چجوری به آتیش تجربیات نزدیک بشیم و از گرماش استفاده کنیم؟

متن بعدی سری اولین استخدام فعلا می‌تونه صبر کنه. بعد از غیبت دو هفته‌ای از باکانو که حجم خوبی کشف جدید و تجربه اول (موفقیت‌آمیز) کارای فنی مختلف مثل باغبونی و تعمیر کولر و آیفون خونه درش اتفاق افتاد، وقتش رسیده که این متنو تکمیل کنم. خیلی اوقات هست که ما به هر دری می‌زنیم تا یه بهونه بیاریم که یه کاری رو انجام ندیم. فرض کن می‌خوای بری باشگاه، با خودت می‌گی، اگه برم اونجا همش آدما نگاهم می‌کنن و قضاوتم می‌کنن و من با نگاهشون راحت نیستم. تا دلتون بخواد من این جمله رو شنیدم. اما در واقعیت چه اتفاقی می‌افته؟ بنا به تجربه خودم و اطرافیانم، آدما توی باشگاه دو دسته‌ان. آدمایی که سرشون تو کار خودشونه و با هدف مشخص و متمرکز تمرین می‌کنن تا به اون بدن دلخواهشون برسن. این آدما انقد روی خودشون متمرکزن که وقت ندارن به شما نگاه کنن و فکری راجع به شما کنن.

دسته بعدی اونایی‌ان که از شدت نگرانی و استرس که بقیه نگاهشون کنن و قضاوتشون کنن، فرصت نمی‌کنن خودشون بقیه رو نگاه کنن یا حتی نگاهشونو می‌دزدن که نبینن. تهش اینکه هیشکی هیشکیو نگاه نمی‌کنه و حتی محیط می‌تونه خیلی دوستانه باشه. قطعا استثنا هست بعضا یکی دو نفر توی یه باشگاه که اومدن بقیه رو تماشا کنن ولی خب به چشم نمیان کلا. ولی در کل نکته اینه که افرادی که من دیدم، و حتی خودم، تا موقعی که امتحانش نکردن نمی‌دونستن این شکلیه.

این قسمت می‌خوام راجع به تجربه صحبت کنم. من تجربه رو به آتیش گرمابخش توی یه روز سرد یخبندان تشبیه می‌کنم. این آتیش هم می‌تونه شما رو از سرما نجات بده با گرمای دلنشینش و هم می‌تونه شما رو هم جزو خودش کنه. البته می‌شه احتیاط کرد و دور ایستان ولی خب در این صورت دیگه خبری از اون گرمای دلنشین نیست. یه جایی این میان هست که به «تجربه» می‌تونین پیداش کنین و توی اون حوالی از گرما لذت ببرین و استفاده کنین و بعدشم با آتیش غذا درست کنین و توی نورش کتاب بخونین. من کلا تصورم اینه که انسان اولیه قبل این همه کاربرد آتیش، هر موقع می‌دیده ازش فرار می‌کرده. تهش یکی بوده که نزدیک شده به این آتیش و شناختدش و تونسته رامش کنه و استفاده کنه.

تجربه مثل آتیشه توی یه شب سرد یخبندون. ازش بترس و دور بشین یا بیا نزدیک از گرماش لذت ببر. (عکس ساخته شده با هوش مصنوعی DALL E)
تجربه مثل آتیشه توی یه شب سرد یخبندون. ازش بترس و دور بشین یا بیا نزدیک از گرماش لذت ببر. (عکس ساخته شده با هوش مصنوعی DALL E)

در کل هر تجربه‌ای یه گرمایی داره که می‌تونه دلنشین باشه، و همچنین می‌تونه شما رو بسوزونه و پس بزنه یا بترسونه از انجام مجددش اگه در شرایط اشتباه، با روش اشتباه، یا هر چی، تجربه‌اش کرده باشین. می‌تونین هم از اول کامل غریبه باشین با گرماش و هیچ وقت لمسش نکنین و در یه امنیتی از دور باشین و از گرمای دلنشین محروم باشین. تو همین مثال باشگاه، این فکر که بقیه نگاهم می‌کنن باعث می‌شه اون فردی باشیم که دور می‌ایسته گرمایی بهش نمی‌رسه. می‌تونیم هم بریم بی تعارف و روی دستگاه اسمیت بارفیکس بریم و توجه همه رو جلب کنیم و تا یکی میاد بهمون بگه چجوری از دستگاهه می‌شه استفاده مفید‌تری کرد، بگیم نه من دیگه باشگاه نمی‌رم چون همه نگاهم می‌کنن و کار به کارم دارن.

ما برای اینکه تجارب موثری داشته باشیم، باید شرایطشو برای خودمون ایجاد کنیم و به یاد گرفتن نحوه تجربه کردنش باز باشیم. با «نه من بلدم!» کار در نمیاد. البته این به این معنی نیست که از قبل کلی آماده‌سازی کنیم و تهش کاره رو انجام ندیم (در این راستا به پست «اقدام» از بنده رجوع کنید). صرفا یعنی اینکه مثلا یه دستگاه می‌بینیم که نمی‌دونیم چیکار می‌کنه، بریم از یکی از دوستان توی باشگاه بپرسیم یا مثلا تو گوگل سرچ کنیم بعد باشگاه. دوباره می‌گم، نسبت به یاد گرفتن، باز باشیم.

تا اینجا گفتیم که چجوری دور نمونیم و بیایم نزدیک گرما رو تجربه کنیم. ولی همیشه همه چیز انقد گل و بلبل نیست. لزومی نداره ما دقیقا بدونیم کجا وایستیم نمی‌سوزیم و بعضا یکی دو بار هم یه ذره سوختن رو تجربه می‌کنیم تا متوجه بشیم که کجا دیگه درسته. ما آدما به نظرم یکی از قوی‌ترین توانایی‌هایی که داریم که باعث شده در عرصه تکامل، بالاتر از همه بایستیم، اینه که از سوختنامون یاد می‌گیریم و سازگار می‌شیم با محیط و بعضا محیطو با خودمون سازگار می‌کنیم. اون سوختگیا که در هر صورت التیام پیدا می‌کنن ولی مغز ما در طی این تجربه یاد می‌گیره چجوری از این گرمای سوزان آتیش استفاده کنه. یا صرفا برای گرفتن گرما، یا برای ساختن این همه زیرساختی که الآن به عنوان بشر قرن ۲۱ داریم تجربه می‌کنیم. اگه بخوایم یاد بگیریم، باید پایه چشیدن اون درد سوختنش هم باشیم. البته به صورت حساب‌شده. قرار نیست همینجوری بپریم توی آتیش!

حتی خیلی اوقات هم ممکنه چیزایی برامون مثل آتیش عظیم جلوه کنن ولی تا نزدیک نشیم و گرماشو نچشیم، نمی‌دونیم اصلا می‌سوزونه یا نه. من همیشه یه توصیه به همه می‌کنم، اینکه چیزایی که اصلا هیچ ایده‌ای ندارین چجوری انجام بدین رو هم سعی کنین تجربه کنین. چون اونا هستن که بزرگ‌ترین آتیش جلوه می‌کنن برای ما. ولی تهش می‌ریم تو کار می‌بینیم نه همچینم سخت نبود. توی کار هم همینه. بلد بودن و خبره بودن در دانش فنی اون کار، صرفا یه بخشی از راهه. اصل کاری توانایی حل مسئله و دل و جرئت اصلا رویارویی با مسائله و در نهایت باز بودن به یادگیری فضای جدید که بالاتر گفتم. توی حوزه طراحی محصول هم می‌گیم که تا موقعی که محصولو دست کاربر ندی گیر و گور‌هاشو تست کنه، نمی‌فهمی که واقعا نیاز کاربر بهش رسیدگی می‌شه با محصولت یا نه و اینکه چالشاش چیه. حالا هر چقدرم حرفه‌ای باشی و رابط کاربری تمیز و فلو ساده بر اساس تجربیات قبلی بسازی. تهش کاربر ممکنه نفهمه کل فلو رو و از رابط کاربری گیج بشه. بعدشم که رسوندی دست کاربر، باید باز باشی به هر نوع فیدبکی و اینکه توی اون فضا بفهمی منظور کاربر دقیقا چیه تا اینکه واقعا بتونی اون محصول درست رو بسازی.

در نهایت تهش برای یادگیری و کسب تجربه زیاد، صرفا کافیه به آتیش نزدیک بشین و هر از گاهی هم یکی دوتا سوختگی ریز تجربه کنین و با این سوختنا یاد بگیرین. همچنین باید باز باشین به یادگیری فضای جدیدی که توش قرار می‌گیرین و اینکه آتیش چجوری کار می‌کنه و در چه مسیری ازش می‌تونین استفاده کنین. اینجوری یه روزی این آتیش رو رام می‌کنین و تبدیلش می‌کنین به پیشران فضاپیما و می‌رین به هر جا که آرزوشو دارین.

اگر پیشنهادی یا تجربه‌ای هم در این زمینه داشتید، خوشحال می‌شم توی کامنتا به اشتراک بذارید.