گزینش!!!

نویسنده: یک عدد متقاضی!


سال گذشته با رتبه ای خوب در مقطعِ شریف و مقدسی از مسیرِ ادامه‌ی تحصیل قبول شدم که به بنده اجازه‌ی انتخاب همه‌ی دانشگاهای برتر و باکیفیت(!!!) مرتبط با آن رشته در ایران را میداد! از آنجایی که به هیچ عنوان تمایل به رفتن به شهرهای دیگر و القصه سختی های زندگی خوابگاهی را نداشتم، گزینه های روی میز تنها محدود به سه دانشگاه روزانه در تهران باقی ماند! با یکی از دوستانم که چندین سال پیش این مسیر را طی کرده بود و حالا دیگر سری در سرها شده بود مکاتبه ای انجام دادم و پرسیدم حالا که تنها سه گزینه برایم باقی مانده است آیا امیدی به پذیرش وجود دارد؟!! ایشان به محض اینکه در جریان رتبه من قرار گرفت خاطرنشان کرد:

رتبه تو خیلی عالی شده ولی با توجه به اینکه ظرفیت ها خیلی کم و محدود شده و هر دانشگاه حدود پنج نفر میگیره به نظرم برای اطمینان خاطر دانشگاه شاهد رو هم بزن!

من با شنیدن نامِ دانشگاه شاهد بلافاصله جبهه گرفتم و گفتم این دانشگاه مصاحبه و گزینش داره و من شنیدم که فقط از بچه های شاهد و ایثارگر انتخاب میکنند و خیلی کم اتفاق میفته که از افراد عادی، دانشجو جذب کنند!

نامبرده پاسخ داد: به نظرم حتما بزن به دو دلیل: اول اینکه تهرانه و دوما با توجه به رزومه پژوهشی خوبی که که داری احتمال اینکه پذیرفته بشی زیاده.

علیرغم میل باطنی تصمیم گرفتم دانشگاه مذکور را نیز انتخاب کنم! حدود دوهفته از انتخاب گذشته بود که از طرف دانشگاه برای گزینش دعوت شدم و تاکید کردند که هشت صبح فردا حتما با پوششی مناسب در دانشگاه آماده باشید! راس ساعت هشت صبح همراه با ابوی در محل مصاحبه و گزینش حاضر شدیم. به محض ورود در درب ورودی دانشگاه رفتار جالبِ برخی از متقاضیان برایم سوالات بسیار زیادی را رقم زد! درست در درب ورودی دانشگاه به محض پیاده شدن از ماشین‌هایشان، اقدام به باز کردن چادری چروک و دارای الکتریسیته فراوان که باعث میشد ذرات موجود در خیابان به چادر بچسبند، میکردند( بانوان محجبه میدانند که یکی از الزامات اصلی برای داشتن چادری تمیز و مرتب استفاده مکرر از نرم کننده ها به همراه اتو می باشد) همین نکته حاکی از آن بود که تظاهر به چیزی که نیستیم از دربِ اصلی همین دانشگاه آغاز می شود و این دانشگاه نمادِ کوچکی از تظاهرهای بزرگتریست که در زندگی برای رسیدن به برخی از اهداف نه چندان ارزشمندمان بارها و بارها مرتکب میشویم!!

زمان آزمون کتبی و به دنبال آن مصاحبه و گزینش فرارسید! پس از پاسخ دادن به سوالاتی که ارتباطش با رشته انتخاب شده را نمیدانستم نوبت به مرحله بعدی شد! برگه سفیدی را در اختیار ما قرار دادند و گفتند هر آن چیزی که تاکنون در عرصه علم و دانش انجام داده اید و همچنین مختصری از مقاطع قبلی تحصیلی را ذکر کنید. حدود 20 نفر متقاضی بودیم که همگی با فاصله‌ای اندک در کنار هم نشسته بودیم! بلافاصله پس از دریافت برگه شروع به نوشتن روزمه کاری و پژوهشی ام کردم و بعد از آنکه دو طرف برگه کاملا پر شد به محض مشاهده برگه ی اطرافیانم که فقط تا نصف صفحه پر شده بود، دچار شک و تردید گشتم که نکند من دچار اشتباه شدم که پس از آنکه فرد کناری رو به من گفت: این همه رزومه ت شده؟ چه جالب! قبولی دیگه از حالا :)) !! متوجه شدم دچار اشتباه نشده و به درستی برگه نامبرده را پر کرده بودم!

زمان مصاحبه فرارسید و اولین نفری که توسط مامور مصاحبه و گزینش فراخوانده شد، من بودم! با آرامش وارد اتاق شدم! خانومی حدودا 40 ساله روی صندلی استاد نشسته بود و به محض مشاهده من احوالپرسی گرمی کرد و از من خواست که روی صندلی های دانشجویان بنشینم! شرایط جوری نبود که ایده آل من باشد و احساس میکردم نباید این دانشگاه را انتخاب میکردم اما سعی کردم ظاهر خود را حفظ کرده و خونسرد بمانم! گفتگوی پانزده دقیقه ای ما اینگونه سپری شد:

-خوشبختم از آشناییتون! چی شد که دانشگاه مارو هم انتخاب کردید؟

تنها به دلیل اینکه تهران بود!

-همین؟

بله.

- شما همیشه از روسری اون هم به این شکل که گره بزنید استفاده میکنید؟ یعنی مقنعه استفاده نمیکنید؟

خیلی کم مقنعه استفاده می کنم و معمولا همین جوری هستم :-)

-از گره خاصی استفاده کردید که گردنتون معلوم نیست؟ نوع جالبی هست!

خیر، یک گره معمولی هست! من رزومم داخل اون برگه هست ...

-بله به رزومه شما هم میرسیم! شما همیشه از عطر استفاده میکنید؟ بوی قشنگی هم داره!

بله همیشه!

-حتی در محیط دانشگاهی؟!

بله. عطر لایت و معمولی مشکلی فکر نمی کنم داشته باشه! بلکه نشان از آراستگی یک خانم هم هست.

-از نظر شما آرایش چطور؟ موافق آرایش هستید؟

یک آرایش سبک و معقول از نظر من مشکلی نداره!

-یعنی همین میزانی که الان شما آرایش دارید مناسبه پس؟

بله. من البته آرایش خاصی ندارم فقط یک کرم ضدآفتاب هست با یک رژ کمرنگ!

-بله. آرایش ساده ای هست!

ببخشید سراغ رزومه من نمیرید؟ سابقه تحصیلیم و..

-چرا حتما! نوشتید برنامه نویس هستید این ارتباطش با علوم پزشکی چیه؟

(انگار جان تازه ای گرفتم و از اینکه بحث را به فضای علمی وارد کرده بودم احساس بهتری داشتم) حوزه های علم و فناوری در هر رشته ای نیاز به ارتباط با برنامه نویسی و توسعه داره و حوزه پزشکی بیشتر از هر حوزه دیگه ای نیاز به دانش برنامه نویسی درباره ارتقای هوش مصنوعی و ویجت های پیشرفته ..!

-خوبه بله. شما در قنوت نمازتون چی میگین؟!

دعای قنوت!

-میشه برام بخونیدش؟!

ببخشید یک سوال دارم؟

-بله بفرمایید!

این سوالات شما چه ارتباطی به رشته انتخابی توسط من داره؟!! مسلما من یک مسلمان هستم و تا جایی که بتونم به اصول اخلاقی و اعتقادی پایبند میمونم اما در محیط علمی و آکادمیک اطلاع داشتن شما درباره دعایی که من در قنوت میخونم چه اهمیتی داره؟ چرا از سوابق علمیم، از مسئولیت پذیری در اجرای کار، از اهدافی که برای توسعه این کشور دارم و انگیزه هام سوالی نمیپرسید؟!

-خیلی ممنونم. نتایج به شما اطلاع داده میشه :)

نتایج اطلاع داده شد! دانشگاه تنها 3 نفر را میخواست که من نفر چهارم شدم!!! در دانشگاه بسیار بهتری پذیرفته شدم و اما سوالات بسیار زیادی همچنان ذهنم را درگیر خود نمود که چرا باید مصاحبه و گزینش تنها بر محورِ اعتقادات شخصی استوار باشد؟!! مسلما وجود انسان هایی که برای خود مرزبندی ها و خط کشی های اخلاقی دارند در تمامی عرصه ها لازم و ضروریست اما آیا با این دست سوالات پیش پا افتاده و سطحی میتوان میزان سلامت جسمی و روحی افراد را مشخص کرد؟ میتوان با تکیه بر این سوالات مرزهای توسعه و دانش را جا به جا نمود و به آینده ای درخشان امیدوار بود؟!!

واردِ دانشگاه شدم اولین جلسه از حضورم در یکی از کلاس ها، استاد محترم به محضِ مشاهده پوشش یکی از افراد حاضر در کلاس گفت: بهتر نبود دانشگاه شاهد میرفتی!!

با این اتفاق عجیب نیز مجددا سوالاتی در ذهنم نقش بست که چطور یک استاد در جایگاه آموزش قرار میگیرد اما با مرزبندی هایی غیراصولی سعی در القای عقایدِ اشتباه خود داشته و اعتقادات دیگران را مورد تمسخر قرار می دهد؟!

پاسخی که آن لحظه به خودم دادم این بود: از طرف دیگرِ این افراط ها و زیاده روی ها، روی دیگرِ خطاهای ما، تفریط های ماست! در دانشگاه های ما مکانیزمی در حال اجراست به نام: غربی سازی از یک شرقی!(البته غربی خیالی و آرمانی)

چندسال پیش از دوستی که در دانشگاهی در اروپا تحصیل میکرد شنیدم:

ما در دانشگاه حق نداریم لباس های خیلی باز و خارج از عرف با رنگ های روشن بپوشیم! دامن کوتاه و موهای حالت داده شده جزو تخلفات ما محسوب میشه! دانشجویی که خالکوبی داشته باشه باید با لباس آن را پنهان کنه! ترجیح اینه که رنگ موها طبیعی و یا از رنگ های معقول باشه! و اکثر دانشجویان مرد از کت و شلوار تیره رنگ استفاده کنند! واقعا اروپا و حتی آمریکا اونجوری نیست که به ما نشون میدن خیلی از ما قانونمندتر هستن!

وارد دانشگاه که میشوم به جرات میتوانم بگویم نیمی از دانشجویان دختر فاقد جوراب و دارای ساقِ پاهای برهنه هستند و حتی پابند نیز نصب کرده اند!! موها اتوکشیده و با انواعی از ترکیبات هایلایت، آمبره و القصه سامبره نمای ظاهری دانشگاه را تزیین نموده است!! ناخن هایی مانیکور شده با انواع رنگ های گرم و سرد از بهترین برندهای تولیدکننده لاک در دنیا! رژلب هایی پررنگ و هیجان انگیز مخصوص مهمانی های شبانه! خط چشم‌های دنباله دار و لاینقطع!! در سمتِ دیگر پسرانِ دانشجو با شلوارهایی که نویسنده از شرحِ ماوقع عاجز می باشد و ترجیح میدهد پیرامون این نسل از آقایان ساپورت پوش که با بدسلیقگی هرچه تمام تر آن ها نیز اقدام به نمایش ساق پاهای خود می کنند سکوت اختیار کرده و در جَیبِ مراقبت فرو رود!

نویسنده به هیچ عنوان ادعای معلمِ اخلاق بودن را ندارد و حتی شاهدید که خودش در گزینش مردود شده است!! اما نالان از ندانم کاری جماعیست که نمیدانند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد! اما یکبار برای همیشه یادمان بماند که دانشگاه نه محلی برای تفتیش عقایدهای افراطی و بدجلوه دادن دین است و نه محلی برای عرضه و تقاضا و القصه جلوه گری‌ها! دانشگاه ملجأ همه ی تحولات مثبت در دنیاست! نه دعای قنوتِ نامبرده کمکی به توسعه ی اخلاقیات و دانش خواهد کرد و نه دلبری کردن های جماعت دانشجو از یکدیگر! نه پسندیده است دانشجو را به خاطر ظاهرسازی ها و اعتقاداتش تشویق کنند و نه پسندیده است دانشجویی را بخاطر پوشش و انتخابی که کرده است به سخره بگیرند و در عوض حرمت بیشتری را برای دانشجوهای غربی نما قائل شوند! قطعا گزینش های خارج از اصول صحیحِ عقلانی در هر طیفی با هر نوع اعتقادات، نتایج خوبی را به دنبال نخواهد داشت.