H who seeks life diesHe who seeks death lives):
مغز تو خیلی خنگی!
روز 2|8:40صبح
_مغز تو خیلی خنگی!
_لازم است دوباره شمشیر هایم را بکشم بیرون؟
_می توانی امتحان کنی!
_بس است دیگر.قلبِ وراج.
_بخواهی یا نخواهی او به حرف من گوش می کند که چه صبحانه ای بخورد.
_چند بار بگویم من مغزم و دستور ها را من میدهم.
_هی صادق بلند شو و بگو به حرف کی گوش می کنی.
_صادق عاشق تخم مرغ زرد عسلی است.هنوز این را نمی دانی بی ریخت؟
_تو در اشتباهی.او عاشق چایی و بيسکوئيت است!
_صادق چرا بلند نمی شوی؟
_چون نمی خواهد باز گفته های چرند تو را بشنود.
_همان گفته های از نظر تو چرند را در ویرگول می نویسد!
_خیلی هم چرند هستند!
_دهنت را ببند!
_تو دهنت را ببند.
https://virgool.io/@m_29413891/%D9%85%D8%BA%D8%B2-%D8%AA%D9%88-%D8%AE%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%AE%D9%86%DA%AF%DB%8C-f39adkdfvtzs
مطلبی دیگر از این انتشارات
گاهی....
مطلبی دیگر از این انتشارات
رفتگری که دوست داشت بنز داشته باشد)؛
مطلبی دیگر از این انتشارات
من زندانی در خودم)؛