H who seeks life diesHe who seeks death lives):
می خواستم فضانورد شوم)؛
می خواستم فضانورد شوم؛
تا به سیاره های دور و نزدیک
سفر کنم.
می خواستم فضانورد شوم؛
تا ستاره های درخشان را
ببینم و ماه را
در آغوش بگیرم.
عده ای گفتند:
امکان ندارد!
نمی شود!
خطرناک است!
می میری!
مزخرف است!
اما من می خواستم فضانورد شوم؛
پس فضانورد شدم تا چیزی که دلم می خواهد باشم
نه چیزی که دیگران برایم می خواهند.
پس فضانورد شدم تا بفهمم:
تلاش یعنی اهمیت ندادن به "حرف" دیگران.
پس فضانورد شدم.
گاهی از وسعت کهکشان ها عصبانی می شوم
دلم میخواهد یک جارو برقی دستم بگیرم و کل
کهکشان را جارو کنم؛
هرچند در جارو برقی جا نمی شوند.
فضانوردی هم سختیهایی دارد.
چیزی که برایش تلاش می کنیم حتی اگر بدست بیاوریمش همیشه بی نقص نیست.
پس فضانورد شدم....
مطلبی دیگر از این انتشارات
شیر ها هم می ترسند)؛
مطلبی دیگر از این انتشارات
مغز تو خیلی خنگی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
می نویسم تا....