اگر زرتشت،علی(ع) را می دید می نوشت:گفتار علی،پندار علی،کردار علی...
من کجا خدا کجا?
قسمت چهارم
پس از سه پست به توان بی نهایت که پشت سر گذاشتیم دیگر در وجود خداوند بی نیاز و یکتا هیچ تردیدی باقی نمی ماند. در این پست می خواهیم بیشتر با این خلاق عشق آشنا شویم.(توصیه می کنم پست های قبلی این مجموعه را مطالعه کنید)
برای اثبات صفات و ویژگی های خداوند باید ابتدا رابطه ی خدا با مخلوقات را برسی کنیم؟(این پست)
براستی ما چه رابطه ای با خدا داریم؟آیا ما بخشی از خدا هستیم؟هیچ اشتراکی با او نداریم؟شاید ما خودِ خودِ خدا هستیم...
نمی توان گفت انسان دقیقا همان خداست(رابطه تساوی) زیرا پیش از این اثبات کردیم که انسان ضعیف و نیازمند است و خدا توانا و بی نیاز و این دو صفت با هم جمع نمی شوند.
نمی توان گفت انسان بخشی از خدا است(رابطه عموم و خصوص مطلق) زیرا هر کلی به اجزای خود محتاج است و درواقع هر کلی مجموعه ای از اجزاء است در صورتی که خدا بی نیاز از هر چیزی است پس نمی تواند اجزائی داشته باشد.(اگر کلی اجزاء خود را از دست بدهد دچار نقص می شود مانند انسانی را دست یا پایش را از دست دهد ولی می دانیم خدا از نقص مبرا است)
حتی ما از خدا جدا نیستیم(رابطه تباین)چرا؟به دلیل اینکه اگر ما از خدا جدا باشیم یعنی دارای صفات و ویژگی هایی هستیم که خدا فاقد آن است و در مبحث توحید دانستیم چنین چیزی هم ممکن نیست.
- اما رابطه ی دیگری نماند پس رابطه ی ما با خدا چیست؟
گلی را در ذهنتان تصور کنید.?حالا یک گلستان را تصور کنید!
رابطه ی شما با گل و گلستانی که تصور کردید چیست؟آیا او جزئی از شماست؟در صورت نبود آن آسیبی به شما می رسد؟اصلا در این چند لحظه که دیگر به آن فکر و توجه نکردید چه بر سر آن گل آمد؟آیا گل بدون شما قادر به ادامه ی حیات است؟اصلا هنگام بوجود آوردن گل(تصور کردن آن)آیا شما ابتدا شاخه،ریشه،برگ و... را تصور کردید تا گلی ایجادشود یا در یک لحظه بی هیچ مقدمه ای خواستید باشد و او بود؟
-لطفا قبل از خواندن ادامه ی متن حتما به این سوالات فکر کنید.همه ی آنها هدفمند و با معنا هستند.
همان طور که مشاهده کردید گلی که در تصور شما بود با همه ی وجود به شما نیازمند است.اگر لحظه ای،تنها صدم ثانیه ای از آن غفلت کنید نابود می شود ودیگر وجود ندارد.یعنی این گل در همه ی اجزاء خود به شما محتاج است اما جزئی از شما نیست زیرا با بود و نبودش نقص یا بهبودی در شما حاصل نمی شود.شما که انسان ضعیفی بیش نیستید چنین قدرتی دارید حال خدایی که بی نیاز مطلق است چقدر می تواند قدرتمند باشد؟
رابطه ی خدا و ما نیز چنین رابطه ای است. خداوند بر ما احاطه دارد(رابطه ی احاطی)هر لحظه به او محتاجیم.هر کاری که می کنیم به خواست اوست،اگر او نخواهد گلی نمی روید،برگی از درختی نمیریزد و انسانی زنده نخواهد بود.
اگر خدا اراده کند همان لحظه غیرممکن ممکن میشود،در متر از ثانیه ای کوهی فرو میریزد و دوباره از نو ایجاد می شود.کافی است خدا بگوید باش تا هر چیزی به وجود بیاید.(درست همان طور که شما در لحظه ی کوتاهی گلی را بدون اینکه به اجزاء آن فکر کنید تصور کردید)
حالا شاید بیشتر قدرت خداوند و ناتوانی انسان را درک کنید.شاید مسائل به ظاهر غیر منطقی درچشمتان رنگ و بوی دیگری بگیرد.نظر شما چیست؟
داستان به توان بی نهایت همچنان ادامه دارد....
پست های قبلی این مجموعه
۱
۲
۳
مطلبی دیگر از این انتشارات
افسانه ی خدا...
مطلبی دیگر از این انتشارات
بودن یا نبودن مسئله این است!
مطلبی دیگر از این انتشارات
یکی بود هیچ کی نبود؟