بهترینِ کتاب‌هایی که خوانده‌ام

بهترینِ کتاب‌هایی که خوانده‌ام
بهترینِ کتاب‌هایی که خوانده‌ام

امروز حین گشت‌وگذار در اینستاگرام (شما بخوانیدَش “اتلاف وقت” ) در یکی از پست‌های مجله‌ی تقریبا فرهنگی هنری مینیمال‌ها با سوالی مواجه شدم که باعث شد چند دقیقه‌ای از فضایی که وجود داشت فاصله بگیرم و واقعا به این سوال فکر کنم. سوال کوتاه بود: بهترین کتابی که خوانده‌اید کدام است؟


هیچ‌گاه تابه‌حال به کتاب‌هایی که خوانده‌ام امتیاز نداده‌ام و آنها درجه‌بندی نکرده‌ام که ببینم بهترینِ آنها کدام است و کدام یک در این لیست آخرین گزینه قرار خواهد گرفت. (هیچگاه برای توصیف کتاب‌هایم از صفتِ بد استفاده نخواهم کرد.)


جالب اینجاست که هیچ‌کس هم تابه‌حال این سوال را از من نپرسیده بود که بهترین کتابی که خوانده‌ام کدام است – و چه خوب که کسی این سوال را نپرسیده بود چرا که پاسخی نداشتم که به او بدهم.


اما در پاسخ به این سوال سخت و عمیق، که بهترین کتابی که خوانده‌اید چه بوده، دنبال کننده‌گان این رسانه به کتاب‌های مختلفی با موضوعات مختلف اشاره کرده‌ بودند. از “چهار اثر فلورانس اسکاول شین” گرفته تا “چنین گفت زرتشت” نیچه؛ از کیمیاگر گرفته تا بوف کور؛ هرکدام یک یا چند عنوان کتاب را در جواب این سوال نام برده بودند. اما پاسخ من به این سوال هیچ یک از این‌ها نخواهد بود؛ نه هبوط دکتر شریعتی و نه قلعه حیوانات جورج اورول، نه ملت عشق الیف شافاک و نه کوریِ ژوزه ساراماگو.


من با انتخاب یک یا چند جلد کتاب با برچسب بهترینِ کتاب‌هایی که خوانده‌ام موافق نیستم. بلکه معتقدم تمامِ کتاب‌ها بهترین‌اند و تنها احساساتی که با مطالعه‌ی کتاب‌های مختلف تجربه می‌کنیم با هم متفاوت هستند و می‌توانند برخی شیرین‌تر و دلچسب‌تر از دیگری باشند.


و من با هر کتاب احساسی متفاوت را تجربه کردم، در قرن دیگری زیسته‌ام، با شاعران و نویسندگان، فیلسوفان و اندیشمندانِ بسیاری هم‌کلام شده‌ام و مطمئنم این احساسات به من اجازه نخواهد داد که یک یا چند جلد از کتاب‌هایی که خوانده‌ام را به عنوان بهترین کتاب انتخاب کنم.


من با زنِ دکتر در میان جماعتِ کور به اوج استیصال و درماندگی رسیده‌ام. با قلعه‌ی حیوانات در رای‌گیری رئیسِ (نماینده) حیوانات رای داده‌ام. با هبوطِ دکتر شریعتی به دردِ بودن خویش اندیشیده‌ام. تقدس عشق را در قواعد چهل‌گانه‌ی شمس تبریزی یافته‌ام.در دوران نوجوانی با کتاب‌های دارن شان از ترس و هیجان تا صبح پلک روی هم نگذاشته‌ام، با سینوهه مغز فرعون مصر را شکافته‌ام. با هاینریش بُل دردِ ترک شدن و بی‌پولی را چشیده‌ام. با صادق هدایت افسرده شده‌ام و با وقتی نیچه گریست درمان شده‌ام. با شوپنهاور خوشبختی را در درون خود یافته‌ام. با سوفی در مسیر فلسفه قدم گذاشته و با ارسطو و سقرط هم‌کلام گشته‌ام. با دیل کارنگی سعی در بهبود کیفیت روابطم با اطرافیانم داشته‌ام و با رابرت کیوساکی به تفکر اقتصادی دست‌یافته‌ام.


و به همین دلایل است که نمی‌توانم از میان اندک کتاب‌های که خوانده‌ام، بهترینِ آنان را انتخاب کرده و نام برده و پیشنهاد کنم که بخوانید؛ اما می‌توانم با توجه به احساسی که دوست‌دارید تجربه کنید پیشنهاد کنم سمتِ چه کتابی بروید تا علاقه‌تان به کتاب و کتاب‌خوانی دو چندان بشود.


مهدی حاتمی

1396/01/28