کودکی باز میگرده.
اگه باز هم نفهمیدید بپرسید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفسیری بر خطبه 186 نهج البلاغه
مطلبی دیگر از این انتشارات
ابر فراموشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
طریق طغیان علیه بیمعنایی زندگی (یا نیهیلیسم)