نقد وبرسی سریال یاغی
سریال یاغی بدون هیچ اغراقی، به دلایل لیست عوامل دستاندرکاری و نام کارگردانی که پشتِ کار قرار دارد، یکی از مورد انتظارترین محصولات دنیای تلویزیونی در سال ۱۴۰۱ شمسی است که خیلی از علاقهمندان به سینما و سریالهای تلویزیونی منتظرش بودهاند. حال این سوال مطرح میشود که آیا محمد کارت توانسته از پس خلق یک سریال درام بربیاید؟
محمد کارت قبلا شانس خود را در کارگردانی یک فیلم بلند با فیلم سینمایی شنای پروانه امتحان کرده بود. شنای پروانه نه تنها تبدیل به اثر موفق و جذابی شد، بلکه موفقیت این اثر موجب شد تا محمد کارت در مقام یک کارگردان بیشتر در عرصه هنر به چشم آید. این هنرمند قبل از کارگردانی اولین فیلم سینمایی بلند خود، چند فقره مستند نیز ساخته بود و حتی در عرصه بازیگری نیز فعالیتهایی هر چند کم از خود به یادگار گذاشت. با این اوصاف، محمد کارت به عنوان یک کارگردان اینبار شانسش را با کارگردانی سریال یاغی امتحان میکند؛ سریالی که از شبکه نمایش خانگی فیلیمو پخش میشود.
داستان سریال یاغی حول محور شخصیتی به اسم جاوید میچرخد؛ پسربچه بدشانسی که بنابهدلایلی که در داستان توضیح داده میشود، شناسنامه نداشته و به همین منظور، مشقت و رنجهای زیادی را در طول زندگیاش تحمل میکند. حال جاوید در تلاش است با تهیه شناسنامه، هویت و اصل و نسب پیدا کند. قصه سریال یاغی در قسمت اول تلاش میکند تا نقطه آغازی برای همگام شدن مخاطب با ماجراهای جاوید باشد. البته قسمت اول با ۱۰۰ دقیقه زمان خود کمی حوصله بیننده را سر میبرد؛ چراکه سریال یاغی در قسمت اول بیشتر از اینکه قصهسرایی کند، فضاسازی کرده و تماشاگر را با شخصیتها و جهان داستان آشنا میکند. با این حال، نه میدانیم در چه سالی هستیم و نه در چه نقطه از تهران. سریال یاغی در قسمت اول جغرافیای درستی از سناریو به ما نشان نمیدهد.
سریال یاغی از جنبه فضاسازی و بستر روایت داستانی به شدت مشابه به فیلم شنای پروانه به حساب میآید. با این وجود، مدت زمان زیادی از قسمت اول را باید تماشا کرد تا بیننده متوجه حرفِ حساب داستان شود. بهانه اصلی برای قصهگویی، نداشتنِ شناسنامه است اما به نظر میرسد تعداد قسمتهای سریال یاغی که احتمالا ۲۰ قسمت است، به صورت تمام و کمال در خدمتِ این موضوع و تلاشهای جاوید برای یافتن یک هویت ساده نباشد.
تیم بازیگری سریال یاغی از افراد مهم صنعت سینما و تلویزیون تشکیل شده و باید به انتخاب محمد کارت برای گردآوری این تیم تبریک گفت؛ چراکه هر بازیگر مطرح، به شدت مناسب نقشش بوده و میتوان یک دنیای واقعی با شخصیتهای باورپذیر را در سریال یاغی متصور شد. ضمن تماشای رویدادهای قسمت اول سریال یاغی، خودِ دوربین نیز به خوبی خط میدهد که هر شخصیت، چه ویژگیهای رفتاری دارد. برای مثال علی شادمان، به عنوان یک جوان ساده و سختکوش در همان سکانسهای اولیه، توجه مخاطب را به خود جلب میکند. حتی پارسا پیروزفر که حضور کوتاهی در قسمت اول داشته، تاثیر زیادی روی مخاطب میگذارد. نگاه نافذِ پارسا پیروزفر، همچنان برگ برنده این بازیگر در دزدیدن توجه مخاطبین است. با تمامی این موارد، امیر جعفری و در درجه بعدی مهلقا باقری دو بازیگر حائز اهمیت در قسمت اول هستند که پیشروی قصه و به جریان افتادن داستان کاملا روی دوش شخصیتهایشان سنگینی میکند.
نگاه نافذِ پارسا پیروزفر، همچنان برگ برنده این بازیگر در دزدیدن توجه مخاطبین است
از لحاظ فنی، با اثری شسته و رفته طرف حساب هستیم. بامداد افشار در مقام آهنگساز سریال یاغی به شدت عملکرد درستی دارد. تدوینگر این پروژه یعنی اسماعیل علیزاده به خوبی به سکانسها اشراف داشته و با ترانزیشنهای جذاب و مطلوبی، سکانسها را به هم مرتبط میسازد. از همه مهمتر، دوربینِ محمد کارت است که نه مستندگونه است و نه قاضی. دوربین در سریال یاغی، اغلب اوقات چیزی نزدیک به واقعیت را تعریف میکند؛ همان چیزی که ما در اصطلاح عامیانه از آن به عنوان «واقعیت جامعه» یاد میکنیم. برای مثال در قسمت نخست، دو شخصیت به شدت مذهبی معرفی میشود که در کمک کردن به جاوید، چندان روی خوش نشان نمیدهند. دوربین بلافاصله پس از درگیری و سماجت جاوید و خواهر ناتنیاش با آنها، شخصیتهای لجوج داستان را از یک نمای کلیتر در همان محیط نشان میدهد که از خدا و کائنات میخواهند گره از کار مردم باز کنند. محمد کارت چنین شخصیتهایی را تنها با چند تکنیک ساده به باد تمسخر میگیرد؛ شخصیتهایی که در ظاهر، یک تیپ شخصیتی دارند و در باطن یک تیپ شخصیتی دیگر.
سریال یاغی شروع به نسبت ایدهآل و جذابی دارد. با اینکه صرفا با توجه به قسمت اول دقیقا نمیتوان متوجه حرفِ حساب سریال شد، اما به نظر میرسد با یک محصول خوشساخت، روایت مجذوبکننده و یک تیم بازیگری درجه یک روبهرو هستیم. باید منتظر ماند تا ببینیم سطح دغدغهمندیهای محمد کارت در سریال یاغی تا کجا پیش میرود.
عشق بین جاوید و ابرا تازه در قسمت دوم سریال یاغی جان میگیرد. آن عشقِ نخنما و سطحی بین این دو شخصیت که در قسمت اول دیده بودیم، حالا رنگ و رویی بهتر به خود میگیرد. جاوید برای نشان دادن عشقش نسبت به ابرا، دست به اقدام خطرناکی میزند. همین اقدام موجب میشود تا با داییهای ابرا نیز در قسمت دوم آشنا شویم. افرادی که برای رسیدن به هدف خود دست به هر کاری میزنند اما جالب است که نسبت به حفظ آبرو به شدت واهمه دارند. از طرفی دیگر، با اسی نیز بیشتر آشنا میشویم؛ همان شخصیت مکار و دغلبازی که امیر جعفری نقشش را در سریال یاغی بازی میکند. با اینکه در سناریوی سریال اینطور تعریف شده که جاوید، پسربچهای به شدت ساده است، جای سوال دارد که چطور جاوید بعد از این همه سال هنوز نتوانسته به ذات اسی پی ببرد و به همین راحتی به او صد در صد اعتماد میکند. بیش از اندازه ساده لوح بودن جاوید، اندکی مخاطب را از فضای رئال سریال دور میکند.
داستان سریال یاغی در قسمت دوم، به طور کامل به عشق بین جاوید و ابرا میپردازد. مرتب کردن سکانسهای عاشقانه به صورت متوالی در قسمت دوم، این حدس را در ذهن مخاطب پرورش میدهد که در انتها باید با یک تراژدی و غم پروندهی این عشق بسته شود. با اینکه مخاطب میتواند حدس بزند در انتهای قسمت دوم چه چیزی انتظارش را میکشد، محمد کارت سکانس پایانیِ قسمت دوم را به شیوهای بینظیر کارگردانی میکند؛ موسیقی، نوع فیلمبرداری، فعالیت بازیگرها و صد البته افکتهایی که در صحنه تعبیه شده موجب میشود تا از تماشای پایان قسمت دوم لذت برده و برای تماشای ادامه سریال لحظهشماری کنیم.
سریال یاغی در قسمت دوم نه تنها از ریتم نمیافتد، بلکه با معرفی شخصیتهای بیشتر، بیننده را بیش از پیش با شخصیتها و دنیای سریال آشنا میکند. با توجه به قسمت دوم، جریان اصلی قصه هنوز شروع نشده اما باید به عملکرد محمد کارت و تیمش تا به اینجای کار آفرین گفت.
قسمت سوم سریال یاغی روی شخصیت جاوید تا حدود زیادی مانور میدهد اما نوبتی هم باشد، نوبت به شخصیت مرموز قصه یعنی «بهمن خان» است که پارسا پیروزفر نقشش را بازی میکند. همچنین شخصیت «طلا» با بازی طناز طباطبایی نیز به بیننده برای اولین بار در قسمت سوم معرفی میشود. کاراکتر طلا در اولین رونماییاش جلو دوربین، اطلاعات مختصر و مفیدی را به بیننده ارائه میدهد. مخاطب کاملا متوجه میشود که به صورت کلی طلا چگونه شخصیتی دارد. هر چند سریال یاغی هنوز کار زیادی در پیش دارد تا به جوانب مختلف شخصیتها هم بپردازد. بیننده در قسمت سوم علاوه بر شناختن طلا، بهمن خان را نیز کمی بهتر میشناسد. حداقل در نگاه اول اینگونه به نظر میرسد که «بهمن خان»، شخصیتی پخته، عاقل، با پرستیژ و صد البته پر قدرت دارد. با این اوصاف این سریال از بابت شخصیتپردازی کار سختی در پیش دارد؛ چراکه علاوه بر پرداختن به شخصیت جاوید، باید به سایر شخصیتهای معرفی شده – که کم هم نیستند – نیز به یک اندازه مانور دهد.
سریال یاغی از جنبه بازیگری کارتهای مهمی را تا پایان قسمت سوم هنوز رو نکرده است. با این اوصاف در قسمت سوم بازی عباس جمشیدیفر بیشتر به چشم میآید. او در نقش «علی آقا گرگین» در چند سکانس توانسته بازی جذابی از خود به نمایش بگذارد. از آن سمت، بازیگر نقش «حمید» نیز توانسته بازی باورپذیری داشته باشد. بر اساس آنچه در قسمت سوم سریال یاغی میبینیم، پارسا پیروزفر و طناز طباطبایی هنوز بازی درخشانی از خود نشان ندادهاند. در هر صورت باید قبول کرد که بر اساس سه قسمت ابتدایی، علی شادمان در راس تیم بازیگری سریال یاغی به چشم میآید؛ بازیگری که برای فرو رفتن در نقش جاوید از جان مایه میگذارد.
قسمت سوم سریال یاغی از حیث تکنیکی عالی است و از جنبه بازیگری با یک اثر تحسینبرانگیز روبهرو هستیم. داستان سریال در هر قسمت جذابتر میشود و برای تماشای قسمتهای جدید لحظهشماری میکنیم.
قسمت چهارم سریال یاغی رسما پرونده جاوید را پیرامون یافتن شناسنامه میبندد. قسمت سوم با یک هیجان مضاعف به پایان میرسد و سریال در قسمت چهارم نه تنها از ریتم نمیافتد، بلکه با ریتم بهتری قصه را روایت میکند. عذاب و رنجی که جاوید از بابت انتخابش پیرامون کشتی میگیرد را به زیبایی هر چه تمامتر در سکانس ابتدایی قسمت چهارم سریال یاغی به چشم میبینیم. همچنین پروسه معرفی شخصیتهای بهمن خان و همسرش طلا به مخاطب نیز محتاطانه در پیش گرفته میشود. میگوییم «محتاطانه»؛ چراکه بر اساس یک فرضیهای از سمت نگارندهی این نقد و بررسی، زیر و بمِ شخصیت بهمن خان و طلا نباید کامل به بیننده معرفی شوند. بر اساس نوع ادا کردن دیالوگها توسط پارسا پیروزفر و طناز طباطبایی و همچنین یک خط دیالوگی که بین عاطی و طلا درباره شغل بهمن خان در ماشین BMW رد و بدل میشود، مخاطب ناخودآگاه احساس میکند که زیر کاسه، نیمکاسهای قرار دارد. جاوید از سر استیصال تن به این موقعیت میدهد و این موضوع کاملا قابل درک است. اما بیننده ذهنش با کنار هم گذاشتن این قطعات پازل به کار میافتد که شاید بهمن خان و همسرش در ظاهر صرفا آدمهای متشخص و خیری هستند و در باطن تن به کارهای غیر قانونی میدهند. اگر این فرض واقعا درست باشد، لو رفتن این نکته مهم پیش از موعد مقرر در سناریو، یک ایراد اساسی به شمار میرود؛ چراکه فهم این گزاره که بهمن خان در باطن اصلا آدم خوبی نیست موجب کاهش کنجکاوی بیننده میشود. کنجکاوی کمتر را نیز میتوان به منزله کاهش جذابیت سریال از دید بیننده قلمداد کرد.
عباس جمشیدیفر بدون هیچ بحثی، درخشانترین ستاره قسمت چهارم سریال یاغی است. با اینکه او حضور کوتاهی در این قسمت دارد، ایفای نقش درست و بهاندازه جمشیدیفر در نقش علی آقا گرگین توجه اکثر مخاطبین را به خود جلب میکند. شاه سکانسِ قسمت چهارم سریال در مشاجره گرگین با بهمنخان است که در نهایت با فریادِ پیروزفر بر سر جمشیدیفر و یک اکت دیگر، پلانِ مورد نظر به اتمام میرسد. از جنبه تکنیکی نیز تمام عناصر در خدمتِ نمایش به پایان رسیدنِ فلاکتهای جاوید به کار گرفته میشوند؛ به خصوص یک موسیقی انگلیسی که با مضمون شروعِ یک زندگی تازه، پروسه تبدیل جاوید به یک کاراکتر جدید را پایهریزی میکند. اینکه جاوید قرار است بهواسطه حمایت بهمن خان و همسرش تبدیل به چه آدمی شود و این دو شخصیت چه انتظاراتی از جاوید در قسمتهای جدید دارند، از جذابیتهای سریال به حساب میآید. همچنین محمد کارت و عوامل این سریال توانستهاند ورزش کشتی را به شیوهای کاملا جذاب و تماشایی به بیننده نشان دهند. حتی مخاطبی که با قوانین کشتی ناآشنا باشد نیز قادر است از تماشای سکانسهای کشتی جاوید با سایرین نهایت لذت را ببرد. دوربینِ سریال یاغی در نمایش کشتی، هم در خدمتِ قصهگویی است و هم در خدمتِ نشان دادن خودِ ورزشِ کشتی و قوانین جذابش.
پس از تماشای قسمت چهارم میتوان ادعا کرد که داستان سریال یاغی با معرفی چند کاراکترِ بهدردبخور، دستش کاملا باز است که با پرداختن به هر کاراکتر و تعاملاتش با دنیای داستان، جذابیتی جدید به سریال اضافه کند. باید منتظر ماند تا ببینیم هدف اصلی و دغدغه محمد کارت از کارگردانی چنین طرح داستانی چه چیزی خواهد بود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خودت باش دختر!
مطلبی دیگر از این انتشارات
آدمايی که شروع به خوندن اين پست میکنن.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازار سنتی یا فروشگاه آنلاین لپ تاپ