H who seeks life diesHe who seeks death lives):
من و تو؛برکه و قایق
شب که می شود
وقتی ماه آرام آرام بالا می آید
وقتی صدای جیرجیرک های کنار برکه بلند می شود
وقتی سکوت به شب حکمرانی می کند
تو می آیی.
می نشینی رو به روی برکه
باد موهایِ مانند شَبَت را به بازی می گیرد
من هم فقط تماشا می کنم
دیشب از برکه پرسیدم: چقدر زیباست؟
حرفی نبود که بزند همین که انعکاس ماه را نشان داد برای توصیف زیبایی تو بس است.
می نشینم روی قایق؛ تو هم می نشینی.
قایق را به دست برکه می سپاریم تا هرکجا خواست مقصد باشد.
قایق در آب آرام حرکت می کند
بعد از کمی قایق سواری
قایق بر می گردد
و همین که پیاده می شویم
برکه قایق را آرام نگه می دارد
انگار می گوید:پیشم بمان!
این هم از عاشقانه ی برکه و قایق.
شب رو به انتها است.
ماه که کم کم می رود تو هم می روی.
اما من می نشینم و منتظر می شوم
تا دوباره شب شود
و تو بیایی.
BABA YAGA_1403/6/10
مطلبی دیگر از این انتشارات
می خواستم فضانورد شوم)؛
مطلبی دیگر از این انتشارات
شیر ها هم می ترسند)؛
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی روی ابرهای پف پفی