سه گزارشِ کوتاه درباره‌ی تُنبان!

نویسنده: یک عدد سالکِ در راه تنبان!


گزارش اول: افزایش می‌دهیم!

در گذشته‌هایی نه چندان خیلی دور، نه چندان خیلی نزدیک، درست همان وسط مسط‌ها، مسترپرزیدنتی بود که ناگهان پرزیدنت شد! یک روز که در کاخِ سفیدِ مایل به سیاهش نشسته بود و اخبارِ مملکتش را از صداسیمای یک کشوری دنبال میکرد، ناگهان یکی از مشاورانش از درب داخل شده و گفت: جنابِ مسترپرزیدنت! مجددا هموطنی افسارگسیخته، سلاح گرمِ رو به ولرمش را در آورده و چندین تن از هموطنانِ دیگر را آبکش کرده است! اینگونه که بویش می‌آید همه‌ی ملت روانی شده‌اند و در تنبان‌شان سلاح گرمِ رو به ولرم دارند! به نظرِ شما بهتر نیست که قوانینی را مبنی بر ممنوعیت حملِ سلاح وضع نماییم و تنبان‌ها را عاری از سلاح کنیم تا امنیت برقرار شود؟ مسترپرزیدنت اندکی فکر کرد و گفت: به جای ممنوعیت حملِ سلاح، آسایشگاه‌های روانی را افزایش می دهیم!!



گزارش دوم: بزرگش می‌کنیم!

در گذشته‌هایی خیلی دور، را رها کنید، درست در همین روزها، آقای نِگران به قصدِ خریدنِ تنبانی گِران، عازم بازار شد. اولین مغازه را دید، پیدا نشد! دومین مغازه را دید، پیدا نشد! سومین مغازه را دید، پیدا نشد! در اینجا دیگر نویسنده خسته شد پس مغازه‌ی چهارم را دید، پیدا شد! آقای نگران به آقای فروشنده گفت: ما را تنبانی دِه که آن بِه! آقای فروشنده نیز بهترین تنبانِ موجود در مغازه را به آقای نگران تحویل داد تا عازمِ پوشیدنِ آن در اتاقِ پرو ( محلی دور از دید دیگران، جهت تعویض و آزمایش لباس) شود! آقای نگران تنبانِ گران را در دست گرفته و وارد اتاق شده و اقدام به آزمایش تنبان کرد! نامبرده به حدی تنگ بود که آقای نگران برای پوشیدنش، به چپ و راست برخورده میکرد و گاهی به بالا و پایین میپرید تا تنبان را در سرِ جای خود نصب کند!! لاجرم از پوشیدنش قطع امید کرد و تصمیم گرفت آن را از تن بِزُداید! تنبان همانند چسبی به او چسبیده بود، آقای نگران مستاصل و درمانده آقای فروشنده را صدا کرد و گفت: من روی زمین مینشینم، شما این تنبانِ گران را از تنِ من خارج کنید! هردو به نفس نفس افتاده و القصه تنبان خارج شد! آقای نگران به آقای فروشنده گفت: این دیگر چه تنبانی بود؟ من نگرانِ آینده‌ی تنبان‌های این کشور هستم، آنقدر تنگ و چسبان بود که هنگام پوشیدنش دائما به دیوارهای اتاق برخورد میکردم، لطفا چاره‌ای بیندیشید! آقای فروشنده اندکی فکر کرد و گفت: فردا اتاقِ پرو را بزرگش می‌کنیم!!



گزارش سوم: گِرانش می‌کنیم!

آقای فرهنگباشی انسانِ فرهیخته‌ای است. به تازگی به منظور رتق و فتق اموراتِ فرهنگیِ کشوری در خاورِ وسط، منصوب شده است! آقای فرهنگباشی هرروز جلسه میگذارد تا مسایل و مشکلات فرهنگ را درمان کند! در یکی از همین روز‌ها بود که جلسه‌ای درمانی برای فرهنگِ کشور برگزار کرد. حاضرین به او گفتند: آقای فرهنگباشی! آمار خیانت افزایش یافته است، تنبان مردان و زنان دوتا که هیچ، ده تا شده است!! راه درمان را چه میدانید؟! آقای فرهنگباشی اندکی فکر کرد و گفت: تنبان را گِرانش میکنیم!!