نامه ای به تو)؛

سلام‌

حالت خوب است؟ من که حالم اصلا خوب نیست.شب ها گریه می کنم و روز ها هم می نشینم روی صخره ی دوست داشتنیِ مان.از وقتی رفته ای نمی‌دانم چه کنم.خسته ام،بی حوصله ام‌،گریانم،و مهم تر از همه عصبانیم.از تو.

نمیدانم کجایی ولی.....................دلم برایت تنگ شده.گفتنش سخت است ولی می گویم.آری هزاران بار می گویم:

دلم برایت تنگ‌ شده.

چرا رفتی؟ می شود اول به این سوالم جواب بدهی؟اینجا هوا خیلی خوب است.مخصوصا غروب هایش.

بی تو دیدن‌ غروب خیلی غم انگیز است.راه رفتن در گندم زار و قدم زدن در ساحل هم همینطور.

دستانم بی دست تو خیلی سرد است.

آنقدر ندیدمت که کم کم چشمان قهوه ات را از یاد می برم.

آنقدر ندیدمت که کم کم لبخند زیبایت را از یاد می برم.

آنقدر ندیدمت که...................کم کم فراموشت می کنم.

تنها چیزی که می خواهم این است که برگردی.

فقط برگرد.