Stay Foolish ٫ Stay Hungry
ستارهی بچگیهایش را گم کرده بود
اگر برای آمدنت لحظه شماری میکنم، به این خاطر نیست که آمدنت شعر دارد... به این خاطر نیست که بیایی و من تمام سالهای نبودنت را روی شانههایت ببارم...
اگر میگویم آمدنت از نیامدنت قشنگتر است برای این نیست که دامن پُرچینم را بپوشم، اسپند دود کنم تا صدای قدمهایت را توی چشمهای منتظرم قاب بگیرم. اگر برای آمدنت تمام قد ایستادهام و چشم از عقربهها برنمیدارم برای این نیست که خانه، عطر تنت را کم دارد...
راستش را بخواهی اگر این همه چشم انتظار توام به این خاطر است که ستاره بچگیهایم را گم کردهام. هرچقدر که من بزرگتر شدم، وسعت آسمان هم بیشتر شد...
بعد من ماندم و ستارهای که دیگر توی آسمان، خودش را نشانم نمیداد.
اگر میخواهم که بیایی برای این خاطر است که مثل همیشه خاطر جمعم کنی که ستارهام را از بین آن همه ستاره پیدا میکنی.
میخواهم یکی از شبهای پاییز از راه برسی تا گرد سفر را از شانههایت بتکانی، بگویی: «من ستارهات را پیدا میکنم.» تا من دلم غنج برود تو تنها مرد شجاعی هستی که بلدی ستارهی گمشدهی دوران کودکی زنی مثل من را پیدا کنی.
بعد دستم را بگیری... راهی پشتبام شویم.
نفس عمیقی بکشی، روی پاهایت بایستی، بعد دستت را دراز کنی و از بین آن همه ستارهی تمام آدمهای دنیا، ستارهی کوچک و معصوم من را بیرون بکشی...
میخواهم که بیایی و من بغض کنم از پیدا کردن ستارهی جدید. دستهایم را بیاورم جلو تا تو ستارهام را بگذاری توی دستهایم تا یک دل سیر نگاهش کنم.
اگر مشتاق آمدنت هستم، به این خاطر است که بگویی اینجا، توی دستهایت، جای خوبی برای ستاره نیست...
بعد ستاره را برداری و بیاویزی به موهایم...
میخواهم بیایی که آرام زیر گوشم بگویی:
«ستارههای آسمان روی بلندی موهای تو از همیشه قشنگترند!»
پینوشت:
این متن باشد برای دلتنگی امروزم...
برای کهکشان راه شیری و سیاره زحل و قشنگی قمرهایش...
مطلبی دیگر از این انتشارات
«فقط همین»
مطلبی دیگر از این انتشارات
بعضی آدم ها...!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا اینجاییم؟