مجله علوم انسانی، اقتصاد، روانشناسی، جامعه، مدیریت، سیاست، تاریخ، و فلسفه. تلگرام: https://t.me/konjkavyy (مطلب جدیدی در این صفحه منتشر نخواهد شد. امیدواریم از مطالعه مطالب موجود لذت ببرید)
پارادوکس فقر
کتاب های بسیاری در مورد پایان دادن به فقر نوشته شده اند، سازمان ها یکی از اهداف خود را کاهش فقر قرار میدهند، و ما سالانه صدها میلیارد دلار برای پایان دادن به فقر صرف می کنیم. البته در این زمینه پیشرفت هایی هم داشته ایم. از 1990 تاکنون فقر مطلق از حدود 35 درصد به کمتر از 10 درصد رسیده است.
ولی اگر بخواهیم با خودمان صادق باشیم بیشتر کشورهای رها شده از چنگال فقر در آسیا هستند، و بطور اخص یکی از آنها یعنی چین. بیشتر از نصف افراد فقیر جهان امروز در آفریقا زندگی می کنند. اگر به مقدار سرانه تولید ناخالص داخلی نگاه کنیم، درمیابیم بسیاری از این کشورها از دهه 1960 تاکنون حتی فقیرتر شده اند. چگونه است که صدها میلیارد دلار سالانه برای پایان دادن به فقر خرج کرده ایم اما کشورهایی داریم که امروز حتی از 50 سال پیش فقیرتر هستند؟
من در سال 2009 با تعدادی از دوستانم یک سازمان خیریه تاسیس کردم و با جمع آوری کمک های مالی اقدام به سرمایه گذاری در آموزش، دادن وام های کوچک و حفر چاه آب در نیجریه کردیم. در مکان هایی چاه حفر کردیم که زنان و کودکان مجبور بودند مایل ها برای برداشتن آب پیاده روی کنند. اما پس مدتی موضوعی عجیب پیش آمد. چاه ها شروع به خراب شدن کردند. در ابتدا فکر کردم شاید ایراد از ماست، اما پس از مدتی تحقیق دریافتم موضوع فقط مختص ما نیست. چاه های بسیاری به ارزش صدها میلیون دلار در آفریقا وجود دارند که دیگر قابل استفاده نیستند و رها شده اند. این مشکل آنقدر برایم مهم بود که تصمیم گرفتم برای درک آن به تحقیق بپردازم و در این مسیر چند موضوع را دریافتم.
نکته اول اینکه پایان دادن به فقر همان رونق اقتصادی نیست. پایان دادن به فقر همان پایان دادن به رنج و عذاب نیست. میلیاردها انسان در جهان امروز از نظر آماری در فقر نیستند ولی همچنان زندگی های بسیاری سختی دارند. در مبارزه با فقر ما روی هدف اشتباهی تمرکز کرده ایم. وقتی فقط روی مبارزه با فقر تمرکز میکنیم مانند دانش آموزی هستیم که تنها نمیخواهد رفوزه شود، و این هدفی ستودنی نیست.
موضوع دوم اینکه تمرکز روی این هدف باعث میشود همه چیز را از درون همان لنز ببینیم. و از آنجاییکه فقر همیشه به صورت کمبود منابع مانند غذا، آب، مدرسه و جاده خود را نشان میدهد، یعنی کمبود آنچه ثروتمندان دارند و فقرا نه، تصور می کنیم فقر تنها مساله منابع است در نتیجه فقط منابع به این جوامع فقیر تزریق می کنیم به این امید که بتوانیم فقر را از بین ببریم. ولی نتیجه آن نیست که انتظار داشتیم.
اما چه میشود اگر آن سوال اول را تغییر دهیم و بپرسیم چگونه میتوانیم رونق اقتصادی بوجود آوریم؟ آنگاه درک خواهیم کرد مشکل منابع نیست بلکه نوآوری است. نوآوری یعنی راه حل های عملی برای مشکلات واقعی. آنگاه درک می کنیم بسیاری از منابعی که برای این جوامع فقیر می فرستیم منطقی نیستند زیرا حفظ آن منابع فراتر از توانایی مالی مردم هستند و دوم اینکه این راه حل ها به ریشه مشکل نمیپردازند.
فرض کنید به شما این اطلاعات را بدهم: کشوری با 70 درصد جمعیت روستایی، 10 درصد دسترسی به الکتریسیته، صرف نیمی از درآمد خانوار برای خرید غذا، و نرخ مرگ و میر نوزادان 20 درصد. فکر می کنید این کشور کدام است؟ پاسخ ایالات متحده بین سال های 1850 تا 1900 است، وضعیتی به مراتب بدتر از بسیاری کشورهای آفریقایی امروز. حال برای فهمیدن راه ایجاد رونق در آفریقا باید از خود این سوال را بپرسیم که چگونه ایالات متحده به وضعیت پررونق و رفاه امروز خود رسیده است؟ آیا صرفا مقدار زیادی منابع صرف جوامع فقیر کردند یا استراتژی متفاوتی بکار بردند؟
آمریکا دست به نوآوری زد. در دهه 1900 اتومبیل کالایی لوکس بود که تنها افراد ثروتمند قادر به خرید آن بودند اما در 1908 هنری فورد تصمیم گرفت خودرویی برای آمریکایی های متوسط بسازد، ساده و با قیمت مناسب. بسیاری به او خندیدند و سرمایه گذاری های بسیاری را از دست داد. بعضی فکر میکردند او دیوانه است زیرا در آمریکا حتی جاده برای راندن اتوموبیل وجود نداشت. ولی او موفق شد و میلیون ها نفر را صاحب خودرو کرد و هزاران شغل بوجود آورد و صنعتی نو حول اتوموبیل ظاهر گشت. حاشیه شهرها که حالا با خودرو در دسترس بودند برای زندگی توسعه یافتند، و بازده کشاورزی به دلیل امکان حمل و نقل ساده تر افزایش یافت. دولت ایالات متحده در دهه 1800 تصمیم به ساخت جاده داشت ولی قادر به تامین مالی آن نبود، اما پس از نوآوری هنری فورد دولت توانست مالیات لازم از مواردی همچون سوخت و فروش خودرو برای اجرای آن جمع آوری کند. خودرو پیش از جاده آمد، نوآوری پیش از زیرساخت.
فورد تنها نبود. او در فرهنگ نوآوری بزرگ شد، از کشاورزی تا خدمات مالی، نوآوران قرن نوزده و بیست کالاهایی تولید کردند که میلیون ها آمریکایی قادر به استفاده بودند. یک عامل مشترک تمام این کالاها سادگی و قیمت مناسب است. در تمام کشورها نوآوری مقدم بر توسعه بوده است. اما ما میخواهیم در آفریقا توسعه پیش از نوآوری باشد، اما این ممکن نیست.
خوشبختانه تعداد اندکی از افراد نوآور وجود دارند که تلاش می کنند کالاهای ساده با قیمت مناسب را به مردم آفریقا ارائه کنند. در اواخر دهه 1990 تلفن همراه لقب اسباب بازی ثروتمندان را داشت. افراد بسیاری کمی در آفریقا تلفن همراه داشتند اما محمد ابراهیم تصمیم گرفت زیرساخت های ارتباط تلفنی در چندین کشور آفریقایی بسازد که به میلیون ها نفر خدمات بدهد، و مانند فورد، بسیاری فکر کردند او دیوانه است، بانک ها از دادن وام به او خودداری می کردند، ولی او ادامه داد و موفق شد. اکنون میلیون ها انسان از این کالا و صنعتی که حول آن ظاهر گشت استفاده می کنند. او قادر شد در عرض هفت سال شرکت خود را با قیمت 3.4 میلیارد دلار به فروش برساند. این نوع رونقی است که از نوآوری اقتصاد بازاری بوجود می آید. میتوان نوآوری های مشابه را در صنایعی همچون خدمات مالی، سینما و پزشکی هم دید.
تحقیقی در سال 2015 نشان داد که 92 درصد مردم آفریقا درآمدی کمتر از 300 دلار در ماه دارند. لازم است برای میلیون ها انسانی که به آموزش و بهداشت دسترسی ندارند به نوآوری دست بزنیم. برای رسیدن به چنین انقلاب نوآوری، ابتدا لازم است وسواس خود نسبت به فقر را کنار بگذاریم و به ایجاد نوآوری هایی که به رونق و شکوفایی منجر می شوند فکر کنیم.
افوسا اوجوما – محقق موسسه نوآوری کلیتون کریستنسون
منبع:
https://bit.ly/33mMYTA
مطلبی دیگر از این انتشارات
مراحل خرید خانه در کانادا
مطلبی دیگر از این انتشارات
سکوت رادیویی...(ناتمام فاطمه جلد اول صفحه 92)
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمایان شدن نشانه های بهبود اقتصاد ایران / رشد نقدینگی بعد از 9 سال منفی شد!