رویا مال قصه هاست؟
برای دختر خاص عزیزم،لیز
الیزابت با تعجب به نامه ای که از طرف ادوارد بود نگاه میکرد.متوجه نمیشد چرا وقتی خودش میتونست به دیدنش بیادبراش نامه فرستاده.
با این حال توجهی نکرد و بی تفاوت مشغول باز کردن پاکت نامه شد.
"لیز عزیزم،سلام
اصلا نمیدونم از کجا باید شروع کنم و بگم برات چطوری حالم رو برات شرح بدم چطوری بهت بگم که چقدر برای نوشتن این نامه با خودم کلنجار رفتم ولی دیگه تحمل نداشتم لیز نمیتونستم،نمیتونستم زجر بکشم و هیچ کاری نکنم
لیز من دوستت دارم با تمام وجودم ولی مجبور به ترکتم،برای خودت.
احمق که نیستم میبینم بی محبتی هاتو،بی تفاوتی هاتو،بی حس بودن هاتو...پس تصمیم گرفتم که رهات کنم. تابیشتر از این زجر نکشی از بامن بودن. نگران جریان اسکات هم نباشه به کسی چیزی نمیگم. کاری که در تاریکی انجام میشه، باید در همان تاریکی فراموش بشه. دیگه روز نباید حرفش را زد.
حالا که دارم میرم. فقط... حس میکنم،قلبم داره مچاله میشه چشام تر میشه موهام آشفته تر و سفید تر میشه.بی تو،بدون تو دیگه نگران سفید شدن موهام نیستم که بدت بیاد نگران بدخلقی هام نیستم تا که یه وقت قلب کوچیک زیبات رو برنجونه نگران این نیستم که اگه مرتب و تمیز نباشم تو جلویی بقیه خجالت زده بشی و...بدنم بی تو با خیال آسوده تری گرد و چاق تر میشه
فکر کنی بی تو بودن به این معنیه که از من بی مهری میکشی.نه!
زیبای من ؛
تو هرگز از من بی مهری نخواهی کشید.بیش از اینها به اعماقِ روح من متصل شده ای. اگه روزی بیای بگی منو میخوای اون وقت هرجا هیچ وقت معطل نمیکنم فقط کافیه بگی! و اون وقت مثل الان تا همیشه دوستت خواهم داشت،همه وجودم مال تو خواهد بود و هیچ وقت رهات نمیکنم،قلبم از شکوفه های ریزی که حتی اونا هم به زیبای تو نیستند پر میشه و اون شکوفه ها هرگز تا وقتی که با منی رهام نمیکنند!
گمونم وقت خدافظیه عزیزم پس.. به امید دیدار عشق من
دوستدار تو ادوارد''
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا اینجاییم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
دختر تبریزی
مطلبی دیگر از این انتشارات
هرشب لونتیک میشم با تو ?