یه نوجوون دغدغهمند و سمپادی که دوست داره هر لحظه به خودش و دیگران کمک کنه?!sepanta.sh1386@gmail.com?
راهنمای دوام آوردن در مدرسه
0.مقدمه
آدما اول مهر معمولا به دو دسته تقسیم میشن. کسایی که خیلی خوشحالن از اینکه قراره برگردن مدرسه و کسایی که کاملا با این دسته مخالفن. چه بخوایم چه نخوایم هر دو دسته بالاخره میرن مدرسه. اما حال کدومشون بهتره؟ من از دستهی اولم. عاشق مدرسم. نه لزوما چون یک عدد نِرد هستم! (هرچند که نیستم). چونکه مدرسه رو برای خودم جذاب میکنم. چطوری؟ بیا با هم درموردش صحبت کنیم:)
1.دوستی
بزرگترین و مهمترین عامل دوستام هستن. مگه میشه اصلا بدون دوست زندگی کرد چه برسه به دووم آوردن توی مدرسه. فکر میکنم همتون هم باهاش موافق باشید. مگه نه؟ فقط یه لحظه تصور کنید یه روز توی مدرسه تنها باشید و دوستی نداشته باشید. اگه وسط سال مدرستون رو تغییر داده باشید کاملا متوجه وضعیت وخیم این حالت میشید. اما دوستان توی مدرسه ممکنه لزوما و واقعا دوستای واقعیمون نباشن! من دوست واقعیای متاسفانه ندارم. یعنی اگه از مدرسم برم فکر نمیکنم خیلی با رفقا (بخونید هم مدرسهایهای) الانم ارتباط داشته باشم. این موضوع خیلی منو اذیت میکرد. به حدی که تصمیم گرفتم بیخیال این دوستا بشم و تنهایی رو انتخاب کنم.
{از اول صبح رفتم یه گوشه که کمتر کسی منو ببینه. دیشب حسابی گریه کرده بودم. که چرا دورم شلوغه اما تنهام. که چرا یه رفیق ندارم. دلم میخواست مثل توی این فیلما یه رفیق جون جونی داشته باشم که تا پای مرگ باهم باشیم. هر ساعت که میگذشت حس و حالم بدتر میشد. بعضیها میپرسدن که چم شده. میخواستم داد بزنم که صرفا سرمو تکون میدادم و میگفتم هیچی. شب اون روز با خودم خلوت کردم و دیدم اینطوری نمیشه ادامه داد. یه ویس گرفتم و از دوستایی که اومدن و حداقل ازم پرسیدن که چشم شده تشکر کردم و با خودم گفتم حتی اگه تنهام نباید باورش کنم وگرنه به هیزم جهنم اضافه کردم}
پس اقا جان، سعی کنید دوست پیدا کنید. از یه دایرهی وسیع صرفا برای گذروندن وقت توی مدرسه یا فقط یه نفر که همیشه باهاتونه. چیزی که بیشتر بهتون توصیه میکنم اینه که یه گروه دوستی از کسایی که اشتراکاتی دارن بسازید. گروه دوستی ثابت ما توی دبیرستان دوره اول با سه نفر شروع شد و اواخر تعداد اعضای توش قابل شمارش نبود اما افراد اصلیش که من و رفقای اصلیم بودیم محدود بود. گروه دوستی ما معروف بود. چیزی که هممون رو دور هم جمع کرده بود والیبال بود. اما والیبال برای کنار هم موندمون کافی نبود. پس خودمون هم یه سری چیزا بهش اضافه کردیم. متوجهین؟:)
2.برای خودتون کار بتراشید
والیبال، مافیا، کلاه بازی، هندبال با کلاه و .... اینا همه فعالیت هایی بود که من و گروهم انجام میدادیم. از والیبال شروع شد و به بازیهای ساختگی خودمون یا بازیهای معروفی که اولین بار وارد مدرسه شدن ختم شد. ما گروهی بودیم که اولین بار مافیا رو وارد زنگ تفریح های مدرسه کرد. بازی های دیگهای رو ساختیم و شعاع دایرهی دوستیمون رو گسترش دادیم. پس شما هم فعالیتهای منحصربهفرد گروه دوستی خودتون رو طراحی کنید! طوری که توی مدرسه بقیه گروه دوستی شمارو مثلا به عنوان "کسایی که داستان مینویسن" بشناسن! لزومی هم نداره که فقط یه گروه و یه کار داشته باشین. با آنلاین شدن مدارس گروه دوستی ما از بین رفت. من و خیلیهای دیگه خیلی ناراحت بودیم. اما کاری از دستمون برنمیومد و گروه دوستیمون هیچوقت دوباره مثل قبل زنده نشد. ولی باز هم دووم آوردم. چون توی یه گروه دیگه بودم. گروهی که توی شرایط آنلاین هم میتونست ادامه بده. بچه هایی که فعالیتهای مختلفی در راستای فرهنگی مدرسه انجام میدن. کارسوق و مسابقه برگزار میکنن و.... با یه گروه ثابت که همیشه پایه بودیم شروع کردیم به ساخت پادکست. برگزاری اردو و مسابقه. نشریه و.... چیزی که هممون رو به هم وصل کرده بود و تا همین الان هم ادامه داره تفکرمون بود.
حلی دو نیوز (گروهی از بچه ها که هر کاری برای دوره و مدرسه کردن. وقتی مدرسه اردو نداشت اردو برگزار کردن. پادکست ساختن. درمورد انتخاب رشته محتوا درست کردن و ...)
رادیو پرتو (تابستون که بیکاری چیکار میکنی؟ تصمیم میگیری با دوستات پادکست درست کنی!)
نشریه شبتاب
و ...
اگه تونستین برای خودتون کار بتراشید و با یه گروه پایه کاری ادامش بدید بهتون قول میدم مدرسه براتون خیلی جذابتر میشه.
3.زرنگی!
از وقتی که یادگرفتم چطوری برنامهریزی کنم، نقشه ذهنی درست کنم و به طور کلی تر، چطوری بهتر درس بخونم همه چیز برام بهتر شد. مغزپیچیدهی ما خیلی سادست. کافیه ویترین درس خودنمون قشنگ باشه تا باور کنه درس خوندن قشنگه و بهتر یاد بگیره. پس قشنگ درس بخون:) راستی رقابت و پیشرفت خوبه اما برای 25 صدم نمره بیشتر خودتو نکش. کاری کن که آخر سال از کل سالت راضی باشی تا اینکه یه مدت کوتاه فقط به کارنامت بنازی!
4.همه چیز از نگاهه!
موارد خیلی زیاد دیگهای بود که میخواستم بگم اما تا همین الان هم خیلی طولانی شده. پس آخرین مورد رو میگم.
آقاجان من، شما رو به جان هر کی دوست دارید، لطفا نگید اینی که میخونیم به چه درد ما میخوره. ما چرا باید ساعت 6 صبح بیدار شیم و.... دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم کاریه که شده. پس بیاید ازش لذت ببریم. کمتر غر بزنیم و سعی کنیم چیزی که یاد میگیریم رو توی زندگی واقعی به کار ببریم. مطمعنا مثالهایی پیدا میشه. اگه یه درسی رو دوست نداریم احتمالا برای اینه که توش به اندازهی کافی قوی نیستیم! پس بیاید توی اینجور مواقع تلاش کنیم و ببینیم که کمکم بهش علاقهمند میشیم.
در آخر هر روز صبحتون رو با لبخند شروع کنید و اول صبح با انرژی به بقیه سلام کنید. دنیا رو مثل یه فیلم ببینید. فکر کنید داره ازتون فیلمبرداری میشه و طوری رفتار کنید که فیلم زندگیتون زیبا بشه!
دیگه چی؟ همین. خیلی طولانی بود اما همین رو هم خیلی خلاصه کردم. امیدوارم خوشتون اومده باشه:)
از یک عدد من به یک عدد شما???✌
موضوع بعدی به پیشنهاد شما؟
- خاطرات من و مدرسم
- داستان جنگ ویرگولی
- اولین نوشتههایم
- سلام من آینده(dear older me)
- هر چی شما دوست دارین؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
ستارهی بچگیهایش را گم کرده بود
مطلبی دیگر از این انتشارات
جایی که در آن نوری نیست....
مطلبی دیگر از این انتشارات
کمی شعر