زنده ام، شاید هم نه
ادامه بده!

دستانم میلرزند و گرمی وجودم را حس نمی کنم اما باز هم با سختی قلم را در دسته نگه داشته ام و مینویسم شاید این بار بد یا بهتر از قبل اما با این حال ادامه می دهم، باید به آخر خط برسم نه آخر خطی که همه چیز در آن بی معنی و تمام شده است ، خط آخری که وجود من سرشار از ذوق رسیدن بهش است، بسیار ارزشمند و گران بهاست، اگر این گونه نبود به این اندازه شوق رسیدن بهش را نداشتم مگر نه؟ پس همچنان ادامه میدهم چه کس میداند شاید فقط چند قدم دیگر مانده باشد شاید هم فرسنگ ها فاصله باشد اما بلاخره یک روز به آن نقطه می رسم، همهٔ جاده ها یک روزی تمام می شوند پس مال من هم روزی تمام می شود، زمان تمام شدنش هم گاهی به دست من کنترل می شود گاهی هم به دست سرنوشت، اما سرنوشت هرگز نمی تواند مانع ادامه دادنم شود، چشمان من بیشتر از اینها اشتیاق انتهای جاده را دارند پس ای دنیا بدان هیچ چیزی مانع رسیدن آدم های پر تلاش و با انگیزه به اهدافشان نمیشه :)
دوستی که این متن رو خوندی اول مرسی که زمان گذاشتی دوم اگه تو با وجود همه سختیها هنوز هم ادامه می دهی، من قول میدم که روزی از خودت
برای همهٔ وقتایی که تسلیم نشدی تشکر میکنی

مطلبی دیگر از این انتشارات
«پایان اتوپیا»
مطلبی دیگر از این انتشارات
و آنگاه که نفرت در وجودمان ریشه بدواند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مامان! آرزوهات یادت نره..!