maybe in another life
فرکانسِ رهایی.
سنگینیِ گرمایِ سوزناکِ رویاهایش تک تک دنده هایش را در هم میشکست.
و همچنان آنها را روی سینه اش میفشرد.
آن رویاهای نبش قبر شده،
آن رویاهای تجزیه شده زیر باران اسیدی،
همان رویاهای سربرآورده از میان کلوخه های غم،
آن رویاهایی که شبها، در سایه نور اقیانوس دستانش را میفشرد و موهایش را میبافت،
و شن های ریز را لای انگشتان پاهایش میگنجاند؛
همان رویاهایی که برایش کتاب میخوانند؛
رویاهایی که که دندان هایش را خرد میکردند وقتی او را درحال صاف کردنِ جوشاندهی گلِ انگشتانه میدیدند!
+کاش کسی پیدا شود و آزارم ندهد. کاش، کسی، جایی دردهایم را درآغوش کشد و این بار را از روی شانههای شکسته ام بردارد.
چرا تمام نمیشود؟
چرا تمام نمیشوم؟
..
آن رویاهای لعنتی
آنها تنها دارایی اش بودند.
محکمتر در قفسه خاک خورده سینه اش فشردشان،
شانه هایش منقبض شدند.
ضربان قلبش تندتر شد.
رقص تانگوی جمجمهی شکافته شده با چشمان خونین خارج شده از حدقه، صحنه زیبایی بود.. آنقدر تماشایی بود که میشد تقلای روح برای خروج از لایه های چرکین وجود را لمس کرد، درد کشید و لذت برد.
موهایِ بلند و مجعدش، همچون بشقاب پرندهی خارج شده از رادار، بالا و پایین میچرخید.
ولی در یک لحظه
همهچیز منطقی به نظر رسید.
یک.. یک.. یک.. سه.. صفر... یک.. دو.. دو و هفتاد و پنج... صفر... صفر... صفر.. سه..
دیگر دردی حس نمیکرد. دیگر لازم نبود حنجره اش خراش بردارد و کسی صدایش را نشنود. دیگر لازم نبود به دنبال «منِ دیگر» بگردد. دیگر دنبال «درکـــ شدن!» نبود. خب به دَرَک.
میتوانست قسم بخورد که دیگر سهمی در آسیب زدن به لایه اوزون نخواهد داشت.
دم و بازدم در خلاء بی انتها.
درحال دورشدن از روزنه واقعیات،
صدای گرمش، به ضجه ای ممتد بدل میشد.
شکستن آخرین دندهی سالم، نویدبخش رهایی بود.
رهایی.. رهایی شكوهمندانه، به سبکِ انزجار.
..
#911
_What's your emergency?
+I... I can't breathe, I feel a big stone on my chest.. what should.. what should I ddd... do? help me plz.
_Keep calm. Tell me the address.
+IDK, IDK..
_So how can I help you?!
+Just listen to me..
Can you.. can you imagine "Drown in a deep hole of f*cking dreams" ?
They are get up on the wrong side of the bed. L... Listen.. I cry over split milk yet... can you believe? I can't forget it.
I'm alive.. like a little snowball in hell...
_Have a good day deer Prank Calling!
+Oh, you too little parachutist.
..
..
2.68 گرم هیستامینِ دلتنگی.
3.33 گرم کورتیزولِ کلافگی.
0.051 گرم آمونیاکِ خفگیِ تبدیل نشده به اوره.
0.93 گرم پروتئینِ معیوبِ زنجیره انتقال الکترونِ انتقام.
در جستجوی اکسترمم نسبی روح.
درحال اتمام اکسیژن و روی آوردن به تخمیر لاکتیکی.
[خلوص: 63% ، بازده: 93% ، فشار: 3 atm ، دما: 33303K ، جرم مولی: 126g/mol]
[معادله موازنه نشده است.]
حالا امین چند سیب دارد؟
..
..
[ترجمه فارسیشو پیدا نکردم.]
مطلبی دیگر از این انتشارات
به وقت عاشقی
مطلبی دیگر از این انتشارات
نیمه من?✨
مطلبی دیگر از این انتشارات
همیشه که نباید بهترین بود، عزیزِ من