طریق طغیان علیه بی‌معنایی زندگی (یا نیهیلیسم)

در قسمت شانزدهم از فصل سوم حماسه حمله به تایتان یاد می‌گیریم چطور بر بی‌معنایی یا نیهیلیسم زندگی غلبه کنیم.

اول یه خلاصه بگم، بعد اون بخش از قصه رو به صورت تصویری میذارم.

حمله به تایتان در مورد یه سری آدمه که وسط یه جزیره گیر یه سری غول افتادند. سه تا دیوار از این آدم‌ها محافظت میکنه. اما بین این آدم‌ها یه سری کله‌خر وجود دارند که علاقه ندارند از ترس غول‌ها خودشون رو بین دیوارها حبس کنند. اینها دنبال آزادی خودشون‌اند. برای همین جونشون رو کف دستشون میذارن و از دیوارها بیرون میزنند و با غول‌ها مستقیم سر شاخ میشن.

در این قسمتی که در بالا بهش اشاره شد، این افراد به جایی رسیدند که خودشون هم میدونن که مرگشون حتمیه. اینجوریه که توسط غول‌ها محاصره شدند و یه غول (به نام غول حیوان یا beast titan) با پرتاب سنگ از راه دور، تک تک ‌شون رو از بین میبره. فرمانده گروه وقتی می‌بینه، مرگش حتمیه، یه نقشه می‌چینه. تصمیم می‌گیره خودش همراه با تمام افراد گروهش به صورت انتحاری مستقیم بزنه به دل غول حیوان. هدف فرمانده از این حمله انتحاری اینه که حواس غول رو به خودشون پرت کنه تا یکی از بهترین افرادش (به نام لیوای آکرمان) از کنار بره سراغش و نابودش کنه. فرمانده اگه کاری نکنه، همه خواهند مرد. اما اگه این حمله انتحاری درست پیش بره، حداقل یه نفر زنده خواهد ماند و دشمن هم نابود خواهد شد.

وقتی این نقشه رو برای بقیه سربازان (اونهایی که باید همراه خودش در این حمله انتحاری شرکت کنند و بمیرند) توضیح میده، یکی از سربازان می‌پرسه:

این سه تصویر رو یکم بد ترجمه کرده. درستش میکنم:
اگه قراره در هر صورت بمیریم، مهم نیست چطور جون بدیم. یعنی، حتی اگه بخاطر سرپیچی از دستورات بمیرم، هیچ اهمیتی نداره، درسته؟


توضیح بیشتری لازمه؟