«پایان اتوپیا»


امید آخرین چیزی است که انسان از دست می‌دهد؛ در واقع همان گونه که هوا برای زنده بودن انسان ضروری است، امیدواری برای زندگی کردن ضرورت دارد. انسان بدون امید مرده‌ای متحرک است که گورش را انتظار می‌کشد. امیدواری تنها رانه انسان برای فعالیت و تنها نقطه اتکای او برای تحمل بار هستی است. با این حال امید کاذب نه تنها کمکی نمی کند که زمان ناچیز آدمی را هم هدر داده، می سوزاند. از همین رو گاهی نا امیدی با همه مرارتش به حلاوت امید می ارزد.

امید شعله ای است که هرگز از فروزش باز نخواهد ایستاد...
امید شعله ای است که هرگز از فروزش باز نخواهد ایستاد...



امید در زندگی جمعی انسان ها به صورت های متفاوتی تجلی می نماید؛ گاهی در مثالِ بهشت عدن و گاهی در صورت یک آرمانشهر و گاهی در قالب خلق جهانی هنری و این جا ملتقای الهیات و سیاست و ادبیات است!

معمولا عمده ما انسان ها امید داریم که پس از مرگ در سرای دیگر و در کالبدی دیگر ادامه حیات دهیم، دوباره و دوباره عشق بورزیم و «بودن» را پیوسته مزه مزه کنیم، مگر این که بیش از اندازه عاقل باشیم. شاید- و تنها شاید-همین امید ما را به خلق جهان برین که به زعم برخی ساخته و پرداخته ذهن مشوش و مغشوش انسان‌هاست رهنمون کرده است. شاید همین آرزو ریشه باور به خدایانی است که به زعم برخی مخلوقند و برخی دیگر خالق! کسی چه می‌داند؟ واقعیت این است که ما تقریبا غیر از جزئیات پراکنده چیز چندان قابل اعتنایی از زندگی و جهان نمی‌دانیم!

با این همه ندانستن، دست کم می‌دانیم که بشر با خواست-اگر این خواست را ریشه امید محسوب کنیم- زنده است و هیچ گاه لهیب خواست در وجودش فروکش نخواهد کرد؛ خواستِ بقا، جاودانگی، سعادت، رفاه و... ؛ و تعریف سعادت هر چه که باشد و خدایان چه مخلوق ذهن باشند و چه خالق آن، انسان که به قول شاملو خود کهنه رند خدایی است، می کوشد به تقلید خداوندگاران بهشت برینی برای خود بسازد و مثل جاودانان الیمپوس بر فراز زندگی جلوس نماید؛ البته به قدر وسع.

معمولا همیشه میان صورت ذهنی ایده‌ها و تحقق عینی آن‌ها اختلافات سنگینی وجود دارد؛ ایده بهشت روی زمین هم از این رویه مستثنی نبوده و نیست. عمده انقلاب‌ها با تکیه بر همین خواست و همین باور راسخ به تحقق سعادت شکل گرفتند اما تمامشان به زودی ماهیت کریه خود را برملا نموده و در صور پایان اتوپیا محکم تر از همیشه دمیدند! پیشنیان نیز این را می دانستند. سهروردی اتوپیا را که لفظی یونانی است به «ناکجا آباد» ترجمه کرده است! و به گمان من این درست ترین ترجمه ای است که ماهیتا بر این لفظ دلالت دارد؛ چرا که در هیچ برهه‌ای و در هیچ زمانی وعده اتوپیست‌ها متحقق نشده است! از سویی دیگر ویکتور ماری هوگو، نویسنده بزرگ رمانتیسیت فرانسوی در اثر سترگ خود بینوایان از قول انقلابیون فرانسه می‌نویسد: ما پادشاه را کشتیم، کوشش کردیم دنیا را تغییر بدهیم. حالا تنها چیزی که گیرمان آمده، یک پادشاه جدید است که از قبلی بهتر نیست.اینجا سرزمینی ست که برای آزادی جنگیدیم ولی حالا برای نان می جنگیم. نکته ی عدالت این است که همه وقتی برابر می شوند که مُرده باشند.

"تنها نکته عدالت این است که همه وقتی برابر می‌شوند که مرده باشند!"


همچنین تجربیات مکرر ملل مختلف از جمله روسیه، جمهوری های اقماری شوروی، فرانسه پسا انقلاب، کشور‌های آرمانخواه آمریکای جنوبی، کشورهای چپگرای آسیای شرقی و خاورمیانه به مثابه برهانی خلل ناپذیر انگاره فوق را به اثبات رسانده‌ است اما از آن جا که پذیرش پایان اتوپیا به مذاق برخی باورمندان، دنباله روان ایدئولوژی و تهی مایگان جزم اندیش تلخ و سنگین است، واقعیت را وارو جلوه می‌دهند و این امری بسیار طبیعی است. چه انسان نمی‌خواهد بپذیرد که سرنوشتی تلخ دارد و همچنین ما انسان ها بسیار مایلیم که از پذیرش مسئولیتمان شانه خالی کنیم و آن را به آسمانیان یا دیگران حوالت دهیم.

حتی اگر پرومته آتش خدایان را در اختیار انسان های گرفتار در تاریکی قرار دهد، چیزی از تاریکی بسیار زمین نخواهد کاست. وعده برپایی بهشت روی زمین – خواه جنبه الهی داشته باشد خواه برگرفته از متریالیسم دیالکتیک باشد- تمنایی است که ریشه در عاطف شکننده انسان دارد و هیچ تضمین و حتی نشانه‌ای برای تقویت باور بدان وجود ندارد.


پذیرش این امر که هیچ تضمینی برای لزوما بهتر شدن شرایط ملل پس از تغییرات روبنایی نیست، به عقیده نگارنده یکی از مهم ترین اصول اندیشه ورزی و کنش گری عاقلانه سیاسی در عصر حاضر است و زمینه ساز افزایش دقت و واقع بینی و توجه به نتایج کنش‌ها در مواجهه با زمانه می‌گردد.

نا امیدی از امید های واهی- امید به بهره مندی از مواهب ایدئولوژی های زمینی و هوایی و آرمان های مضحک دور از واقع- نخستین گام در جهت مواجه با مسئولیت سنگین سیاسی ماست و موجب می شود آستین همت بالا زده به صرافت مشارکت در تجربه جمعی جهانیان بیفتیم و در نتیجه از تجربیات تلخ و شیرین آن ها بهره مند شویم.

پانوشت:

یادداشت حاضر بخشی از «مقدمه بر اندیشه سیاسی» است که به مرور در همین صفحه منتشر می‌گردد.

پانوشت دوم:

«تردید» یگانه راه «اطمینان» بخشی است که یک انسان می‌تواند در مسیر دستیابی به «حقیقت» طی کند!