مبتلا به اعتیاد از نوع "خواندن، شنیدن، نوشتن و دیدن"
در بزم سینما " کامبوزیا پرتوی"
در بزم سینما را شروع کردم تا در آن از سینماگران قدر نادیده ی مورد علاقه ام حرف بزنم.
در این قسمت قصد دارم از شخصی که بخشی از کودکی ام را با آثارش زیباتر کرد بنویسم.
کامبوزیا پرتوی که دقیقاً یک سال پیش در روزهای تابستان قربانی کرونا شد از آن دسته افرادی است که همیشه عمیقاً دنبالش کردم و یک به یک آثارش را با علاقه تماشا میکردم.
از شما چه پنهان در ابتدا شیفته شخصیت درون گرا و آرامش همیشگی اش و بعد از آن آثارش شدم.
پرتوی به زعم من بهترین فیلمنامه نویس اوریجینال بعد از انقلاب سینمای ایران تا اواسط دهه هشتاد بود، هر چند کارگردان زبده و خلاقی نیز بود که در حد شایستگی اش آثارش دیده نشد و قدر ندید، اگر باور نمیکنید فیلمِ کافه ترانزیت او را تماشا کنید.
در هر ژانری که قدم میگذاشت با نوآوری و خلاقیتش اثری بی بدیل می آفرید، به هنگامی که هیچ فیلمی برای کودکان ساخته نمیشد و کوچک ترین اهمیتی به ژانر کودک داده نمیشد با آن آثار فوق العاده و بکر به میدان وارد شد کار خودش را کرد و کودکان دهه ۶۰ و ۷۰ را همراه و عاشق آثار خود کرد. یادتان هست؟ زمانی که ماهي، گلنار، گربه آوازه خوان، بازي بزرگان، دو خواهر و نهنه لالا و فرزندانش را می ساخت و همان طور که خودش میگفت تنها به دنبال این بود که کمی کودکان جنگ زده ی ایران را شاد کند.
استاد پرتوی حداقل تا اواسط دهه هشتاد سردمدار سناریست ها در ایران بود و با چیره دستی فرهنگسازی می کرد. فیلم "من ترانه ۱۵سال دارم" را که به خاطر دارید؟ نمونه ای بارز و قاطع از آثار ایشان همین فیلم است.
شرم باد آنطور که شایسته اش بود قدرش دانسته نشد و در ۲۰سالِ پایانی عمر نتوانست آن طور که میخواست و میتوانست بنویسد و بسازد.
برای کودکی ام
برای کامبوزیا پرتوی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
"در بزمِ سینما" (۱)
مطلبی دیگر در همین موضوع
كاميون - جشنواره فيلم فجر
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
داستان خاله مهربانو و داماد جدید خانواده، «پیمان»!