دربابِ شعر هیئت

در تذکره‌های مداحان قدیمی که می‌گردی، چیزهایی می‌خوانی و می‌شنوی که برایت بسیار عجیب می‌نماید. پیرغلامی نقل می‌کرد که قبلا اگر می‌خواستی مداحی کنی و در مجالس نوحه بخوانی، بزرگترهای این صنف تورا به‌گونه‌های مختلفی امتحان می‌کردند. باید قصاید مختلفی را حفظ می‌شدی، بعد آن‌ها را از آخر به اول، از وسط به آخر و... و به شیوه‌های مختلف نزد استادت پس‌می‌دادی تا تو را به عنوان یک مداح قبول کند.

همین حفظ قصاید محکم و استوار و پندخوانی مادحان، ذوق شعری آن‌ها را نیز افزایش می‌داد. حتی گاهی خود مداحان نیز آنقدر صاحب‌طبع می‌شدند که نوحه‌هایشان را خودشان می‌نوشتند. متأسفانه یکی از اتفاقاتی که در حوزه‌ی هیئت‌های امروز افتاده، شعرنشناسی مادحین است. مداحان استادندیده، شعر شاعران استادندیده‌ را می‌خوانند و آن‌را چون کاغذ زر دست به دست می‌کنند و وحی منزل می‌دانندش. تا جایی که برای اثبات رحمت واسعه بودن حضرت سیدالشهدا علیه السلام، بیتی وهن‌آمیز و سست، در تلویزیون ملی از دهان مداح خارج می‌شود:

آقا مرا به لاک سیاه همان زنی

که پشت دسته‌های عزا می‌رود، ببخش

(مداح حتی همین بیت ساده را هم با ایراد وزنی می‌خواند و این یعنی همان ناآشنایی با مقدمات شعر و همچنین عدم شناخت شعر خوب.)

کم‌رنگ‌شدن پندخوانی و پرداختن هرچه بیشتر به جنبه‌ی احساسیِ مرثیه‌خوانی، شاعران را به‌سمتی سوق ‌می‌دهد که بیشتر اشعارشان را بر همین اساس و به همین نیت بسرایند. شاعران (گاهی به خواسته‌ی مداحان) در پی مضمونی هستند که بیشتر گریه‌آور باشد تا تاثیرگذار و سازنده. شاعرانی را می‌شناسم که برای ساختن بیتی، آیات و روایات را زیر و زبر می‌کرده‌اند تا حرفشان اساس و پایه داشته باشد، نه صرفا کلامی باشد احساسی.

سخن را بیهوده به‌درازا نمی‌کشم و آنچه نوشتم، همه را از استادان و بزرگان این صنوف آموخته‌ام. در نهایت خاطره‌ای به ذهنم رسید که نقلش بی‌ارتباط با موضوع ما نیست: رفیقی تعریف می‌کرد که در فلان‌روستا، مداح مطرحشان ساقیِ افیون است و مشروبات! آن مداح، شغلش را از اعتقادش جدا کرده بود. سوالی که برایم پیش آمد، این بود که آیا امام حسین علیه السلام ایشان را هم می‌خرد؟ جوابش در ذهنم اینجور نقش بست که: چرا که نه؟ امام حسین علیه السلام رحمت واسعه‌ی الهی‌ست. با این حساب درست است که ما حضرت را به حق همان دستان افیونی و دهانِ عرق‌خورده قسم بدهیم که ما را هم ببخشد؟!