من يک مهاجرم، از رويايى به رويایى ديگر:)
حیف...
دلم می خاد روی دیوارای اتاقم، رنگ آبی بپاشم، فضا رو یکم خیال انگیز کنم، روی دیوارا نقاشی رقصای دو نفره بکشم
کتابخونه رو پر از کتاب شعر کنم
موسیقی؟ موسیقیم پلی می کنیم، شروین، شاهین، خلسه گوش می دیم و میریم تو خلا
ولی الا تو سایه وایسادم، یکم خسته و بی حوصلم،نیمی از من بی انگیزه و نمی دیگرم امیدوار
فاتح مغرور آبی من،حیف از آن دیوار های آبی، حیف آن رقص دونفره، حیف آن شب بیداری ها
مدادی بردار منو رسم کن
دیدی حالا تو درد کشیدی
مطلبی دیگر از این انتشارات
حقیقت این است...
مطلبی دیگر از این انتشارات
اوه این انصافه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
«تو زیباترین هستی»