من يک مهاجرم، از رويايى به رويایى ديگر:)
تارهای صوتی
قصهی امشب ؛
اسمش سعید بود . .
تو مدرسه بهش میگفتن سعیده . .
تارهای صوتیش مشکل داشت ؛ میگفت از وقتی به دنیا اومده همینطوره . .
از پنج تا بچهای که حاصل ازدواج دختر عمو پسر عمو بودن فقط سعید این مشکل رو داشت . .
صداش هیچ شباهتی به یه پسر شونزده ساله نداشت ؛ صدای نازک دخترونه تو یه دبیرستان پسرونه این یعنی فاجعه . .
زیاد دکتر رفته بود ولی تَهتَهِش به این نتیجه رسیده بودن که همین صدا بهتر از بیصداییه
تو یه کلاس چهل نفره سعید تنها بود . .
صبح تا ظهر فقط مسخرهاش میکردن . .
معلم ؛ ناظم ؛ مدیر ؛ باور کنید بدتر از بچهها . .
با سوالهای مسخره مجبورش میکردن حرف بزنه و بعد مثل بیمارهای روانی میخندیدن . .
یه روز اومد بهم گفت : " تو بهترین رفیقمی ! "
با تعجب بهش گفتم من که اصلا باهات حرف نمیزنم ؛ حتیٰ سلام علیک هم نداریم . .
خندید و گفت : " خب برای همین بهترین رفیقمی ، چون کاری باهام نداری ! "
از اون روز سعید شد رفیقم . .
اگه چهارتا تیکه بهش مینداختن؛ پنج تا پسشون میدادم . .
اوضاع برای سعید بهتر شده بود تا اینکه فهمیدم باباش گفته لازم نکرده دیگه درس بخونی از مدرسه رفت و بیخبری شروع شد . .
چند سال بعد تو محل دیدمش ، ازش پرسیدم همه چی خوبه ؟
گفت : " آره ؛ فقط خیلی تنهام . . "
گفتم : " کسی تو زندگیت نیست ؟ "
موبایلش رو در آورد و گفت : " چرا هست ولی فقط تو گوشی؛ با چت کردن به قرار نمیرسه ، چون برسه تموممیشه . . "
وقتی ازش جدا شدم از تَه دلم آرزو کردم یکی بیاد تو زندگیش که کنارش بمونه . .
امروز بعد از ده سال سعید رو دیدم . .
خیلی عوض شده بود ، تو شیرینی فروشی داشت کیک سفارش میداد . .
انقدر با اعتماد به نفس حرف میزد که دوست داشتم یه دنیا واسش دست بزنن . .
بعد از حالواحوال ازش پرسیدم همه چی خوبه ؟
گفت : " آره ، تا حالا هیچوقت انقدر خوب نبوده . . "
بعد حلقهیِ تو دستش رو نشونم داد و گفت : " دیگه به هیچ جام نیست که بقیه دربارهام چی میگن . . "
از شیرینیفروشی که اومدیم بیرون ؛ گفت : " همین جا وایسا الان میام میخوام زهره رو ببینی . . "
چشمام پر از اشک شده بود و قلبم داشت میخندید . .
رفت طرف ماشین و چند دقیقهیِ بعد با خانمش اومد ؛ دست تو دست و با لبهای پر از خنده . .
سعید کنار زهره خوشحال بود،
کنار زنی که با زبان اشاره حرف میزد . !
مطلبی دیگر از این انتشارات
کسی که نمیدونم کیه
مطلبی دیگر از این انتشارات
هیچکس نُه را نخواست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بعضی آدم ها...!