فراری از توییتر|پناهنده به ویرگول|روزمره هام رو اینجا مینویسم چون کمتر خونده میشن و ادمایی که نمیخوام بخوننم اینجا نیستن|یک همیشه سرگردان دنبال ثبات| در جستحوی خود کاملش و حاوی باگ هایی فراوان
من با نقاب یا بی نقاب
من واقعی تقدیم میکند
افکار ۴ اردیبهشت ساعت ۰۰:۱۵
امروز با تیپ خودم رفتم تو خیابون همون تیپی که همیشه دوستش داشتم ولی میترسیدم
از تمسخر
از مقبول نشدنم
هیچ وقت اونجوری نپوشیده بودم
و نتیجه عجاب اور بود واسم
لاقل واسه من که همیشه عنصر نا مطلوبم واسه جامعه
واسه منی که همیشه میرم مغازه صاخب مغازه به زور کارم رو راه میندازه
در واقع من نقاب زیاد دارم
نقاب دختر مهربون و ساده
نقاب دختر خسته
نقاب دختر سطحی نگر
نقاب دختری که ساکته
نقاب دختر فراموش کار
من واقعی هیچ کدوم از این ویژگی ها رو نداره
و سالهاست نقاب زده چون فکر میکرد اگه بتونه دیگران رو بخندونه
اونا دوسش خواهند داشت
یا مقبول میشه
چون وقتی دید هیچ کس دورش نیست تا هر چیزی رو ازش برداشت علمی بکنه و ایده های عجیب غریب بسازه نقاب زد
انقدر نقاب زد که شد میمیک اصلی صورتش
یهو به خودش اومد و دید همین جوری پیش بره برای مقبول شدن باید ی نقاب از کرم و لوازم ارایشی هم بزاره رو صورتش با همه هم مهربون باشه
چیزایی که اصلا نبود این وسط خود درونش سعی داشت بگه نه من اینا نیستم پس شد پر از تناقض
شد کسی که خودش هم خودش رو دوست نداشت
در نتیجه بقیه رو هم نمی تونست دوست داشته باشه
و در نتیجه باور هم نمی کرد که کسی دوستش داشته باشه
و حالا خسته از نقاب هاش
دلگیر از حس هاش داره
داره نقاب هاش رو میکنه میریزه دور و میبینه هیچ چیز جز ی خود گم شده نداره
و رفته دنبال خودش
دنبال فکر های یهویی و دیوونه وارش
مثلا چی میشه اگه امشب بره به اونی که بلاکش کرده بگه سلام خوبی چه خبر؟:)
حوب اون امتحان کردن چیز های امتحان نشده و خلق چیزای جدید و تجربه شون رو دوست داره
مسلما هیچکس تو دنیا این کارو نکرده
نه اینکه بخواد ازمایش کنه رو ادما اون فقط این کارو دوست داره انجام بده چون ی چیزی توی سرش میگه بیا ی پیشامد تصادفی درست کنیم و نتیجه اش رو ببنیم
اون میخواد
بیخیال این باشه که دیگران دوسش دارن یا ندارن
بیخیال اینکه دیگران ممکنه دیوونه
بی هدف یا هرچیزی خطابش بکنن
نه این خیلی جرئت میخواد
من نمی تونم
من سه سال اینجوری بودم و رو غلطک پیشرفت
تو اون سه سال هیچ دوستی نداشتم
ولی خوب الان هم هیچ دوستی ندارم
دوستی که همش ادمو تخریب کنه دوست نیست
راستش دلم هم نقاب میزنه وقتی میشکنه
مث لیوان ها فرانسویی قدیمی مامان که بار ها از از بلندی ها افتاد و نشکستن و ریختن تو خودشون و ی دفعه با ی تلنگر میشکنن
منم ناراحتی هام از یک فردو میریزم تو خودم بروزشون نمیدم و پهو با ی تلنگر میبینم دیگه نمیشه و یهو میرم بی خداحافظی میزارمش به حال خودش حتی اگه اونجا مال من باشه اتاقم باشه و اون فرد هم اتاقیم باشه من میرم حتی به قیمت اواره شدنم ان که دست دهد نان دهد انکه نیاز به مکانی برای اسکان دهد نمازخانه ی خوابگاه را دهد=)
و از اون طرف همش مواظبم دل کسی خط نیافته چون درد دل شکستن رو چشیدم
البته عصبانی بشم و حدش بگذره اگه ببینم میتونم دلم رو نجات بدم پا روی وجدانم میزارم اصلا شاید جمله ی بالا هم جمله ی نقاب دختر مهربون و صبورم باشه راستش اون بیشتر از دوست داشتنی بودن به نظره خره بله خر همون حیوون نجیب
ی بار یکی ازم پرسید تو چرا همش فکر میکنی دیگران انقدر بیکارن که بیان تورو قضاوت کنن
اون موقع جوابشو نمی دونستم ولی بعد خودمو دیدم که هنوزم ادما واسش موجوداتی ناشناخته ان و داره ازمایش و بررسی میکنه نمونه ی اماریش کوچیکه وشامل دوستاش و خانواده اش و هرکی گیرش بیاد میشه مسلما شما انقدر بیکار نیستید که راجب من فکر کنید و باخودتون نمیگید این چه بیکاریه دیگه چون بیکار نیستید =))) اصلا نمی دونم چیشد که ی دفعه شروع کردم به توضیح و کشف خودم از اثرات تمرکز و سوکوت زیادتو کتابخونه است احتمالا
و من منی که دیگه نمیخوام فکر کنم چه جوریه و واسه بقیه توصیفش کنم شمارو با این کلاف سردرگم متن و پر غلط تایپی تنها میزاره باشد که سرگردان شوید=)))
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمایان شدن نشانه های بهبود اقتصاد ایران / رشد نقدینگی بعد از 9 سال منفی شد!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطوری جونِ دل؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
لایتراکن یا بتن شفاف چیست ؟