عشق تو را خلاص می‌کند؟

به طور مشخص، از علیرضا این سوال رو می‌پرسم. به نظرت عشق تو رو آزاد می‌کنه؟

به نظرم آهنگ Love Will Save You یکی از جالب‌ترین اشعاریه که در وصف عشق سروده شده. این آهنگ هم به آلبوم هفتم تعلق داره. یعنی این آلبوم:

1991 - White Light From The Mouth Of Infinity
1991 - White Light From The Mouth Of Infinity

اول شعر رو ترجمه کنم و بعدش توضیحاتی دارم.

Love will save you when the ocean splits itself in two.
Love will save you when the cold wind blows right through you.
Love will save you when the poison eats the precious air,
And love will save you from the snake that crawls around down there.
But it won't save me

هنگامی که اقیانوس خود را دو نیم می‌کند، عشق تو را خلاص می‌کند.
هنگامی که باد سرد بر سرتاسر وجودت می‌وزد، عشق تو را خلاص می‌کند.
هنگامی که زهر هوای گران‌مایه را می‌بلعد، عشق تو را خلاص می‌کند
و عشق تو را از بندِ ماری که بر گرد اعماق وجودت می‌خزد، خلاص می‌کند.
اما عشق به من خلاصی نمی‌دهد.

Love will save you from the evil and the greed of ignorant men,
And love will save you from the guilt you feel when you betray your only friend.
Love will save you from yourself when you lose control,
And love will save you from all the lies your lover ever told you.
But it won't save me.

عشق تو را از شرارت و حرص مردان جاهل خلاص می‌کند
و هنگامی که به تنها دوست خود خیانت می‌کنی، عشق تو را از احساس گناه خلاص می‌کند.
هنگامی که اختیار خود را از دست می‌دهی، عشق تو را خلاص می‌کند
و عشق تو را از تمام دروغ‌هایی که عاشق دلباخته‌ات تا حال به تو گفته، خلاص می‌کند.
اما عشق به من خلاصی نمی‌دهد.

Love will save you from the truth when you think you're free.
Love will save you from the cold light of boring reality.
Love will save you from the corruption of your lazy-minded soul,
And love will save you from your selfish and distorted goals.
But it won't save me.

هنگامی که فکر می‌کنی آزادی، عشق تو را از حقیقت خلاص می‌کند.
عشق تو را از نور سرد واقعیت ملال‌آور خلاص می‌کند.
عشق تو را از فساد ناشی از کاهلی ذهنی‌ات خلاص می‌کند
و عشق تو را از غایات خودخواهانه و منحرف‌ات خلاص می‌کند.
اما عشق به من خلاصی نمی‌دهد.

Love will save you from the black night and the lightning and the ghost.
Love will save you from your misery, then tie you to the bloody post.
Love will save you from the hands that pull you down beneath the sea.
Love may save all you people, but it will never, never save me.
No, it won't save me.

عشق تو را از شب سیاه و آذرخش و خیالِ شبح خلاص می‌کند.
عشق، اول، تو را از درد و رنج خلاص و سپس، به ستون خونین بندت می‌کند.
عشق تو را از شرّ دستانی که به زیر می‌کِشَندَت، خلاص می‌کند.
شاید عشق همه شما مردمان را خلاص کند، اما هرگز و به هیچ وجه به من خلاصی نمی‌دهد.
نه، عشق به من خلاصی نمی‌دهد.

این از شعر

شعر وصف عشقه و وصف زیبایی هم هست.

اما فارغ از اون، یه سوال هست که جواب قاطعی براش ندارم:

گیرا چرا میگه عشق آزادش نمی‌کنه؟

این آدمی که اینجا میگه عشق آزادش نمی‌کنه، بیست سال بعد در یه شعر دیگه دستور میده که در لحظه حال عشق بورز.

مایکل اگه همچین دستوری میده، بدون شک ریشه در سبک زندگی خودش داره. یعنی مایکل آدمیه که همیشه عاشق زندگی کرده. چرا مایکل دهه 90 میگه عشق آزادش نمیکنه؟

یه جواب احتمالی اینه که مایکل در این برهه از زندگی خودش، نسبت به خودش و ماهیت عشق جهل داشته. ممکنه منظورش از عشق در این شعر، فقط عشق بین دو انسان بوده باشه و بیست سال بعد فهمیده باشه که عشق شامل چیزهای دیگه هم میشه: از جمله عشق به موسیقی و عشق به آزادی.