خشونت هرگز جواب نیست.خشونت سواله،و جواب بله اس.
کسی که نمیدونم کیه
از دیشب یه طوری غم باد گرفتم انگار دنیا به آخر رسیده.
حتی نمیدونم چرا.یعنی میدونم چرا،ولی قرار نیست بتونم حلش کنم.
نیاز به یکی دارم.میدونین؟احساس نیاز به کسی که نمیدونین کیه خیلی عجیبه.خیلی احمقانه اس.اصلا الان باید چیکار کنم وقتی حتی نمیدونم کیو نیاز دارم؟
ولی نه.یه چیزیو دربارش خوب میدونم.میخوام بغلم کنه.میخوام بغلش کنم.میخوام سرمو فرو کنم تو لباسش و _شاید برای اینکه یه مدت طولانی منتظرش بودم و تازه پیداش کردم _گریه کنم.
دیگه چی؟حتی با وجود اینکه هیچ چیزی از ناراحتیم نمیدونه انقدر آزار دهنده نیست که ازم بپرسه چی شده،فقط بهم میگه طوری نیست و بعد از نوازش کردن موهام ازم بپرسه هات چاکلت میخوای؟آره میخوام.
بهم هات چاکلت بده و بدون هیچ حرفی فقط کنارم باشه.دوست ندارم سوال بپرسه،مثلا “حالت بهتر شد؟” یا مثلا “حالا بگو چیشده.” ،فقط دستشو بذاره رو شونم و همین.
یکی رو میخوام که بعد از گذروندن یه روز خیلی بد ببینمش و با دیدنش از صمیم قلب لبخند بزنم.بهم بگه بیا یه فیلم ببینیم و بعد باهم همونطور که یه ظرف پاپ کورنو داریم دوتایی تموم میکنیم فیلم ببینیم.
یه کتاب خوب میخوام.ازونا که مثل یه استیکر میچسبه به قلبت و بیست و چهار ساعته بهش فکر میکنی.ترجیحا وسطش یکی از دوست داشتنی ترین شخصیتا بمیره برای اینکه همینطور که یه لبخند مسخره رو لبمه براش اشک بریزم.
خدایی کلیشه چه چیز مزخرفیه؟یعنی چی که مامان و بابا ها همیشه تو فیلمای نوجوانانه _دور از چشمشون_انگار مغز خر خوردن؟بچه میگه من فلان مشکلو دارم مامان باباش با یه خنده رو مخ میگن هیییی چیزی نیست.چیمیشد اگه یه مامان و بابای باحال توی این سریالا بود؟
انقدر از کارتون فروزن بدم میاد.السا همینطوری سرشومیندازه پایین ساعت دو نصفه شب میاد تو تراس میزنه زیر آواز،هیچ کسم بهش نمیگه دهنتو ببند نصفه شبی.بعد خود احمقش میره یه کاری میکنه که آرامش شهر بهم بریزه،خواهر بدبختش اوضاع رو درست میکنه تهش این میاد ژست میگیره.با اون صداش.
چرا سازمان مخفی وجود نداره؟نه واقعا چرا؟ازونا که یهو در طی یه اتفاق باحال عضوش میشدی و زندگیت زیر و رو میشد؟میدونم این مال فیلماس.حتی شخصیت فیلمم نشدیم.والا.
پست های منتخب ویرگول چجوری انتخاب میشن؟هرگز نفهمیدم.احساس میکنم به نوعی کلاه برداریه،و حس اینکه از آدم کلاه برداری شده حس مزخرفیه.
جورج همین الان یه پست منتشر کن.همین الان.زودباش.پست بذار و دل خواهر پیرتو شاد کن.پست های تو خیلی گادن.
کتی یکی از حروف تی رو از توی اسمش کم کرده.حس بدی دارم،انگار یه تیکه ازش کم شده باشه.انگار بخاطر یه چیزی ناراحت بوده باشه و بخاطر همین بخواد با این کار کمک بخواد.دلم میخواد بغلش کنم(؟).نمیدونم چرا انقد چرت و پرت احساس میکنم،جدیش نگیرین.کتی توهم جدیش نگیر،احساسات من الان خل شدن و سیم هاش توهم پیچ خورده.امیدوارم حالت خوب باشه.
تم دزدان دریایی کارائیب خیلی گادههههههه.یعنی سر زندگیم قسم میخورم برای چند لحظه ی اول فکر کردم واقعا جانی دپ رو آوردن بعد فهمیدم مجسمه اس.دکورش به طرز فجیعی خوب بود،در حدی که دوبار بازیشو رفتیم.یه قایق بود که حرکت میکرد و از بین دکورا رد میشد،و چند تا سر پایینی هم داشت که قلبتو میاورد تو حلقت.به یک ساعت راه رفتن زیر بارون سیل آسا می ارزید.
نکته ی دیگه:چرا بعضی از آدمها انقد ضد حالن؟یعنی انگار پوکر فیس زاده شدن محض اینکه انرژی منفی از خودشون بدن.آدم دلش میخواد از دستشون فرار کنه.یا سرشو بکنه زیر پتو.یا بره تو بغل همون کسی که نمیدونم کیه.
پ.ن:خیلی شاخه به شاخه شد ولی نیاز داشتم بنویسمش.
پ.ن دو:احتیاج بیش از حد شدید به ویدیو های ویلبر.چهارماهه خبری ازش نیست.
پ.ن:دوستام اعلام حضور کنن.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ابیاتم-سرمای آبان
مطلبی دیگر از این انتشارات
«فقط همین»
مطلبی دیگر از این انتشارات
کمی شعر