فروغ فرهنگ

فروغ‌السلطنه آذرخشی
فروغ‌السلطنه آذرخشی

روستای ازغند اردبیل، در صبح روزی زیبا، صدای گریه‌ای شنید که نوید متولدشدن نبیره‌ی فتحعلی‌شاه قاجار بود (که البته بعید است حضرت شاه متوجه حضورش شده باشد!). ایشان را فروغ السلطنه نامیدند. تا هفده‌سالگی، طبیعت ازغند برایش دامانِ مهر گسترد و او را در آن محیط پرورش داد.

در آن دوران خانواده‌ی سلطنتی سالی یکبار مشرف می‌شدند به پای‌بوس امام رضا علیه السلام . در یکی از همین زیارات بود که مادر علی اکبر ایوانف که در آن روزگار رئیس تلگراف‌خانه‌ی مشهد بود، برای پسرش دنبال همسر می‌گشت که چشمش افتاد به فروغ‌السلطنه و او را موهبتی از جانب امام غریب دانست. بعد از رفت و آمد بزرگان فامیل، فروغ سهم علی اکبر می‌شود و نقل مکان می‌کند به مشهد.

همین وصلت بود که موجب معروف شدن فروغ شد. او مشغول کارهای فرهنگی بود که فروپاشی حکومت تزاری و مرگ ایوانف سررسید. سفارت روس از ایشان درخواست کرد تا با ادامه تابعیت روسیه با شرایط عالی به روسیه منتقل شوند ولی ایشان نپذیرفت و خود با تلاش و سختی فراوان، فرزندانش را بزرگ کرد. او برای تأمین مخارج زندگی، هزینۀ بچه‌ها و خدمه، به دنبال درآمدی پایدار و باشرافت می‌گشت.

سرانجام با مشورت و کمک برادر زاده اش (ناتنی) به نام شاهزاده «مرتضی میرزا قهرمان» که صاحب روزنامه ای معتبر به نام «توس» یا «خورشید» بود، اولین مدرسۀ دخترانه را در مشهد به نام «فروغ» در سال 1293 خورشیدی دایر نمود که البته برای راه اندازی این کانون فرهنگی در آن زمان با کارشکنی های فراوان متحجران روبه‌رو شد (آن‌هایی که می‌گویند دختر نباید درس بخواند و بفهمد و فلان!)

مشکلات فراوان بود، اما فروغ خسته نمی‌شد و با چنگ و دندان سعی در حفظ مدرسه داشت. وی با تلاش بسیار، دومین مدرسه را هم تاسیس کرد و نامش را «بانوان» گذاشت و بعد دبیرستان «فروغ» و کتابخانۀ «فروغ» را تأسیس نمود. سرانجام ایشان در 19 آذر 1335 طی جشنی پس از 42 سال خدمت فرهنگی و با دریافت لقب «مادر فرهنگ خراسان» بازنشسته شد.


او برای حفظ اولین مدرسه، به‌معنای واقعی جنگید. بارها آمدند که مدرسه را آتش بزنند اما فروغ و نزدیکانش به مدت دوسال، چه مسلحانه و چه دست خالی، از مدرسه حراست کردند!

این یکی از واقعی‌ترین داستان‌هاست درباره‌ی کسانی که به‌حقیقت از زن و آزادی‌اش، دغدغه‌مند و هدف‌دار حمایت می‌کنند و ممکن است اصلا کسی آن‌ها را نشناسد.